MBTI؛ ابزاری برای بهتر شناختن خویش

این نوشته توسط نویسند‌هٔ مهمان، گیل‌آوا ترقی‌شعار نوشته شده است.

بگذارید برایتان یک ماجرای ساده تعریف کنم. کسی می‌گفت: «صبح امروز به‌قصد محل کارم از خانه بیرون رفتم. در مسیر باریک و پرپیچ‌وخم منتهی به بزرگراه صدر بودم که ماشین جلویی‌ام (پژو ۲۰۶) ناگهان ترمز گرفت و چندین لحظه ایستاد. عصبانی شدم و می‌خواستم از آن بوق‌های حرص‌دار طولانی بزنم که یک‌لحظه با خودم فکر کردم: «چه‌کاری است؟ لابد دلیلی داشته که ایستاده»؛ و منصرف شدم. وقتی بالاخره پژو ۲۰۶ حرکت کرد و جلوتر را دیدم، فهمیدم کسی جلوی ماشین نشسته و مشغول تعمیرات بوده است. احساس رها شدن کردم، لبخندی از رضایت زده و به راهم ادامه دادم.»

سرتان را درد نیاورم، ولی اگر تا اینجا دوام آورده‌اید لطفاً یک‌لحظه به سؤال من فکر کنید:

هرچند وقت یک‌بار از این لبخندها می‌زنیم؟

فکر کنم بدون‌بروبرگرد جوابش عبارت «دیربه‌دیر» باشد. اگر اشتباه می‌کنم همین‌الان این صفحه را ببندید.

فکر می‌کنم همهٔ ما به‌نوعی به دنبال باغ عدن می‌گردیم: جایی که در آن آدم‌ها همدیگر و البته خودشان را بهتر بشناسند. آن‌هم در چنین دورانی. بعید است که اجداد ما، ساکنین پیش‌ازاین کرهٔ خاکی، این‌چنین با بحران معنویت و هویت یکجا دست‌وپنجه نرم کرده باشند.

عصر ما عصر تناقض‌هایی است که بارها از اینکه یک نفر جلوی‌مان ترمز بگیرد حرص‌آورتر هستند. شاید بزرگ‌ترین مثالش هم این باشد: درحالی‌که خود را با شبکه‌های اجتماعی محاصره کرده‌ایم، هرروز از سطحی شدن و از بین رفتن روابط انسانی حرف می‌زنیم. مفاهیمی مثل خانواده، عشق و البته باور داشتن در دنیای امروز بیش از هر زمان دیگری هجو و بی‌ارزش‌تر از قبل تلقی می‌شوند. از اخبار روز هم به نظر بهتر است چیز خاصی نگوییم.

شاید شما هم مثل من معتقد باشید چیزی که بیشتر از همه به بهتر شدن این اوضاع کمک می‌کند سلامت رابطه‌های انسانی است. در راستای همان تناقض‌هایی که حرفش شد، دقت کرده‌اید که علم هرروز با سرعت نجومی پیشرفت می‌کند ولی خبری از کم شدن سردرگمی‌های بشر نیست؟ غروری که انسان امروز از دستاوردهای علمی و اقتصادی‌اش دارد به نسبت میزانی که خودش را شناخته است بارها بیشتر است.

در زندگی همهٔ ما پیشامدهایی هست که معمولاً هرچند سال یک‌بار رخ می‌دهد و جریان حیات را به سمت دیگری می‌برد. آن‌هایی را می‌گویم که اگر نبودند، ما (خوب یا بد) اینجا نبودیم. برای من آشنایی با ابزار شخصیت شناسی MBTI یکی از این اتفاق‌ها بود که باور دارم باعث شده بهتر زندگی کنم.

سیستم MBTI را دو نفر به نام کاترین بریگز و ایزابل مه‌یر (که اول اسم‌فامیلشان B و M هم در عبارت به یادگار مانده است.) بر اساس تئوری‌های کارل گوستاو یونگ، روانشناس مشهور سوئیسی در دههٔ ۱۹۴۰ پایه‌گذاری کردند. این روش در طول سال‌ها تکامل پیدا کرد و امروز علاقه‌مندان بی‌شماری دارد. در این روش ۱۶ تیپ شخصیتی وجود دارد که خوشبختانه بدون قضاوت و کاملاً بی‌طرف با تیپ‌های شخصیتی مختلف برخورد می‌کند و به افراد اجازه می‌دهد به‌راحتی تمایلات و ویژگی‌های شخصیتی‌شان را بکاوند.

یکی از بزرگ‌ترین مزیت‌های شیوهٔ MBTI این مسئله است که مقولهٔ روانشناسی را از مفهوم بیماری روانی جدا می‌کند. MBTI به من کمک کرد خود و اطرافیانم را خیلی بهتر از قبل بشناسم و اعمال انسانی را بهتر درک کنم. به‌عبارت‌دیگر این روش دستم را در زندگی روزمره از روی بوق برداشت و به من یاد داد چطور بهتر «بفهمم»؛ و بدون شک بهتر فهمیدن خود و دیگران می‌تواند ما را به سمت بهتر زیستن راهنمایی کند.

به‌عنوان یکی از خواننده‌های همین بلاگ دعوت می‌کنم از این هفته با مطالبی که بیشتر در حوزهٔ سیستم شخصیت شناسیِ MBTI می‌نویسم با من همراه شوید.

نوشته‌هایی برای تأمل بیشتر

دو نفر در حال صحبت در کافه

چرا حال یکدیگر را می‌پرسیم؟ بررسی معنای «خوبم» در گفت‌وگوها

می‌خواهم با کسانی صحبت‌کنم که به مسائل توجه‌دارند و مایل‌اند تفاوت عمیقی ایجاد کنند.~مارک ویکتور هانسن وقتی می‌گوییم یا می‌شنویم «خوبم»، چه اطلاعاتی در این کلمه نهفته است؟به‌طور کل نیت ما از پرسیدن حال افراد در روز چیست؟ آیا بخشی از مکالمۀ غیرارادی است؟در پاسخ آن تفاوتی برای پرسش‌گر و پاسخ‌دهنده وجود دارد؟اصلا

کودک خندان

چرا بااین‌همه سرگرمی، سرمان گرم نمی‌شود؟

در فرهنگ ما توجه بسیاری به سرگرمی داده می‌شود. وقت بسیاری برای دیدن، شنیدن و خواندن مطالب سرگرم‌کننده می‌گذاریم. آن روزهایی که تلگرامی در کار نبود، روزانه چند ده ایمیل فوروارد می‌کردیم. بعدش گروه‌های وایبر و امروز کانال‌های چند صدهزارنفری تلگرام. دیروز فیلم کوتاهی از یک گزارشگر فوتبال دیدم که ۲۶۰

کوه برفی

شفافیت

از پست آخر بیش از یک هفته می‌گذرد و در این مدت مسیر پیش رویم کمی واضح‌تر شده است. انگار کمی هوای مه‌گرفته، آفتابی شده و جاده‌هایی مقابلم پدیدار شده‌اند. در نوشتهٔ قبل برای ایده‌گرفتن از شما کمک خواستم. در این مدت تعدادی مستقیم ایمیل فرستادند، عده‌ای دیدگاهشان را مستقیم فرستادند یا در

دیدگاهت را بنویس

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *