تغییر همسو با طبیعت؛ آهسته و پیوسته

چندهفته‌ای بود که در اینجا کم‌پیدا بودم. دلم خیلی برای نوشتن تنگ‌شده بود ولی در دنیای غیرمجازی، موارد زیادی نیاز به توجه من داشت که در این مدت مشغول آن بودم و در پس همۀ آنها هم نوعی جدید از رشد شخصی و یادگیری وجود داشت و از این‌رو نیاز به توجه دوچندان دارد.

در این مدت در سطوح مختلف تغییر احساس می‌کنم. در زندگی شخصی، کار، مکان زندگی (یا به‌طورکلی تغییر مفهوم خانه)، آشنایی با افراد جدید، مدیریت اقتصادی و توجه به راه‌های جدید کسب درآمد، سبک زندگی و تغییر و تنوع در غذا خوردن و…

همچنین در این مدت:

  • ازدواج کردم؛ زمانش رسیده بود و می‌خواستم ادامۀ مسیر زندگی را شریک شوم و زندگی دونفری را تجربه کنم.
  • به سبک قدیم زندگی مشترک را شروع کردم؛ و به همراه موژان و با مادرم برای یک ماه زندگی کردیم.
  • به شهر استانبول مهاجرت کوتاه کردیم؛ تصمیم گرفتیم برای مدت ۳ ماه به استانبول بیاییم و زندگی مشترک را ازاینجا آغاز کنیم. اکنون دوهفته‌ای است که در اینجا هستیم.

اینها و موارد این‌چنینی همگی در مسیر تغییر و به سمت دایرۀ کشیدگی و ورای دایرۀ راحتی‌ام بوده و با یادگیری از بخش‌های ناشناختۀ خودم و پیرامونم همراه است.

نوشتۀ مرتبط: یادگیری ورای دایرۀ راحتی (به همراه ۵ پیشنهاد برای کِش آمدن)

اما همان‌طور که پیرامون ما یا به‌طورکلی طبیعت پیوسته در حال تغییر است، بدن ما هم به‌عنوان بخش جدانشدنی از طبیعت، شامل این تغییر است. پیوسته سلول‌ها در حال نو شدن هستند و هرکدام بسته به نیازی تعریف‌شده، برای نو شدن، زمان‌بندی شده‌اند.

بخش دیگری از تغییرها ارادی و به خواست ما شکل می‌گیرد. یادگیری زبان جدید، آشپزی و انتخاب شغل همگی نیاز به تصمیم و پیگیری ما دارند و بدون حرکت هم کوچک‌ترین تغییری رخ نمی‌دهد و شاید اینجاست که مشکل آغاز می‌شود.

دقیقاً همین‌جاست که:

  • مشکلاتمان آن‌قدر بزرگ دیده می‌شوند که حتی تصور عبور از آنها هم برایمان ممکن نیست؛
  • فکر می‌کنیم روزهای تاریک و غم‌انگیزی درراه است.
  • دیوار ترس آن‌قدر بلند و محکم می‌شود که دیگر حتی نمی‌شود روی آن ایستاد و به دوردست خیره شد و آینده‌ای ورای ترس را متصور شد.

ولی خوشبختانه ما برای کارهای حیاتی در زندگی تصمیم نمی‌گیریم و فقط برای سلامت و زندگی خود اراده و حرکت می‌کنیم.

خوشبختانه:

  • ما برای نفس کشیدن، ضربان قلب و پلک زدن تصمیم نمی‌گیریم.
  • برای تغییر فصل‌ها برنامه‌ریزی نمی‌کنیم.
  • برای حرکت کرۀ زمین اراده نمی‌کنیم.

تصور کنید که اگر همۀ اینها به‌دست ما بود و برای هرکدام نیاز به تصمیم و ارادۀ ما یا گروهی از ما بود! حتی تصورش هم برایم بسیار دشوار است. فکر کنم در آن صورت هم شرایطی برای سوءاستفاده از این توانایی پیدا می‌کردیم. مثلاً مدت فصل تابستان را در منطقه‌ای توریستی طولانی‌تر می‌کردیم یا برای افزایش بارندگی در منطقه‌ای خشک، ابرهای باران‌زا را جابه‌جا کرده و می‌فروختیم. [خوشبختانه اینها همگی تصورات خیالی و دور از دسترس بشر است!]

جای شُکرش باقی است که تصمیم‌گیری در مورد این‌گونه امور حیاتی بر عهدۀ ما نیست و فقط برای زندگی فردی خود و سلامت خود تصمیم می‌گیریم.

