چرا به رفتارهایی جذب یا از آن طرد می‌شوم؟

بارها شده دیدن افرادی یا بهتر بگویم رفتاری از آنها باعث می‌شود که در محیط راحت نباشم. وقتی که دقیق‌تر می‌شوم می‌بینیم که تمام این افراد اغلب دارای ویژگی‌هایی مشترک بودند که در من به اندازۀ کافی رشد نکرده بود.

اینگونه رفتارها باعث می‌شد تا عده‌ای برای من مناسب و عده‌ای دیگر نامناسب برای ارتباط باشند. ادامۀ این رویکرد باعث می‌شد تا افرادی با طرز فکرهای نسبتاً یکسان اطراف من باقی بمانند و ارتباطم با سایرین کم‌رنگ‌تر شود. درصورتی‌که اصل ماجرا (شناخت نقاط تاریک درون) دست‌نخورده باقی ‌می‌ماند و فرصتی برای کنکاو آن پیدا نمی‌شد.

برای نمونه دیدن افرادی با اعتماد به‌نفس (خواه متناسب یا کاذب) دارای بار منفی برای من بود که رفتار آنها از دید من متکبرانه و خودخواهانه به‌نظر می‌آمد. البته تمام این برداشت‌ها ممکن است از نگاه من درست باشد و فرد (خودخواه) فقط دارای اعتماد به‌نفسی بود که اجازۀ ابراز نظر در هر موردی را به‌خود می‌داد. از آنجایی که من نیز در خانواده‌ای بزرگ‌شدم که بیش از حد «شکسته‌نفسی» می‌کردند تا بقیه احساس بهتری داشته باشند، کم‌کم خودمان نیز باور به‌خودمان را فراموش می‌کردیم. همین بود که دیدن این افراد باعث بهم‌خوردن تعادل من می‌شد. این نیز به این دلیل است که آنقدری که دیگران به من اعتماد داشتند، من به خودم اعتماد نداشتم. این می‌شود تعریف اعتماد به‌نفس برای من.

کامیار، دوست بسیار نازنینم، من را با مقولۀ کُهن‌الگو (archetype) آشناکرد و توجهم به الگوهای رفتاری اطرافم و بیشتر خودم جلب شد. در کاوش بیشتر خود متوجه شدم که پیداکردن حالت پایدار مابین این کهن‌الگوها می‌تواند رضایت شخصی را افزایش‌دهد. آنچه در من نیاز به تقویت دارد، الگوی «جنگجو» (warrior) است. این الگو می‌تواند راحت «نه» بگوید و به آن‌چیز که باوردارد اتکاکند و برای آن بجنگد.

اخیراً متوجه‌شدم که بی‌دلیل در ارتباط‌های اجتماعی شاهد برخوردهای خشنی از طرف دیگران هستم. طوری که واکنش افراد از نگاه من اصلاً مناسب صحبت یا رفتار من نیست. ولی این‌بار به جای اینکه نگاه بیرونی به این موضوع داشته باشم و دیگران را مسئول این رفتار بدانم، توجهم به ناراحتی درونم بیشتر جلب شد. به اینکه معمولاً ما چیزهایی برایمان جذاب و غیرجذاب می‌شود که یا بسیار به آن علاقه‌مندیم یا اصلا برایمان خوشایند نیست. که هرچه به ناخوشایندی‌ها بیشتر توجه‌کنیم، شانس کشف گره‌های درونی‌مان را بیشتر کرده‌ایم.

از چند وقت پیش که آگاهی‌ام به این مسئله بیشتر شد، چند باری ناخواسته به گفتگوهای مخرب (نمونه‌هایی که بدون توجه به نتایح گفتگو و نیازهای طرفین، شروع به انتقاد و تخریب می‌کنند) دعوت شدم. می‌توانستم متوجه بشم که درگذشته در این شرایط به‌سرعت از کوره در می‌رفتم‌‌ و اغلب مایل به ادامۀ گفتگو نبودم، یا واکنشم فرد مقابل را به پایان گفتگو هدایت می‌کرد. اما دفعات آخر نظر و عقیده‌هایم از جای محکم‌تری منتقل می‌شد. حتی پرسش‌هایی که برای اولین‌بار برای خودم مطرح می‌شد، با جوابی محکم و مفهوم (از نگاه خودم) قابل بیان بود. در انتهای گفتگو احساس می‌کردم که انرژی این گفتگوها تعادل من را بهم نزده است.

مطرح‌کردن پرسش‌های زیر شروعی است برای کشف گره‌های درونی‌ام:

  • چرا من به رفتاری جذب یا از آن طرد می‌شوم؟
  • جزعیات کدام رفتار توجهم را گرفت؟
  • واکنش من به آن رفتار چیست؟
تصویر آیدین حبیبی
آیدین حبیبی
گاهی زندگی ما را از خودِ درون‌مان دور می‌کند. من اینجا هستم تا در فضایی امن و بدون قضاوت، همراهت باشم برای بازنگری، وضوح ذهنی، و شروعی تازه.اگر در جستجوی آرامش و مسیر تازه‌ای هستی، خوشحال می‌شوم همراهت باشم. درخواست جلسهٔ کوچینگ

نوشته‌هایی برای تأمل بیشتر

در مسیر سعود به قله

چرا تصمیم گرفتم راهنما (Coach) شوم؟

از حدود دو سال پیش علاقه‌ام را برای شنیدن افراد با سطح جدیدی دنبال می‌کنم. می‌خواهم جوری بشنوم که انتظار دارم همه بشنوند. دوست دارم این توانایی را در اختیار دیگران قرار دهم. از جایی در زندگی متوجه شدم هرکسی حداقل یک توانایی ویژه دارد که ممکن است برای خود و

دو نفر در غروب آفتاب کنار دریاچه نشسته اند و در حال صحبت کردن هستند.

گفت‌وگوی آگاهانه

ما در طی روز زمان طولانی را صرف برقراری ارتباط می‌کنیم. در واقع حدودا ۷۰درصد مواقع. به گفته‌ای که از نتیجه تحقیقات در این رابطه استخراج شده، بیش از ۴۵درصد مواقع درحال گوش‌کردن، ۳۰درصد صحبت‌کردن، ۱۶درصد خواندن و ۹درصد نوشتن هستیم. حال این پرسش کلی مطرح می‌شود که چرا با اینکه

توانایی‌های فردی

داستان خودت را بگو؛ خلاقیت فقط در «متخصص‌ها» نیست!

تخصص و دانش کافی ندارم. خیلی‌ها از من خبره‌ترند. کار من نیست. اینها جمله‌هایی است که سال‌ها با خودم تکرار می‌کردم و باورشان داشتم. فکر می‌کردم که نمی‌توانم در مورد گرافیک، جامعه‌شناسی یا موسیقی نظر بدم. چون «متخصص» نیستم. مدرک دانشگاهی ندارم و کار حرفه‌ای انجام نداده‌ام. هرروز افرادی را می‌بینم که

دیدگاهت را بنویس

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *