سه اتفاقی که خودخواسته رخنمیداد
صبح بود و من سخت مشغول تلاشکردن برای انجامدادن. میخواستم کاریکنم که اصلاً حسش نبود. تمرکز نداشتم و مدام حواسم به جای دیگری پرت میشد. مردد بودم که باید ادامهبدهم یا دست از کار بکشم. چندباری هم پرسیدم که چهشده که باید حتما اینکار را انجامدهی، جوابم هم این بود که عصری با دوستی قراردارم و […]