مدتی بود که خواب پرواز کردن نمیدیدم. البته آنهایی هم که یادم مانده، محدود است.
یکی از آنها را چند سال پیش دیدم. با پدربزرگم بالای کوهی در اروپای شرقی، به گمانم لهستان، رفته بودیم. در آنجا دشتی بزرگ بود. آنها با ایتالیا در جنگ بودند و همگی خود را برای جنگ آماده میکردند. نبرد آنها خیلی جالب بود. تنبهتن و هوایی بود. تکتک پرواز میکردند و پس از حمله به دشمن (فقط از طریق پرواز)، در نقطۀ اول فرود میآمدند. اما پروازشان خیلی جالبتر بود. قبل از حرکت، ژاکتشان را به روی سر میکشیدند و لحظهای که دواندوان به لبۀ پرتگاه میرسیدند، با پرش کوتاهی در هوا معلق میشدند. پسازآن با حرکت دادن بدن به چپ و راست و بالا و پایین، به پرواز خود جهت میدادند.
این خواب برایم خیلی جالب بود و آن موقع که بر روی پروژۀ مایندودیو (شبکۀ اجتماعی خواب) کار میکردم، تصویر این خواب توسط پرنیان کشیده شد و سردر سایت قرار گرفت.
هفتۀ پیش خواب دیگری از پرواز دیدم. اینیکی هم بسیار جالب بود. با پسرخالهام کسری در کویری در دوبی بودیم. کسری مشغول پرواز بود که من رسیدم. ابزار پرواز بسیار ساده بود. یک زین (شبیه صندلی دوچرخه) داشت که به لولهای متصل بود که از جلو به بندی (مانند افسار اسب) وصل بود. پرواز با آن نیز ساده بود. کافی بود که خود راکمی تکان دهی و چند قدمی راه بروی. سپس با یک حرکت کوچک روی هوا معلق میشدی و امکان پرواز فراهم میشد. برای تغییر جهت هم از افسار استفاده میکردیم.
برای مدت زیادی، مسافت طولانی کویر را میرفتیم و میآمدیم و سرعت خود را کموزیاد میکردیم. باهم و گاه جدا از هم لذت میبردیم. پس از مدتی هم خیلی نرم فرود آمدیم. لذت توصیفناپذیری داشتیم. اما جالب آنکه من پس از پیاده شدن، وسیلۀ پروازم را که خیلی هم از آن لذت برده بودم، همانجا رها کردم و برگشتم.
در بیداری با خود فکر میکردم که چه میشد آن را با خود میآوردم و در تهران امتحانش میکردم. مثلاً از برج میلاد میپریدم، روی گیشا میچرخیدم، به کوههای توچال سری میزدم و دستآخر در پشتبام منزلمان پیاده میشدم!
رهایی
زمانی که بیدار شدم، نکتهای بهسرعت به ذهنم رسید. چطور توانستم از چیزی استفاده کنم و پسازآن رهایش کنم؟
جدای از تعبیر خواب و پیغامی که در آن نهفته بود، کنجکاویم در مورد رها کردن با من ماند. پرسشهایی هم در ذهنم ایجاد شد:
- چطور میتوان چیزی را فقط امانت گرفت؟
- چطور میتوان در زندگی وسایل کمتری داشت و سَبُک حرکت کرد؟
- چطور میتوان آن چیزهایی نا شمردنی (پندار، رفتار و کردار) که مال ما نیست را بیخود به خود نگرفت؟
وابستگیها در کولهپشتی
چند روز پیش بخشی از فیلم «در آسمانها» (ترجمۀ بهتری به ذهنم نرسید!) به چشمم خورد که خیلی مرتبط با این مقوله است. این فیلم را قبلاً دیده بودم ولی نکتۀ آن را اینبار متوجه شدم. محور اصلی فیلم کارمندی در شرکتی بزرگ است که به شعبههای مختلف شرکت در دنیا سفر میکند و برای اخراج افراد، آنها را آماده میکند. ازاینرو همیشه در سفر و در آسمان است. به همین دلیل، ساده و سبک سفر کردن را آموخته و در این مورد سخنرانی نیز میکند.
دریکی از سخنرانیهایش مثالی میزند که بسیار جالب است. «تصور کنید که خانۀ شما آتشگرفته و فقط میتوانید وسایل باارزشتان را در یک کولهپشتی فرضی با خود حمل کنید. چه چیزهایی را با خود میبرید؟ کتاب، عکسهای خانوادگی یا اشیاء یادگاری؟ ماشین، وسایل آشپزخانه یا لباسهای گرانقیمت؟ ولی در نظر داشته باشید که هرکدام از اینها را که داخل کولهپشتی میگذارید، وزنی معادل وسیله به کیف اضافه میشود. حال بگویید که چه چیزهایی را برمیدارید؟»
ممکن است که روزانه تمامی این وسایل را با خود از اینطرف به آنطرف حمل کنیم و سنگینی آن را به دوش بکشیم. هر جا که میرویم نگران مراقبت از آنها هستیم یا ترس از دست دادنشان راداریم. این نگرانی آنقدر تأثیرگذار است که گاهی تمرکزمان را میگیرد، تا حدی که توانایی توجه به آنچه نیاز بهدقت دارد را از دست میدهیم. برنامهمان را بر اساس اولویتدهی به آنها تغییر میدهیم و تا حد زیادی به خاطر وسایلمان زندگی میکنیم تا برای خودمان.
