در این مقاله بیشتر از جواب، سؤال مطرحشده. امیدوارم آمادهباشی.
شاید بدون درنگ پاسخ بهعنوان مقاله این باشد که خودمان مانع اصلی هستیم و وقتی میگوییم خودمان، منظور نوع رویکردمان به زندگی است. اینکه چطور به تغییر و آنچه مقابلمان است توجه میکنیم و در مواقع نیاز، ادامه میدهیم یا جهت عوض میکنیم.
حال بدون اینکه بخواهیم دنبال سرنخی از چگونگی شکلگیری مانع باشیم و انگشت اتهام را به خود، دیگری یا حتی روزگار نشانه رویم، بهتر است با چندوچون مانع آشنا شویم.
احتمالاً پرسش اول این است که چه مواقعی و در چه شرایطی متوجه مانعی در زندگی میشویم؟
یا شاید به شکلی کلیتر از خود بپرسیم که اصلاً «مانع» چیست؟ برای شروع این پرسش مناسبتری است و ذهنمان را آماده میکند. ازآنجاکه برای ویژگیهای کیفی زندگی، اندازهگیری یکسانی ممکن نیست، هرکسی لازم است تعریف مشخصی از آنها داشته باشد.
ممکن است بتوان گفت که مانع به معنی داشتن یا نداشتن چیزی است. گاهی بودن چیزی مانند شرایط خاص جسمی یا روحی است یا در بعضی شرایط، نبود چیزهایی همچو ارتباطهای سالم یا پول مانعمان میشود.
خب وقتی نام مانع به سراغ میآید، اولین نکتهای که به ذهن میرسد چیست؟
ممکن است که با مطرح کردن این پرسش، تو نیز تصویر مانعی همچو موانع دومیدانی در ذهنت شکلگرفته و فکر کنی که برای عبور از آنها، تنها راه، پریدن است. آیا عموماً اگر چیزی سر راه ما مانع شود، باید از آن عبور کرد یا مسیر را جابهجا کرد؟
خب اگر کوتاه باشد، میتوان از روی آن پرید ولی اگر همچو دیوار بلندی بود چطور؟
اینها توصیفهای استعارهای هستند که شاید در شرایط واقعی، کارکرد نداشته باشند. اما بیایم هرکدام از اینها را دوباره تعریف کنیم.
در اینجا میخواهم دو مورد را بررسی کنم. اول همان مسیر زندگی. همان مسیری که دلیل ابتدایی شروع حرکت ما شده و بعد، مانعی (موانعی) که در طول مسیر مقابلمان سبز میشود.
مسیر زندگی چیست؟
این همان انتخابی است که راه ما را مشخص میکند. گاهی بادانش و آگاهی قبلی مسیر را انتخاب میکنیم و گاهی بسته به شرایط، آن مسیر برایمان انتخاب میشود.
برای عدهای این مسیر، یک انتخاب مشخص است. آنها میدانند که چه میخواهند. البته بحث این موضوع جداست که آنچه میخواهند با آنچه دلیل خوشحالیشان میشود، یکسان است یا نه! ولی بههرحال افراد این دسته میدانند که چه میخواهند و برای رسیدن به آن، مسیری را انتخاب میکنند و همراهش، شرایطی (خوشایند و ناخوشایند) را برای خود به ارمغان میآورند.
برای عدهٔ دیگر وضعیت اینچنین نبوده و یافتن مسیر زندگی چندان آسان نیست. برای این عده، مسیر دائم در حال تغییر است و بااینکه در این روش یاد میگیرند و تجربه کسب میکنند، ممکن است لزوماً احساس رضایت نداشته باشند.
حال برای هرکدام از این گروهها، احتمالاً تعریف مانع متفاوت است. ممکن است برای گروه اول، مانع چیزی شبیه بهسختی راه باشد که باید از آن با هر قیمتی عبور کرد. اما برای دستهٔ دوم، لزوماً موانع اینچنین نیست و گاهی پدیدار شدن مانع، دلیلی بر تغییر مسیر و رها کردن انتخاب قبلی است.
