فیلمها از چند نظر برای من جالباند. بازی، کیفیت ساخت، تصویر و پیغامی که منتقل میکنند. اغلب هم فیلمها را به یکی از دلایل گفتهشده نگاه میکنم. سعی میکنم فیلمهایی را در اینجا معرفی کنم که غالباً پیغامی داشته و به محتوای نوشتههای «قدم زدن در باغ عدن» نزدیک باشند.
خلاصۀ داستان
فیلم واگرا (Divergent) آیندهای از دنیا را به تصویر میکشد. دنیایی که در آن جنگ جهانی رخداده و عدهای شهری را انتخاب میکنند و دور آن دیواری میکشند تا مردمشان را از خطرات «بیرون» محافظت کنند. رهبران شهر برای برقراری نظم، افراد را به ۵ دسته (فرقه) تقسیم میکنند. افراد میتوانند فداکار، راستگو، سازشکار، نترس، باهوش باشند. این انتخاب در زمان ۱۸ سالگی توسط خود فرد انجام میشود که درنتیجه، جدایی از خانواده و زندگی با اجتماع جدیدش را رقم میزند.
البته قبل از انتخاب فرقۀ اصلی زندگی، هر شخص در آزمایشی شرکت میکند که در آن گفته میشود که برای چهکاری مناسب است. انتخاب آیندۀ افراد هم اغلب بر اساس آن آزمایش صورت میگیرد.
ما خیلی خوششانس هستیم که در شهر زندگی میکنیم. میگویند که جنگ مهلکی را پشتِ سر گذاشتهایم و بقیۀ دنیا نابودشده است. رهبران ما دیوار [دورِ شهر] را برای حفاظت ما بناکردهاند و ما را به ۵ گروه تقسیم کردهاند تا صلح برقرار باشد. باهوشها (Erudite)، آنهایی که برای دانش و منطق ارزش قائلاند. سازش کارها (Amity)، انسانهای مهربان و همیشه خوشحال، کشت کارند. راستگوها (Candor)، برای نظم و صداقت ارزش قائلاند. آنها حرف راست میزنند، حتی زمانهایی که دوست داری آن را بشنوی. و اما نترسها (Dauntless)، آنها محافظان، سربازها و پلیس ما هستند. من جزء فرقۀ فداکارها (Abnegation) هستم. ما زندگی سادهای داریم، بدون منیت زندگی میکنیم و آن را وقف دیگران میکنیم. ما حتی به «بی فرقهها» غذا میدهیم. آنهایی که به هیچ گروهی تعلق ندارند.
«تر یس» نقش اصلی فیلم در خانوادهای با پدر و مادر «فداکار» متولد میشود و به همراه برادرش تا زمان انتخاب جدیدش (فرقۀ نترس)، در یک خانه زندگی میکند.
اما دو دستۀ دیگر وجود دارند. دستۀ «بی فرقه» که افرادی هستند که از فرقۀ قبلی خود بیرون راندهشده یا توانایی شرکت در هیچ فرقهای را ندارند و از راه گدایی گذران زندگی میکنند. دستۀ بعدی «واگرا» (Divergent) هستند. اینها افرادی هستند که تواناییهای بیشماری دارند و امکان تقسیمبندی آنها به فرقۀ خاصی وجود ندارد. رهبران جامعه از آنها میترسند چون کنترل آنها کار راحتی نیست و ممکن است دیگران را نیز متحول کنند. درصورتیکه فردی در این دسته قرار بگیرد، ادامۀ حیات برای او میسر نیست.
تر یس که در زمان آزمایش، «واگرا» تشخیص دادهشده، به کمک مسئول آزمایش، «نترس» معرفی شد و با انتخاب آن فرقه امکان زندگی پیدا کرد.
[برای لوث نشدن فیلم، بقیۀ فیلم را خودتان ببینید.]
آیندهای ترسناک
این تنها فیلمی نیست که آیندهای ناخوشایند از انسان را نمایش میدهد. برای من خیلی جالب است که چرا اغلب فیلمهایی که آینده را به تصویر میکشند، زندگی ترسناکی از انسانها را نشان میدهند. مدلی از زندگی همراه با تنهایی و ترس و جایگزینی روباتها بهجای انسان.
البته با رویۀ تخریبی که ما در مقابل خانۀ خود (زمین) در پیشگرفتهایم، این آینده چندان دور از ذهن نیست. شاید این موضوع از دیدگاه فیلمسازان بیشتر به تصویر کشیده شده و قابلدرک است.