حمل کردن اینگونه وسایل نمایانگر میزان وابستگی ما به آنهاست و کولهپشتی فرضی، میزان باری است که روزانه با خود حمل میکنیم. بهراحتی میتوان پس از اندک زمانی، متوجه سنگینی باری که به دوش میکشیم، شد. برای آنکه دید بهتری از میزان وابستگی داشته باشید، تصور کنید که در یک روز همۀ این وسایل باارزش را ازدستدادهاید. فردای آن روز چه حسی خواهید داشت؟
[مدتی به این پرسش بیندیشید.]
اگر حس شما تلخ، سنگین یا عمیقاً ناراحتکننده باشد، میتوان متوجه تأثیر آنها بر زندگی و میزان وابستگی شما شد. به تأثیر کنونی آنها بر زندگی خود دقت کنید. ممکن است سنگینی آن به حدی باشد که سرعت حرکت زندگیتان را کند کرده و یا کلاً زمینگیرتان کرده باشد.
پرسشی که میتوان از خود پرسید: «چرا وجود وسایل آنقدر برایم مهم است؟»
ارزش مادی یا معنوی؟
ممکن است وسایل بدون استفادهای داشته باشیم که در گوشهای خاک میخورند و بارها آنها را در جابهجاییها همراه خود برده باشیم بدون اینکه استفادهای داشته باشند. فقط چون ممکن است یادآور فردی از خانواده یا دوستی باشند که دیگر در میانمان نیست.
برای شخص من یادآوری افراد با یاد کردن خاطرهای، تکه کلام یا عکسی میسر است. لازم نیست که وسیلهای از آن شخص داشته باشم.
اگر میخواهید راحت زندگی کنید و اولویت تصمیمگیری را بر اساس شرایط روحی و احساسی خود بگذارید، کمی به سَبُک زندگی کردن بیشتر بیندیشید.
همچنین:
- کمی در ورودیهای زندگی خود دقت کنید. آیا لازم است که یک سری بشقاب جدید داشته باشید؟
- دائم به پاکسازی بیندیشید. آیا نگهداری کتابهای قدیمی و خواندهشده لازم است؟ آیا نگهداری آرشیوهای فیزیکی (کتاب، تمبر، سیدی) برای سلامت زندگی شما الزامی است؟
- به هدیهای که میدهید دقت کنید. علاوه بر اینکه مهم است خود سَبُک زندگی کنید، بهتر است تا به این رویه در مورد دیگران هم توجه کنید. آیا این هدیه مناسب است یا فقط وسیلهای بلااستفاده خواهد بود؟
پیشنهاد
برای شروع حذف تدریجی وسایل، میتوانید این روش را امتحان کنید. وسایلی که بهندرت استفاده میکنید را در جعبهای بگذارید و تاریخ بگذارید. هر بار که وسیلهای از جعبه برمیدارید، تاریخ روز را روی جعبه بنویسید. بعد از ۶ ماه بررسی کنید که چند تاریخ جدید (بارهایی که وسیلهای استفادهشده) روی جعبه وجود دارد. اگر تاریخی بهجز تاریخ بستهبندی وجود ندارد، یعنی هیچ استفادهای از وسایل داخل جعبه نکردهاید. اگر هم تاریخ دیگری روی جعبه وجود دارد، یعنی سروکارتان به بعضی از لوازم جعبه افتاده است. آنهایی که استفاده کردهاید را جدا و مابقی را در همان جعبه نگهداری کنید.
در مرحلۀ بعد این جعبهها را برای ۶ ماه دیگر نگهداری کنید. اگر بعد از ۱۲ ماه استفادهای از وسایل نداشتید، بهاحتمالزیاد در چند سال بعد هم استفادهای نخواهید داشت.
سعی کنید که:
- راههای مختلف کم کردن وسایل را امتحان کنید. آیا امکان فروش دارید؟ میتوانید به کسی که نیاز دارد، هدیه دهید؟ یا اینکه باید آنها را به سطل زباله منتقل کنید؟
- دقت کنید که به چه چیزهایی وابستگی دارید. ببینید با حذف آنها چه تفاوتی در کیفیت زندگیتان رخ میدهد.
- برای نگهداری یک خاطره نیاز به نگهداری وسیلهای نیست. اگر تنها به آن وابستگی دارید، بهتراست که آن را ببخشید.
راه شما برای سَبُک زندگی کردن چیست؟ لطفاً دیدگاهتان را به اشتراک بگذارید.