زندگی با بیشترین پتانسیل شخصی. این تنها مسئولیتی است که به هر فرد داده‌شده تا از توانایی‌ها و پتانسیل‌های نامحدود خود بهره ببرد. اما در بسیاری از موارد، برای این‌یک مورد هم دچار مشکل می‌شویم. آن‌قدر مشکل‌هایمان را بزرگ می‌بینیم که برای عبور از آنها راه‌حلی به ذهنمان نمی‌رسد.

ایستادن در مرکز دنیا

این نوع نگاه مختص به کسانی است که فکر می‌کنند دنیا به خاطر آنها می‌چرخد و امور و احوال زمینی‌ها به حیات آنها متصل است و همه با شادی آنها باید شاد شوند و یا هم درد غم‌هایشان باشند. درواقع آنها جوری به خود نگاه می‌کنند که گویی در مرکز ثقل زمین قرار دارند و تعادل زمین با تعادل آنها هماهنگ است و نه برعکس!

اینها همان‌هایی هستند که پیوسته می‌گویند «اگر من نباشم، می‌خواهم دنیا هم نباشد!»

معمولاً از نگاه این‌گونه افراد تغییر مفهومی است فقط برای دیگران، چون احساس نیازی در آنها برای تغییر و یا رشد شخصی وجود ندارد. چراکه از نگاهشان به بالاترین درجه از تکامل خود رسیده‌اند و دیگر نیازی به تلاش برای تغییر نمی‌بینند.

افراد در این دسته خود را در حد دیگران نمی‌بینند و مدام بدون اینکه از آنها درخواست شود، درمورد هر چیزی نظر می‌دهند و خود را صاحب‌نظر می‌دانند.

تغییر همسو با طبیعت؛ آهسته و پیوسته

این مدلی است که طبیعت بر اساس آن کار می‌کند. هیچ نوع تغییری در آن سریع و بی‌مقدمه نیست. اگر هم گاهی سریع و یک‌دفعه به نظر می‌رسد، به دلیل آن است که شروع آن برایمان واضح نبوده و نه اینکه شروعی نداشته و ازاین‌رو برایمان بسیار سریع اتفاق افتاده است.

تغییر فصل هیچ‌گاه در یک ماه، هفته، روز و ساعت مشخص اتفاق نمی‌افتد بلکه روندی آهسته و پیوسته دارد. هیچ روزی را نمی‌توان مشخص کرد و گفت که امروز فصل تغییر کرده است.  همچنین تغییر بین سرما و گرما یک‌دفعه اتفاق نمی‌افتد. در این زمان‌ها هوا گاه سرد و گاه گرم می‌شود تا به‌تدریج سرد یا گرم شود. این روشی برای موجودات زنده است تا خود را با طبیعت هماهنگ کنند. بسیاری از حیوانات و گیاهان در دوران زمستان به خواب می‌روند و با شروع بهار، بیدار می‌شوند.

این روزها تغییر ناگهانی هوا را شاهد هستیم و می‌بینیم که یا سرمای بی‌سابقه یا گرمای بیش‌ازحد دیده می‌شود. ازاین‌رو ناگهانی چون یک؛ به شروع این رویداد توجه نکرده‌ایم. و دو؛ تأثیر (تخریب) عوامل انسانی برای تغییر آب‌وهوا را مدیریت نکرده‌ایم.

این‌گونه رویدادها و تغییرهای ناگه ای هوا، برای طبیعت و حیات آن مشکل‌ساز شده و سرمازدگی یا بی‌آبی به پدیده‌ای عادی تبدیل‌شده است.

تغییر رنگ برگ در طول زمان

تغییرهای آهسته با ریتم پیوسته فرصتی برای هماهنگی ایجاد می‌کند. فرصت برای درک چیزهایی که نیاز به رها کردن دارد و چیزهایی که در محیط جدید نیاز داریم که با آنها آشنا شویم.

من هم با این ریتم از تغییر موافقم. اینکه به آهستگی در تغییر قدم بگذارم و پیش از جهش به آینده، همزمان دنیای قبل و بعد را باهم تجربه کنم.

