حدود یک هفته بهپایان سال ۱۳۹۴ مانده است. هرسال این موقع به فکر این هستم که چه چیزهایی در زندگی، افکار و روزمرۀ من نیاز به بسته شدن یا پایان یافتن دارند. مرحلۀ بعد یادداشت اهداف (خواسته) سال بعد است. مانند سال گذشته که در اسفند ۱۳۹۳ نوشتم که میخواهم:
- درآمد بیشتری کسب کنم؛
- در کنار موزیکانه کار دیگری راهاندازی کنم؛
- ۲۰ نفر راهجو (coachee) داشته باشم؛
- ۵۰۰ بازدید روزانه در سایت داشته باشم؛
- حساب Spotify Premium بخرم؛
- آیفون جدید بگیرم؛
- با موژان به ترکیه سفر کنم؛
چند مورد شخصی دیگر و تعدادی هم آرزوهای جمعی که الآن یادم نیست و در دفتری نوشتهام که همراهم نیست.
اکنون پس از یک سال به این لیست نگاهی میاندازم و متوجه میشوم که هیچکدامشان محقق نشد! البته آنطور که میخواستم نشد بلکه به نوع دیگری پدیدار شد که انتظارش را نداشتم. مثلاً:
- در حد نیازم درآمد کسب کردم. این را ازآنجا میگویم که برای تهیه وسایلی که میخواستم یا انجام کارهای موردعلاقهام به مشکل مالی برنخوردم؛
- موزیکانه تعطیل شد و در کنارش، وقت بیشتری برای کار خودم میگذارم؛
- بالاخره در ترکیه برای ۳ ماه Premium Spotify خریدم؛ از ایران امکانش را نداشتم.
- بیش از ۱۰ نفر راهجو داشتم. حتی از ترکیه و کانادا! تجربهای که کسب کردم و بازخوردی که از آنها گرفتم، بیش از انتظارم بود. احساس تأثیرگذاری میکنم و این لذتبخش است؛
- بازدید سایت چند برابر شد. بیشتر از همه از طریق گوگل. فکر نمیکردم که جستجوی «پیام گمگشته»، «الگوهای رفتاری» یا «تائو ته چینگ» سایت را در صفحۀ نخست قرار دهد!
- بهجای سفر چندروزه، با موژان بیش از ۲ ماه در استانبول زندگی کردیم.
خب اینطور بود که به هیچکدام از اهدافم نرسیدم! دقیقتر که میشوم، بهجای ناراحتی، خوشحال میشوم. از اینکه:
- مسیر زندگیام را به بهانهی مقصد نادیده نگرفتم.
- حال را فدای آینده نکردم.
- لذت نقد [حال] را با خوشحالی نسیه [آینده] جایگزین نکردم.
برایم جالب شد که به چیزهایی که میخواستم به نوع دیگری رسیدم. بدون تمرکز مستقیم و دنبال کردنشان بهعنوان هدف. تصمیم گرفتم که برای سال آینده روش هدفمند «بیهدفی» را در پیش بگیرم.
روش بیهدفی
از کودکی «هدف» را برایمان مقولۀ مهمی تعریف کردهاند. هدف داشتن، هدف گذاشتن حتی به هدف زدن! به شیوههای مختلف تشویق میشدیم که هدفدار باشیم.
گاهی که هدفمندی، درونمان کمرنگ میشد، بستههای تشویقی (مانند ایرانسل) مقابلمان گذاشته میشد. اگر معدلت ۲۰ شد، دوچرخهای که میخواهی را برایت میخرم. فقط اگر زودتر بروی، کارت زودتر انجام میشود. حواست باشد که پیگیری کنی، کسی برای کارت ارزش قائل نیست.
هدف (مقصد)، جایگاهی است آرام، لذتبخش و راضیکننده که وعدۀ آن به ما دادهشده. اگر از آن عبور کنی، آرام خواهی شد. اگر آن را انجام دهی، لذت خواهی برد. مطمئن باش که بعد از تلاش، خشنود خواهی شد. ممکن است گاهی اینطور باشد، ولی در بسیاری از مواقع اینگونه نیست.
برای من روشنشده که هدفدار بودن، حداقل بدان معنا که در بالا اشاره کردم، در زندگیام چندان نقش سازندهای نداشته است. در موقعیتهای مختلف از طرف خودم یا دیگران مورد قضاوت قرارگرفتهام که چرا هدفی را دنبال نمیکنم؟!
امسال میخواهم بیهدف زندگی کنم.
بیهدف زندگی کردن کاری نیست که من بنیانگذار آن باشم یا برای اولین بار در تاریخ بشر آن را انجام داده باشم، بلکه خودم هم اولین بار است که آن را بهعنوان روش انتخاب میکنم. البته تا به امروز بهنوعی اینگونه زندگی میکردم، فقط برایش اسمی نداشتم. اما از امروز میخواهم چند اصل برای خودم تعریف کنم تا آگاهانهتر نسبت به این موضوع رفتار کنم.
ممکن است تو هم اصولی برای خودت داشته باشی.
اصول بیهدفی
بیهدف زندگی کردن بدان معنی نیست که کاری نکنی و منفعل گوشهای بنشینی و انتظار معجزه داشته باشی. این روش زندگی در حقیقت دنبال کردن علایق و انگیزههای شخصی است، همراه با لذت بیشتر. لذت دیدن رویدادهای پیش رو نه آنچه انتظارش را داشتهای.
در سال ۱۳۹۵ سعی میکنم که در انجام کارهایم این ۵ اصل را درنظربگیرم.
۱. علاقه و انرژی. کارهایی را انتخاب کنم و انجام دهم که به آنها علاقه دارم و از انجامشان انرژی میگیرم. تعادل این دو برای من چالشبرانگیز است. برعکس عدهای که بهسختی به چیزی علاقه پیدا میکنند، من بهکارهای مختلفی علاقه دارم که گاهی انتخاب یک کار از میان آنها برایم دشوار است. نجاری، ساخت موسیقی دیجیتال و خطاطی فقط نمونهای از تنوع علاقههایم است.
۲. کار بامعنی. توصیف من از کار بامعنی: ۱؛ لذتبخش است. ۲؛ یادگیری و آگاهی دارد. ۳؛ برای دیگران هم قابلاستفاده است.
۳. توازن بین رفتوآمد انرژی. میزان انرژی مصرفی و دریافتی کارم را مدیریت کنم. برای یک کار کوچک، حداکثر توانم را خرج نکنم.
۴. هرگاه که متوجه شوم موارد ۱، ۲ و ۳ رعایت نمیشوند، رهایش کنم.
۵. تعادل. برای یافتنش به تعادل زندگی خود توجه کنم. گاهی پاسخ به پرسش زیر راهگشاست.
اگر به روش بیهدفی علاقهمند هستی ولی هنوز مطمئن نیستی، بد نیست نگاهی هم به مزایای این روش بیندازی.
- میزان تجربه کردن در این روش فراوان است؛
- فقط از روی علاقه کاری را انجام میدهی، نه اجبار؛
- چون برای انجام آن انگیزه داری، موفقیت (بسته به تعریف شخصی) در آن بیشتر است؛
- فرصت لذت بردن از رویدادهای پیش رو (مسیر) فدای وعدۀ خوش هدف (مقصد) نمیشود؛
بنابراین من سال ۹۵ را بیهدف شروع میکنم. تو چطور؟