صبح بود و من سخت مشغول تلاشکردن برای انجامدادن. میخواستم کاریکنم که اصلاً حسش نبود. تمرکز نداشتم و مدام حواسم به جای دیگری پرت میشد. مردد بودم که باید ادامهبدهم یا دست از کار بکشم. چندباری هم پرسیدم که چهشده که باید حتما اینکار را انجامدهی، جوابم هم این بود که عصری با دوستی قراردارم و باید این موارد را برای صحبتمان آماده داشتهباشم.
خلاصه با سعی هم، کاری از پیش نرفت.
خوشبختانه با دوست دیگری برای ناهار قرارداشتم. زودتر حرکتکردم و چون ماشین هم نداشتم، قسمتی از مسیر را پیاده و مابقی را با تاکسی رفتم. در مسیر رفت که بیست دقیقهای سریع قدم برمیداشتم، ناخودآگاه متوجه شدم که از میانه راه ذهنم بازشده و مشغول نوشتن شد. دیگر بدون آنکه تلاشی کنم ایدهها شکل میگرفتند و کلمات در کنار هم معنای بهتری پیداکردهبودند.
چند ایده دیگر نیز به ذهنم رسیدهبود و برای اینکه فراموششان نکنم با خود مرور میکردم. منتظر بودم تا به محل قرار برسم تا یادداشتشان کنم. اتفاقی دوستم هم زودتر رسیده بود! شاید برای اولین بار در ده سال اخیر زودتر از من رسیده بود. خوشحال شدم و رفتیم در کافهای نشستیم. قبل از شروع گفتگو چند دقیقهای مشغول نوشتنشدم و وقتی مطمئن شدم چیزی دیگر برای نوشتن باقی نمانده بود، شروع به صحبت کردیم. چه گفتگوی دلنشینی هم شد.
اتفاقاً قرار عصرم هم در ابتدا از سمت دوستم لغو و مجدداً برقرارشد و صحبتهایی که فکر میکردم لازم به گفتن هست، اصلاً گفته نشد.
چه اتفاقی رخداد
۱. بازشدن ذهن
وقتی مجبورشدم خانه را ترککنم و ذهنم را از کاری که به آن تحمیل کردهبودم، رها ساختم و فقط در حرکتبودم، ذهنم آزادشد و امکان ساختن داشت.
۲. برنامهریزی اشتباه بود
چند پیشفرض داشتم. صبح باید کارکنم، حتماً ظهر زودتر میرسم و باید منتظر دوستم بمونم. برای قرار عصری که بههم و مجددا همخورد، آماده شوم. تمامی اینها برنامههایی بود که سعی میکردم مطابق آنچیزی که فکر میکردم درست است، انجامدهم. ولی در نهایت آنچیز که باید میشد، شد.
۳. گفتن کِی بود مانند شنیدن
امروز عامدانه چندینبار در گفتگو و کلاسِ طبیعت، حرفی بهذهنم آمد ولی از گفتن آن پرهیزکردم. جالب است که تقریباً سهبار (فقط در امروز) آنچه که من میخواستم بیان کنم از زبان دیگری شنیدم. آنهم با چندوچون مشابه ذهنم. بسیاری از مواقع کافیاست که مواظب ذهنمان باشیم و گوشهایمان را باز کنیم. آنگاه دنیا مستقیماً در حال سخن گفتن با ماست.
پیشنهاد
اما چطور میتوان امروز را آگاهانه تکرار و تمرین کرد؟
۱. بیرون بروید و قدم بزنید
پیادهروی کنید و جهت ذهن و افکارتان را به سمت دیگری توجه دهید. اندکی بعد متوجه خواهید شد که کمکم افکار دیگری جایگزین خواهدشد.
۲. اولویت براساس علاقه
در ابتدا حداقل برای روزهایی از هفته، بهجای برنامهریزی از قبل، به حس و حال روزتان توجه کنید و نصبت به آن کارهایتان را انجامدهید. همیشه لازم نیست که برنامهها از شب یا هفته قبل برنامهریزی شود.
۳. برای گفتن خساست کنید
به حرفهایی که میزنید دقت کنید و از سه فیلتر رد کنید.
- یک؛ آیا نیاز به گفتن آن است؟
- دو؛ آیا کسی از شنیدن آن بهرهمند خواهد شد؟
- سه؛ آیا کسی از آن آزرده نخواهد شد؟
شما چه روشی برای تنظیم روزتان دارید؟ آیا روشی دارید که برای شما منحصر بهفرد است؟ پس با دیگران بهاشتراک بگذارید.