این روش در شرایطی که هرروز به افزایش سرعت تشویق می‌شویم، کمی دشوار است. چطور می‌توان به جزئیات دقت کنیم درصورتی‌که در حال دویدن هستیم؟ چطور می‌شود به آهستگی قدم برداشتن را تجربه کرد، درصورتی‌که در پایان یک روز فقط خستگی بدن را احساس می‌کنیم و از روز خود غافل هستیم؟ چطور می‌شود مسیر تغییر را حس کرد، درصورتی‌که فقط به مقصد، نتیجه یا پایان راه فکر می‌کنیم؟

ازاین‌رو روش‌هایی برای کند کردن روزمره برای شرایط کنونی بیشتر و بیشتر از هرزمانی استفاده و پیشنهاد می‌شود.

برای لذت بردن از مسیر زندگی و تغییر آگاهانه می‌توان به این چند اصل توجه کرد:

۱. دایرۀ راحتی خود را اندازه بگیرید. بسیار مهم است که بدانید از کجا و به کجا حرکت می‌کنید. در بسیاری از مواقع  برای تغییر مقاومت می‌کنیم چون  راحتی‌مان را به چالش می‌کشد، اما تغییر اگر راحت باشد، ماندگار نخواهد بود.

۲. خود را برای مسیر آماده کنید. کوه‌نوردان زمانی که برای مسیر پیش روی خود آماده می‌شوند، به فصل، زمان و مدت حرکت و استراحت خود توجه می‌کنند و بر اساس آن بار سفر می‌بندند. البته خود را برای پیش‌آمده‌ای غیرمنتظره نظیر تغییر هوا، مصدومیت یا خرابی تجهیزات آماده می‌کنند. دیدن اینکه در مسیر تغییر چه چیزهایی نیاز خواهید داشت، راه را هموار می‌سازد.

۳. تصویری از تغییر را تخیل کنید. قبل از هر تغییر بسیار مهم است که تصویری از آیندۀ خود داشته باشید. می‌خواهید در آن آینده چه چیزی به شما اضافه یا کم شود. بدون اینکه فکر کنید و از ذهنتان برای ساخت تصویر استفاده کنید، باهوش احساسی خود تصویرسازی کنید.

۴. با ناراحتی، راحت شوید. هر تغییری ناراحتی (ناخوشایندی) خود را به همراه خواهد داشت. بدانید که این نوع ناخوشایندی‌ها هم گذراست و طولی نمی‌کشد که آن‌هم به تجربه و خاطره‌ای تبدیل می‌شود.


درخواست: برایم دیدگاه شما بسیار مهم است و از خواندن آن دلگرم می‌شوم. لطفاً دید گاهتان را درمورد نوشته‌هایم بنویسید. یا اینکه بگویید چگونه این نوشته‌ها و پیشنهادهایی که در آن ارائه می‌شود، برای زندگی روزمرۀ شما کاربرد دارد. یا اینکه دوست دارید در مورد  چه موضوع‌هایی بخوانید یا نظر دهید؟

نقطهٔ عطفی در میانهٔ راه - بنر

از این نوشته لذت بردی؟ به اشتراک بگذار

8 Responses

  1. اول از همه باید تشکر کنم که دوباره شروع به نوشتن کردید، واقعا جاش خالی بود. مطلب تغییر همیشه برام جالب بوده، بعضی موقع ها احساس کردم که طبیعت راه دیگه ای رو جز تغییر رو به روم نذاشته،انگار که باید اتفاق بیفته و این طوری تکامل رخ میده. سوالی که دارم اینه که از کجا باید بفهمیم که تغییر مورد نیازه و باید دایره کشیدگی رو افزایش داد؟
    ممنون

    1. فرشته جان ممنون از دیدگاهت. 🙂
      خوشحالم که نگاهت به تغییر، باز و مثبت است.
      از آنجایی که انسان موجودی جدای از طبیعت نیست و تغییر هم اساس طبیعت است، پس هماهنگی با تغییر از جمله مهارت‌های اساسی است که باید فراگرفته شود.
      روشی برای شناخت تغییر وجود دارد که می‌توانی خودت را در بهترین پتانسیل‌ات تصور کنی و سپس موانع پیش‌رویت را تغییر دهی. موانع مانند رفتارهای تکرارشونده شخصی (الگوها)، روابط شخصی ناسالم (غیرسازنده) یا حتی شروع به کار جدید و…
      هرگونه تغییری که باعث ناراحتی، حس ناخوشایندی و ترس شود، خودبه‌خود تو را در دایره کشیدگی قرار می‌دهد.

      امیدوارم که پاسخ‌ات را داده باشم.