مثلاً من خودم را تاکنون بیشتر در گروه دوم میبینیم. در بخشهای زیادی از زندگی، چندان تصویر واضحی از آینده نداشته و اطلاعی از انتخاب مسیر نداشتهام. ازاینرو مسیرم دائم تغییر میکرده و از بیرون شبیه پریدن از این شاخه به آن شاخه بوده ولی برای خودم، تمام و کمال، تجربهٔ زندگی بوده که البته گاهی زندگی را بسیار دشوار کرده است.
اما در مقابل افرادی را میبینیم که سالها در همان مسیری هستند که یکبار انتخاب کرده و در آن استمرار به خرج دادهاند. بااینکه پیچیدگی و موانع روبرویشان کم نبوده، اما همچنان به مسیر خود ادامه میدهند و گویی که این تنها مسیر رسیدن به سعادت است.
ولی چه فرقی میان این مانع و آن مانع (در دو گروه) وجود دارد؟ در نگاه اول، عناوین مانع ممکن است متفاوت باشد ولی جنس (حس) آنیکی است. یعنی ویژگی مشترکی برای هردو دسته وجود دارد که آنهم «سخت بودن» مانع است. همچنین اینگونه نیست که بگوییم دستهٔ اول، توانایی صبر و تحمل بیشتری دارند تا دستهٔ دوم.
حال برویم سراغ تعریف مفهوم دوم؛ مانع!
مانع چیست؟
در تعریف پیشین، بود یا نبود چیزی، شرایطی یا حتی فردی در زندگی را بهعنوان مانع تعریف کردیم.
ولی اگر کمی دقیقتر شویم و به موانع فعلی زندگی خود توجه کنیم، چه چیزی در میان آنها مشترک است؟
شاید دومین اشتراکی که میان موانع بتوان پیدا کرد، انتخابی نبودن آنهاست. ممکن است که رفتار، انتخاب یا رویکرد ما بهگونهای باشد که منجر به شکلگیری مانعی شود اما بهطور طبیعی، هیچوقت برای ایجاد مانعی انتخاب نمیکنیم. بلکه تمام هموغممان یافتن مسیری هموار و بدون مانع است.
اشتراک سوم میان تمام موانع، ناخوشایند بودنشان است. شاید برای هیچکس و در هیچ شرایطی، روبرو شدن با مانع خوشایند نباشد و واکنش به آن با ناراحتی باشد.
موانع همگی ریشه دریکی از ابعاد وجودی ما (جسم، ذهن، انرژی و روح) دارد. در مسیر هرکدام از این بخشها میتواند مانعی پدیدار شود و روندشان را مختل کند.
البته با توجه به موارد بالا، ممکن است تشخیص مانع راحتتر نشده باشد و مهمتر از آن راهحلی برای عبور از آنها نیز مشخص نشده است. اما شناخت مشکل، بهمثابه حل نیمی از آن است.
تقریباً مطمئنم که کار یا شرایطی نیست که برای همه آسان یا بهطور یکسان دشوار باشد. دلیلش هم استعدادها و تواناییهای فردی است که یکسان میان افراد تقسیمنشده است.
این موضوع را در تمام مهارتها میتوان یافت. میخواهد توانایی فروشندگی تلفنی باشد یا کار در معدن. بااینکه میتوان هردوی این کارها را دشوار دانست، اما قطعاً بهطور یکسان برای دو نفر مشکل نیست. احتمالاً برای من کار در معدن بسیار سادهتر از فروشندگی تلفنی است. (البته واقعاً نمیدانم که چقدر در معدن دوام میآورم ولی میدانم که احتمالاً در چند تماس اول، کارم را رها خواهم کرد.)
من در این مقاله قصد یا توانایی حل موانع را ندارم. ولی در مقابل میخواهم به رویکردمان در مقابل موانع اشارهکنم و پیشنهادهایی برای آن دهم.
