مدتی است که فکر میکنم تعادل زندگیام بههمخورده است.
در ابتدا فکر میکنم که شاید بد نباشد معنی و مفهوم تعادل را برای خود بازنگری کنم. پیشتر در سردر دستهٔ «تعادل» سایت، تعادل را اینگونه توصیف کردهام:
در هر چیز و هرلحظه میتوان تعادل یافت. کافی است تا میان دو سر بام، وسط را یافت.
این بدان معنی است که هرلحظه میتوان در دو سر بینهایت (افراط) زندگی کرد که راه میانه یا آنچه بودا آن را The Middle Path نامیده است، همان تعادل است. زمانی که از راه میانه فاصله میگیریم، رفتارهای افراطی و به دنبال آن بیتعادلی پدیدار میشود.
اگر حسهای بدن تنظیم باشد، تشخیص بیتعادلی کار دشواری نیست و در کوتاه زمان میشود شرایط بازگشت تعادل را فراهم کرد.
فکر کردن به بیتعادلی، مرا یاد ضربالمثل «بار کج به مقصد نمیرسد»، میاندازد. درست است که مفهوم آن ضربالمثل دربارهٔ کارهای اشتباه است و نه تعادل ولی برای لحظهای میشود مفهوم ضربالمثل را تجسم کرد. وقتی به این موضوع فکر میکنم، در ذهنم الاغی شکل میگیرد که روی او بار نامتقارنی گذاشتهاند که هم خودش حین حرکت تلوتلو میخورد و هم بار در پستیوبلندیهای مسیر، چپه میشود.
بیتعادلی همچنین مصداقی در زندگی من دارد. برای مدتی رویهٔ زندگیام معطوف به موضوع خاصی میشود و درنتیجه، توجهم به بخشهای دیگر کمتر میشود. بعد از گذشت مدتی، متوجه میشوم که چیزی در زندگیام گمشده است. آنجاست که میدانم زمان بازیافتن تعادل است.
در یک ماه گذشته، کار تماموقت جدیدی شروع کردهام که توجه و تمرکز زیادی میطلبد. به دلیل اینکه هرروز مسیر پردیس – تهران را باید بروم و بیایم، زمان زیادی هم در مسیر و حین کار سپری میکنم. برای منی که سه سال گذشته را در خانه کارکردهام و بر اساس تعریفهای مشخصی کار روزانهام را تنظیم میکردم، این تغییر کمی چالشبرانگیز و در دایرهٔ کشیدگیام است. ازاینرو بعد از مدتی، فرصت کردهام تا بنشینم و متوجه تغییرات شوم.
به نظرم تعادل موضوعی نیست که بتوان آن را فقط در کار یا زندگی شخصی و بهصورت مجزا تعریف کرد، بلکه تعادل نقطه یا شرایطی است که باید در تمام ابعاد زندگی ایجاد کرد.
قرار دادن همهچیز در تعادل خوب است اما یافتن هماهنگی (هارمونی) میان آنها بهتر است.
– ویکتور هوگو
بخشهای مختلف زندگی
پیشتر در تمرین «چرخ تعادل»، زندگی را به ۸ قسمت مهم تقسیم میکردیم. آن بخشها عبارت بودند از:
- کار
- دوست و فامیل
- رابطههای مهم/عاطفی
- محیط زندگی
- پول
- یادگیری و رشد شخصی
- تفریح و سرگرمی
- سلامتی
نوع تمرین بهگونهای است که میتوان شرایط متعادل شدن را پیدا کرد. بدینصورت که بعد از ترسیم خطوط میان بخشهای مختلف زندگی، متوجه ناهماهنگی میان رضایت هر بخش میشوی و میدانی که به کدام قسمت باید توجه بیشتری داشته باشی.