  2. سلام. خوب شد که دوباره شروع کردید، ممنونم. تبریک میگم بابت ازدواج و آرزوی شادمانی دارم. تصور میکنم بخشی از مشکل تغییر، عدم درک صحیح از وضع موجود هست. آدمهایی که تصور میکنند «در مرکز دنیا ایستاده اند» همان اندازه از تغییر رو بر میگردونند که کسانی که تصور میکنند «هیچ کنترلی بر سرنوشت، خود و محیط خود ندارند» اینها هم از تغییر میترسند مثل شخصیتهای کتاب «کی پنیر منو برداشت».
    مثل شما عقیده دارم تغییر باید همسو با طبیعت باشد؛ آهسته و پیوسته و مثل طبیعت باشد؛ عمیق و آرام.
    – یک پیشنهاد هم دارم. مطالب زیبای خودتون رو در قالب اینفوگرافی هم بیارید

    1. علی جان ممنون. از تبریکت و از دیدگاهت.
      همانطور که گفتی مشکل تغییر از عدم درک صحیح از وضع موجود و تصویری از آینده بعد از تغییر شکل می‌گیرد.

      ۳ مرحله از تغییر وجود دارد که متخصصان تغییرهای بنیادی پیشنهاد می‌کنند:
      یک؛ واضح کردن وضع موجود. (چه چیز ناراحتم می‌کند.)
      دو؛ تصویرسازی و تخیل از شرایط ایده‌آل خود. (آینده خود را چطور می‌بینم.)
      سه؛ برداشتن اولین قدم. (برای تغییر پایدار اولین قدم من چه خواهد بود.)

      اینها را بیشتر در پستی نوشتم: https://walkineden.com/2015/01/three-step-to-create-or-break-habit/

      مشتاق شنیدن پیشنهادهایت برای موضوع‌های اینفوگرافی هستم.
      ممنون 🙂

  3. سلام
    ممنون از مطلبی که به اشتراک گذاشتید. من هم بهتون تبریک میگم.
    اصولا تغییر برای انسان در ابتدا ترسناکه ، چیزی که من و خیلی کمک میکنه کنترل نکردن بیش از اندازه اس یعنی مطالعه، تلاش و بعد رها کردن نتیجه .این باعث میشه که از نظر احساسی بتونم قدرتمو حفظ کنم.

    1. سلام هلاله
      ممنون از دیدگاه جالبت. من هم با این رویه موافقم. نیت، تلاش و سپس رهاکردن. البته درخصوص تغییر عادات بیشتر نیاز به پشتکار و پیگیری است.
      خیلی ممنونم از تبریک 🙂

  4. درود بر جناب حبیبی
    یک. تبریک می‌گم. ازدواج، سفری‌ست بس هیجان‌انگیز به اعماق زندگی! از این «سفر» با همه‌ی فراز و نشیبش لذت ببرید.
    دو. سال‌هاست در حیطه‌ی «وبلاگ‌نویسی» مطالعه می‌کنم و خب آموزه‌ای هم که طی سال‌های اخیر به یکی از اصل‌های وبلاگ‌نویسی بدل شده، دعوت از خواننده‌ها به مشارکت، از طریق بخش دیدگاه‌هاست. پُست شما رو که خوندم و رسیدم به بخش «درخواست»، در این دام (!) گرفتار شدم و باعث شد پس از ماه‌ها که خواننده‌ی گاه‌وبی‌گاه شما هستم، این دیدگاه را بنویسم.
    سه. به‌شخصه دوست دارم به نوشته‌ای که می‌خوانم فکر کنم و معمولاً توانِ مشارکتِ بلافاصله در آن را ندارم. به همین دلیل است که فعلاً نظر مستقیمی پیرامون آنچه به قلم شما خواندم ندارم، ولی می‌رسم به آخرین پرسشی که مطرح کردید:
    چهار. به‌شخصه به «تکنولوژی فکر» و «ایجاد تغییر» و «آموزه‌های موفقیت» علاقه دارم. آنچه گاه‌وبی‌گاه در وبلاگ شما جستجو می‌کنم و چندین بار هم که درباره‌اش مطلب نوشته‌اید، با دقت خوانده‌ام، مفهومِ «تغییر» است.
    سپاس‌گزارم که می‌نویسید!

    1. آقای فیروزی عزیز سلام
      ممنون از تبریکتان و انگیزه سفر.
      برای من هم تغییر بحث بسیار جالبی است و فکر می‌کنم در سال‌های اخیر زمانی که بیشتر با مفهوم آن آشنا شدم، جالب‌تر هم شده است.

      بازهم ممنون از دیدگاهتان. متأسفم که در دام افتادید!
      آیدین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های مرتبط