پس با این مقدمه، چند پیشنهاد برای رویکرد ما در مقابل موانع زندگی.
پیشنهاد
۱. یافتن مانع اصلی
چرا میگویم مانع اصلی؟
ما در زمانهایی با بحرانهایی در زندگی روبرو میشویم که در مواجه با آن احساس ناتوانی میکنیم. این مشکلها (موانع) گاه آنچنان بزرگ به نظر میرسند که کل زندگی ما را تحتالشعاع قرار میدهند. مثل یادگیری زبان خارجی برای کسی که در سالهای گذشته، چندان موفقیتی نداشته و تقریباً دست از تلاش کشیده و یادگیری را رها کرده.
مشکلی که در این شرایط پیش میاید، این است که این مانع (در مثال یادگیری زبان)، آنقدر بزرگشده و تبدیل به دیوار عریض و طویلی گشته که دیگر حتی اگر واقعاً توانایی یادگیری هم میسر شود، ذهنمان قادر به عبور از آن دیوار (مانع) را نخواهد داشت. این شرایط حتی تا بعد از یادگیری کامل ما و عبور از مانع (فرضی)، همراهمان خواهد آمد.
پس بهتر است قبل از هر چیزی، مسیر زندگی را مشخص کنیم و سپس بر اساس آن، به مانع روبرویمان توجه کنیم.
مانع اصلی، آن چیزی است که مانع حرکت یا عبور در مسیر زندگیمان است. اگر هنوز مسیر مشخصی نداریم، چه اصراری به ادامهٔ همان مسیر و عبور از موانع روبرو است. گاهی آشنایی با مسیر و انتخابها با روبرو شدن موانع میسر میشود. آنجاست که متوجه ارزش مسیر میشویم و بر اساس آن، یا ادامه میدهیم یا رها میکنیم.
۲. توجه به شرایط حال و نقاط مشابه گذشته
نکتهٔ بعدی در تکرار موانع است. آیا میتوان ارتباطی میان موانع پیدا کرد؟ اگر اینگونه باشد، یعنی «الگویی» میان رفتار، مسیر و موانع وجود دارد.
این نشانه میتواند کارمان را همزمان بسیار ساده و سخت کند. ازآنجا کار راحت میشود که یافتن و دست گذاشتن روی دلیلش، آسان است. ولی از جایی دشوار میشود که احتمالاً باید با رفتار، عادت یا رویکردی کهنه و قدیمی روبرو شد که در طول سالها شکلگرفته و امکان عبور از آن نیاز به زمان است.
مثلاً اگر در تمام شغلهای قبلی، با مانعی مثل «خستگی ذهنی» روبرو میشویم، ممکن است که یا هنوز مهارت تقسیم انرژی را یاد نگرفتهایم یا به رویهٔ شروع و ادامهٔ کار باید بیشتر توجه کنیم.
۳. یادگیری از یادگرفتنیها
در طول زندگی، ما از طریق بالا و پایین رفتنهای متوالی، تجربه و آگاهی کسب میکنیم. اگر بخواهیم به آنها بیتوجه باشیم و نادیدهشان بگیریم، انگار در کلاس گرانقیمتی ثبتنام کردهایم ولی در آنها حضور نداریم.
بهتر است به این گنجینهٔ گرانقیمت، توجه بیشتری داشته باشیم. آنهایی که از تجربهٔ مستقیم خود یا دیگران بهدستآمده است.
اما درنهایت، به نظرم، موانع چیزی نیست جز سنجیدن اراده و انتخاب. این ما هستیم که در برابر موانع تصمیم به ادامه یا رها کردن موضوعی میگیریم.
به نظرم شناخت هرچه بهتر خویش، مهمترین بخش زندگی است و در این مسیر موانع، ما را برای یافتن آن، کمک میکنند.
به نظرت مانع اصلی زندگی تو کجاست؟ چطور به این موضوع پی بردی؟