مؤسسهٔ گالوپ نیز تقسیمبندی جالبی از ابعاد مختلف زندگی کرده است و سلامت کلی ما را درگرو سلامت بخشهای کوچکتر میداند. این بخشها عبارتاند از:
- سلامت شغلی: انجام کار موردعلاقه در روز
- سلامت روابط: داشتن روابط اجتماعی و عاطفی قوی در زندگی
- سلامت مالی: مدیریت مؤثر زندگی اقتصادی
- سلامت جسمی: داشتن سلامتی جسمی و انرژی کافی برای انجام کارهای روزانه
- سلامت اجتماعی: میزان مشارکت با محیط و افراد
تصویر زیر، نتیجهٔ نظرسنجی در همین موضوع است که مدتی پیش در کانال تلگرام «خویش» انجام دادهام.
یافتن تعادل در بخشهای مختلف زندگی
زندگی برای هرکسی معنا و تعریف مشخصی دارد و بخشهای تشکیلدهندهٔ آن برای هرکداممان متفاوت است. دراینبین بخشهایی هستند که تقریباً میان همه اشتراک دارد. کار و حرفه، روابط اجتماعی و عاطفی، استقلال مالی و سلامتی جسمی و روحی.
به نظرم آنچه مهم است، پیشرفت در تمام بخشهای زندگی یا بهاصطلاح مؤسسهٔ گالوپ «سلامت» است. فرقی نمیکند در کدام بخش احساس سلامت بیشتری داشته باشیم، اگر تنها رویکرد سلامتیمان معطوف به یک قسمت باشد، بازهم احساس بیتعادلی میکنیم.
این همان اتفاقی است که برای من در این مدت افتاده است.
پیشتر گمان میکردم که برای متعادل شدن، نیاز به کار بیرون از خانه و وقت گذاشتن بیشتری برای تفریح و سرگرمی دارم. ازاینرو دعوت دوستانم به شراکت را پذیرفتم و امید داشتم که با درآمد بیشتری که به دست میآورم بتوانم به بخشهای دیگر زندگی توجه بیشتری داشته باشم.
بااینکه هنوز مدت کوتاهی از این تغییر میگذرد و زمان مناسبی برای نتیجهگیری نیست اما فعلاً موضوع جور دیگری چرخیده است. در حال حاضر احساس میکنم زمان کمتری برای رابطههای مهم و عاطفی میگذارم و رضایتم از رشد شخصی کمتر شده است.
اگر بخواهم نگاه قدردان گونهای داشته باشم، میتوانم بگویم که شرایط فعلی، بازهم مرا در رشد شخصیام کمک میکند و اتفاقاً در قسمتهایی است که به آن نیاز دارم. مثلاً در این مدت احساس میکنم که دیدگاهم به راهاندازی کسبوکار تغییر قابلتوجهی داشته و رویکردم به آن بسیار متفاوت شده است.
پیشتر احساس میکردم که کار بخشی از هویت من است و هر تغییری در هویت آن به معنای تغییر هویت و ارزشهای خودم است. ازاینرو به هر تغییری بسیار حساس بودم و محافظت ازآنچه ایدهٔ من بود، اولویت بیشتری به موفقیت پروژه تحت هر شرایطی داشت. اما در حال حاضر کار را تنها بخشی از ایدهٔ خود میدانم و موفقیت آن اهمیت بیشتری برایم دارد. ازاینرو فرقی نمیکند که ایده از که باشد، تنها مهم است که برای رشد و موفقیت ایده تأثیرگذار باشد.
پس با این آگاهی میدانم که رشد شخصیام معطوف به بخش دیگری است. آنجایی که به گمانم نیاز به یادگیری دارم. از طرفی دلتنگ مطالعه و تحقیق دربارهٔ «خویش» هستم. همان یادگیری و مطالعهای که در اینجا دربارهاش مینویسم.
از طرفی معتقدم که زندگی (طبیعت) چیزهایی را مقابلمان میگذارد که به آن نیاز داریم و اگر آن را درک نکردیم، چند بار فرصت میدهد که آن را بپذیریم و آنچه یادگرفتنی است را یاد بگیریم.
برای من هم شرایط غیرازاین نیست. شاید میبایست مهارت یادگیری راهاندازی کسبوکار موفق را از نو بیاموزم. شاید میبایست تصویرم نسبت به درآمدزایی تغییر کند.