فیلمهای دیگری مانند Her, Elysium, The Hunger Game یا انیمیشنی مانند Wall.E نمونههایی از آیندهای هستند که در آن مشکلهایی مانند کمبود منابع طبیعی، اختلال در روابط انسانی و روزمرگی انسان به نمایش کشیده شده که به نظرم ترسناک است.
واگرا یا همگرا
فیلم واگرا که میتواند نشأتگرفته از دیدگاه و تفکر واگرا باشد، قسمتی از جوامع انسانی را نشان میدهد که در آن تفاوت داشتن، ویژگی محسوب نمیشود و همه در تلاش برای جا گرفتن در غالبهایی از پیش آماده هستند.
در آکادمی تفکر آمده است که: «تفکر واگرا تفکری است پراکنده و توسعه یابنده که محدود به چند موضوع نبوده و در محدودهای وسیع، تلاش دارد هرچه میتواند ایده جمعآوری کند. تفکر همگرا تفکری است متمرکز که بر موضوعی خاص توجه کرده و سعی میکند آن را ارزیابی کرده و ایدههای غیر مرتبط را حذف نماید.»
اگر دقت کنیم این رفتار در زندگی روزمرۀ ما نیز نمایان است. نامفهوم برایمان آزاردهنده است و تلاش میکنیم هر چیز را در جعبهای و هرکسی را در غالبی نامگذاری کنیم. سعیمیکنیم آنها را:
- به خوب و بد تقسیم کنیم؛
- بانامهای مشخصی مانند، دانا، نادان، توانا و… تفکیک کنیم؛
- برای راحتی خودمان، آنها را با بخشی از مهارتشان بشناسیم. گرافیست، شاعر، کارگر ساختمان و…
برچسب زدن بر روی خود یا دیگران کار راحتی است و برعکس شناخت، دیدن نکات مثبت و یادگیری از اشتباهات خود و دیگران کار دشوارتری است. اینکه ما چرا همیشه راه سادهتر را انتخاب میکنیم، میتواند نشانهای از تنبلی ما باشد.
بسیاری از اولویتها و معیارهای جامعه نظیر شغل و درآمد خوب، ماشین و خانۀ خوب و چیزهای خوب دیگر بهعنوان ارزش معرفیشده و بسیاری دیگر مانند زندگی ساده و بامعنی، توجه به ارزشهای انسانی و اولویت دادن به نفع جمعی بهجای نفع شخصی، سادگی، بیعرضگی و تنبلی محسوب میشود و جزء بیارزشها.
اینکه جامعه تفاوت را نمیپذیرد بسیار متفاوت است باآنکه ما هم به تفاوت خود توجه نکنیم. تفاوت بسیاری است میان اینکه به نقاط تمایز خود، آگاه نباشیم یا اینکه از آن شناخت داشته باشیم و از روی ترس آن را بروز ندهیم.
توری: تو متفاوتی و در هیچ دستهای جا نداری. آنها نمیتوانند تو را کنترل کنند و تو را «واگرا» مینامند. نباید آنها از این موضوع باخبر باشند.
پیشنهاد در پیشنهاد
نوشتههای من دعوتی است برای جور دیگر دیدن و هرآن چه در آن مطرح میشود، پیشنهاد است. پیشنهادهایی برای تغییر، خودآگاهی و بهبود کیفیت زندگی. در این نوشتۀ پیشنهادی هم چند پیشنهاد دارم.
- برای شناخت خود وقت کافی بگذارید. بخشهایی در شما نیاز به توجه و مراقبت دارند که شاید تاکنون با آنها آشنا نشدهاید.
- سعی کنید شناخت عمیقتری از دیگران پیدا کنید. بهتر است برای آشنایی باکسی که اولین بار او را میبینید، از پرسشهایی مانند «این روزها وقتت را چطور میگذرانی؟»، «به چه چیزهایی علاقه داری؟» یا «دوست داری در آینده چهکاری انجام بدهی؟» استفاده کرد. پرسیدن «شغلت چیست؟» اصلاً کمکی به شناخت ایشان نمیکند و برعکس آنها را در جعبۀ ذهنیمان همراه با سایر دوستان در همین شغل قرار میدهد و این روش معمولاً پیشداوری، قضاوت و رویکرد یکسان در مورد همۀ اعضای آن گروه و دسته است و نه فقط یک نفر از آنها.
- همیشه نابترین ایدهها در روشهای معمول یافت نمیشوند. با نزدیکتر شدن به علاقه، استعداد و تواناییهای شخصی میتوانید برای کاری که انجام میدهید، خلاقیت داشته باشید.
- سعی نکنید که خود را در غالبهای اجتماعی جا کنید. برعکس تلاش کنید که غالب خودتان را بسازید.
موسیقی پیشزمینه حین نوشتن: July Skies – The Weather Clock