چرا برای یادگیری باید مبتدی شوم؟

 

زندگی مشکلی نیست که باید حل شود، بلکه واقعیتی است که باید تجربه شود.
– سورن کییرکگور

سال گذشتۀ میلادی گواهینامۀ رانندگی اماراتم بعد از ۱۰ سال باطل شد. حدود سه‌سالی که در دوبی زندگی می‌کردم، به‌جز چندماه اول، تقریباً تمام جابه‌جاییم با ماشین بود و در زمان کوتاهی مسیرها را سریع یادگرفتم و به قولی در دوبی مستقر شدم.

امسال به واسطۀ نداشتن گواهینامه و نگرفتن گواهینامۀ بین‌المللی، برای اولین بار نه ماشین اجاره‌ای داشتم و نه قرضی. به همین دلیل فرصتی پیش آمد تا اطراف را با وسائل عمومی ببنم و اطراف را با دقت بیشتر سیر کنم.

این تجربه آغازی شد به اشتباه‌کردنم. به این شکل که هر روز در مسیرم اشتباه کنم. و این مورد دائم در حال تکرار است و تکرار.

پریروز خاله‌ام لطف کرد و قرارشد من را از ایستگاه مترو بردارد. هردو سر قرار بودیم ولی همدیگر رو پیدا نمی‌کردیم. دست آخر که باطری موبایل من هم ثانیه‌های آخرش را سپری می‌کرد، برای صحبت آخر تصمیم گرفتیم تا همدیگر رو در خونه ببینیم. من هم برای رفتن تاکسی گرفتم. بعد از آن فهمیدم که کلاً شمال و جنوب جاده را اشتباه رفته بودم.

شب دیگری برای دیدار با عمو سوار مترو شدم و اشتباهاً یک ایستگاه دیرتر پیاده شدم و به سمت ایستگاه قبلی پیاده رفتم. قبلش هم پیاده یه دریا رفتم و در مسیر برگشت خیابان را اشتباه آمدم. این موارد به‌همراه چند مورد کلی در این سه-چهار روزی که وارد دوبی شدم، اتفاق افتاد.

امروز متوجه شدم که حرفی در پشت این اشتباه کردن است. سعی کردم توجهی بیشتر به تمام این موارد کنم و نقطه مشترک آن را با چند سال زندگی و شرایط قبل بررسی کنم. به‌نظرم آمد که قدرتی من را به اشتباه کردن و یادگرفتن از آن تشویق می‌کند. شاید شرایطی که سابق بر این برای خودم فراهم نمی‌کردم و ترس از اشتباه، من را از انجام کاری باز می‌داشت. سابق براین تا زمانی که از چیزی مطمئن نبودم، انجامش نمی‌دادم و چون اصرار به یادگیری کامل داشتم، خیلی دیر یا اصلاً هیچ وقت مناسب انجام آن کار نبود. برایم واضح شد که یادگیری من در مواقعی که به اصطلاح «مبتدی» بودم و کوچک‌ترین چیزی راجع به کاری نمی‌دانستم، عمیق‌تر بوده.

این اتفاقات من را به فکر وا می‌دارد که چگونه «مبتدی باشم». چرا که مبندی‌بودن فواید بسیاری دارد، از جمله:

  • می‌توان بدون ناراحتی اشتباه کرد.
  • پرسیدن و یادگرفتن از دیگری بسیار راحت‌تر است.
  • یادگرفتن انگیزه است. درصورتی‌که در مواقع «دانستن»، انجام کاری تکراری به‌نظر می‌آید.

فکرمی‌کنم دنیا نیز سعی در آموزش من دارد و در واقع سعی در «نه‌ یادگیری» من. اتفاق‌هایی که در این چندروزه افتاد، تماماً از روی دانستن من بود و هربار مطابق عادت‌های گذشته رفتار کردم ولی سر از بی‌راهه در آوردم.

به گمانم برای یادگیری ابتدا باید «مبتدی» بود و در سمت «نه یادگیری» قدم گذاشت. نه‌یادگیری به من آموخت که:

  • بسیاری از یادگرفته‌های من (به‌خصوص در دوران مدرسه)، باعث شده که ارتباطم با خود و نیازهای خودم کم‌تر شود. در واقع آخرین باری که به‌نیازهای خودم (نه خواسته و هوس‌هایم) توجه کردم را به‌یاد ندارم.
  • مواقعی که از روی دانش قبلی به موردی توجه می‌کردم، یادگیریم بسیار کم‌تر از زمانی بود که مبتدی بودم. درصورتی‌که در هر شرایطی اگر گوش و چشمم باز باشد، فضا و نکته‌ای برای یادگیری وجود دارد.
  • از نگاه جدیدم بین «دانش» و «آگاهی» تفاوت بسیار گسترده‌ای است. امکان کسب دانش برای هرکسی وجود دارد ولی فقط عده‌ای درکی از آگاهی مربوط به دانش خود هستند. در مثال بسیار گسترده، می‌توان فرق بین حکیم و طبیب را مطرح کرد. حکیم فردی بود که دانش‌های گوناگونی از طبیعت، ستاره‌شناسی، جسم و روح انسان و بسیاری دیگر داشت و در تشخیص و درمان از تمام آنها به‌صورت کلی استفاده می‌کرد. برعکس طبیب از روی نشانه‌های فیزیکی بدن، نسبت به درمان اقدام می‌کرد که روح انسان تقریباً نادیده گرفته می‌شد.

حال پیشنهادی دارم که چطور می‌شود «مبتدی» شویم:

  • در شنیدن و دیدن مطالبی که در آنها «حرفه‌ای» هستید یا حداقل دانشی دارید، بیشتر دقت کنید. در این مواقع نشنیدن و ندیدن راحت‌تر اتفاق می‌افتد.
  • تنوع و هماهنگی بسیاری از دانش‌ها، گسترده‌تر از سابق شده و نگاه افراد به آنها متفاوت است. به‌فرض نگاه دو شخص درمورد «هنر رزمی تای‌چی» با دانش‌های آنها متفاوت است. اولی سابقۀ ورزش‌های رزمی دیگر را تجربه کرده و دومی تجربه‌ای در یوگا، کار با انرژی‌های بدن و چاکراها را دارد. پس به‌طور یقین هرکدام نگاه جالبی درمورد تای‌چی دارند و می‌توانند تکمیل‌کننده باشند، نه تفکیک‌کنندۀ دانش‌های یکدیگر. پس در هر سخنی نکته‌ای نهفته است.
  • یادگیری‌هایتان را انتخاب کنید. برای «مبتدی» بودن در رشته‌ای که به آن علاقه‌ای ندارید، بسیار دشوار است. قرارنیست که تمامی کارها را خودتان بلد باشید.

به‌نظر شما چطور می‌توان کیفیت یادگیری را افزایش داد؟

نقطهٔ عطفی در میانهٔ راه - بنر

از این نوشته لذت بردی؟ به اشتراک بگذار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های مرتبط