همین لحظه کافی است

نمایی از هواپیما

در هواپیمایی بودم که برای توقفی کوتاه در حال نشستن در پورت لند بود و به درخشش صورتی‌رنگ طلوع آفتاب بر کوه‌های آبی و بنفش چشم دوخته بودم و قلبم به درد آمده بود. به‌طور غریزی روبه اِوا کردم تا او را در این لحظهٔ پرشور شریک کنم، اما او خواب بود.‌ انگار از اینکه […]