درسی از پِرشی، گربۀ ایرانی

پِرشی، گربۀ ایرانی سفیدرنگی است که ۱۵ سال سن دارد و ناشنواست. یک سالی است که او را می‌شناسم و این اولین باری است که با یک حیوان ناشنوا روبرو می‌شوم. قبل از آن حتی نمی‌دانستم که حیوانات هم مشکلاتی ازاین‌دست دارند. آن‌طور که شنیده‌ام، گربه‌های ایرانی سفید با چشمان آبی یا تابه‌تا ژن ناشنوایی دارند.

پرشی هم یکی از گربه‌های خاص‌های این نژاد است و خصوصیت رفتاری‌اش با دیگر گربه‌های نژاد خودش هم متفاوت است. نزدیک شدن به پرشی کار راحتی نیست. چند ماهی طول کشید تا افتخار ناز کردنش نصیبم شد. برای من اتفاق نادری است که به سگ یا گربه‌ای نزدیک شوم و آنها علاقه‌ای به من نشان ندهند.

میو کردن پرشی هم با گربه‌های دیگر تفاوت دارد. بلند و نامنظم است! فکر می‌کنم هم به دلیل شکل نگرفتن حس شنوایی‌اش باشد و هم نشنیدن صدای خودش. (مثل‌اینکه ما موسیقی را با هدفون گوش کنیم و بخواهیم با دیگری صحبت کنیم.)

پرشی، گاه‌گاهی که مانعی مقابلش است، می‌خواهد در کمد فضولی کند یا جایی گیر افتاده، میو می‌کند. درواقع پرشی از صدای خود خیلی به‌جا و کم استفاده می‌کند. آن‌قدر کم که فقط هرچند روز یک‌بار می‌توان صدای او را شنید. هر بار که میو می‌کند، بسته به نیازش برایش غذا ریخته می‌شود، در کمد باز می‌شود یا از کشوی میز تلویزیون نجات داده می‌شود.

ازاین‌رو تصور می‌کنم که خودش، نقش صدایش (میو) را مانند چوب جادو می‌داند. هر جا که استفاده کرده به خواستۀ خود رسیده. حتی شاید نداند این چیست که خود متوجهش نیست، اما او را به خواسته‌اش می‌رساند.

ولی نکته اینجاست که اندازۀ آن را می‌داند. نه بیش‌ازحد صدا می‌کند که اطرافیان گیج و بی‌توجه شوند، نه آن‌قدر کم که کسی یادش نماند که او هم خواسته و نیازی دارد.

این حکایت ما است.

بعضی از ما آن‌قدر از زمین و زمان خواسته داریم که تمامی ندارد. گویی دنیا به همراه تمام عناصر و موجوداتش باید تمام‌وقت در خدمتمان باشد و هرلحظه به ارادۀ ما خواسته‌ای را برآورده کنند. اگر هم درخواستی اجابت نشود، ناراضی می‌شویم و دنیا را مسبب ناخشنودی خود می‌دانیم.

برعکس عده‌ای دیگر، حتی فکر خواستن را هم نمی‌کنند. باور دارند که نه گوش شنوایی هست و نه دست یاری‌دهنده‌ای. آن‌قدر به برآورده نشدن خواستۀ خود اطمینان دارند که حتی فراموش کرده‌اند، خواسته‌شان از خود، اطرافیان و دنیا چیست. غافل از اینکه هستند کسانی که مایل‌اند کاری برایشان انجام دهند، گره‌ای از مشکلاتشان باز کنند یا فرصتی برای شادی‌شان فراهم کنند. فقط کافی است که از چوب جادوی خود استفاده کنند و از خود، اطرافیان و دنیا درخواست کنند.

چند روش برای تعادل

فرصت دادن به دیگران

بعضی‌ها دوست دارند که همیشه در محبت کردن و برآورده کردن خواسته‌های دیگران پیش‌دستی کنند. مثل صندوق پس‌اندازی که شاید روزی به‌کار بیاید. بنابراین، از هیچ فرصتی برای پیش افتادن دریغ نمی‌کنند. این اولین شرط ایجاد نارضایتی در آینده است. چون در بیشتر مواقع این نقش یک‌طرفه می‌شود و هیچ فرصتی برای جبران محبت فراهم نمی‌شود.

بهتر است هرازگاهی درخواست دیگران  برای انجام کاری، برآورده کردن خواسته‌ای یا برطرف کردن مشکلی را قبول کنی. این روش فرصتی برای جبران و برقراری تعادل احساسی فراهم می‌کند.

آگاه کردن دیگران

فهمیدن خواسته‌های افراد همیشه کار راحتی نیست. بهتر است راهی مقابل دیگران بگذاری و نگویی «این را خودش باید بفهمد و نیاز به گفتن ندارد!». تعاملات انسانی نباید همیشه و در هر سطحی نیاز به رمزگشایی داشته باشد. پس بهتر است در زمان‌هایی به‌خصوص صندوقچۀ اسرار را بازکنی تا دیگران هم از علاقه‌ها، تمایلات و خواسته‌هایت باخبر شوند.

دنیای بی‌طرف

قرار نیست که فقط عده‌ای به خواسته‌های خود برسند و تو هیچ‌وقت نرسی. نظم طبیعت بر بی‌طرفی استوار است. فقط عده‌ای روش مطرح کردن خواستۀ خود را پیداکرده‌اند! مدل شخصی خودت را پیدا کن!

توقع با درخواست تفاوت دارد

اینکه بگویی من هیچ‌وقت انتظاری از کسی ندارم بااینکه بگویی درخواستی از کسی ندارم، متفاوت است. بی توقع بودن شیوه‌ای از زندگی است. در این روش لذت بردن درگرو شرایط بیرونی نیست. اما درخواست، پیشنهادی است که توقعی برای برآورده شدنش نداریم، ولی هم برای شخصی که درخواست می‌کند و هم برای کسی که آن را اجابت می‌کند، خوشایند و لذت‌بخش است.

بستهٔ خویش - سری تابستان - ۲

از این نوشته لذت بردی؟ به اشتراک بگذار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های مرتبط