پیشنهاد
جالب است همینکه دربارهٔ تعادل و آنچه در زندگی کنونیام بهاصطلاح «نامتعادل» است، مینویسم، احساس بهتری دارم. برای من نوشتن دربارهٔ تفکرات و احساساتم، همیشه اولین راهحل است. ازاینرو میخواهم اولین پیشنهادم را به منعکس کردن ذهنیات اختصاص میدهم.
۱. نوشتن دربارهٔ تعادل
همانطور که گفتم، نوشتن دربارهٔ ذهنیات خود، برای واضح شدن ابعاد آن موضوع بسیار مهم و تأثیرگذار است. بهتر است برای موضوعهای حساس و شخصی، فقط برای خودت بنویسی. زمانی که قرار نباشد نوشتهای عمومی منتشر یا تکهای از آن در شبکههای اجتماعی نمایش داده شود، راحتتر و بازتر نوشته میشود. نوشتن بدون توجه به آنکه دیگری از خواندنش ممکن است چه فکری از ما داشته باشد یا اینکه چقدر باید حواسمان به غلطهای نگارشی باشد.
اگر میتوانی همین امروز چندخطی دربارهٔ احساست بنویس. فرقی نمیکند که از چه و کجا شروع میکنی. از هرچه دلتنگت میخواهد، بگو.
نوشتن یکی از عادتهای روزمرهٔ من است. سعی میکنم روزی دستکم دوباره برای آنچه در روزم گذشته است مینویسم.
[من از برنامهٔ DayOne استفاده میکنم که نوشتن و بیشتر از آن خواندن دوبارهٔ آن بسیار لذتبخش است.]
۲. یافتن قسمتهای نامتعادل
در جلسههای راهبری بسیار تجربه کردهام که راهجو (مخاطب) با نارضایتی وارد میشود و میخواهد برای آن راهحلی بیابد. او (راهجو) فقط میداند که رضایت ندارد ولی دقیقاً نمیداند از چه ناراضی است. معمولاً در چنین شرایطی، کمک کردن به راهجو نیاز به زمان و صبر بیشتری دارد چراکه باید ابتدا موضوع نارضایتی را یافت و سپس برای رسیدن به رضایت تلاش کرد.
اگر شرایط کنونی برای تو نیز اینچنین است، بهتر است وقتی برای یافتن دلیل نارضایتی خود بگذاری و موضوع یا دستکم زمینهٔ آن را مشخص کنی.
البته متأسفانه این روزها برای یافتن نارضایتی نیاز به تلاش زیادی نیست، چراکه خود و دیگران با انواع نارضایتی و مشکلات دستبهگریبان هستیم؛ اما انجام تمرین «چرخ تعادل» میتواند ذهنت را متمرکز کند و برای یافتن راهحل راهگشا باشد و درنهایت برای یافتن تعادل در زندگی راهنما باشد.
میتوانی برای توضیح بیشتر دربارهٔ تمرین به اینجا سر بزنی و نمونهٔ خام تمرین را اینجا دانلود کنی.
۳. تعهد و پشتکار برای بهبود
امیدوارم بعد از انجام تمرین چرخ تعادل و نوشتن دربارهٔ آن، متوجه شده باشی که در چه بخشی نیاز به توجه بیشتر داری. حال زمان آن رسیده که بدانی برای بهبودش حاضری چهکاری انجام دهی و چطور روند آن را پیگیری کنی. بهتر است در تعریف آن هدفمند باشی و به قولی آن را هوشمند (S.M.A.R.R.T) تعریف کنی.
در کل معتقدم که برای حل یا بهبود وضعیت ناخوشایندی، مشخص کردن و واضح نمودن شرایط آن بسیار مهم است. آنقدر مهم است که گویی نصفی از راهحل کردن آن طی شده است.
این روزها آنقدر رفتارهای نامتعادل و افراد نامتعادل میبینیم که یافتن تعادل را در اولویت مهارتهای دیگر میبینیم. جامعهای که از افراد متعادل تشکیل شود، بسیار متعادلتر خواهد شد و رفتارهای افراطی که دلیل از بیتعادلی است در آن کمتر پدیدار میشود.