یک دلِ باز، دلی آسیب‌پذیر نیست

«اما اگر درونم را بیش‌ازحد بازکنم آسیب می‌بینم؟»

این جمله یا مشابه آن را در کارگاه‌هایی که با عنوان «نوشتن با دلِ باز» درس می‌دهم، می‌شنوم.

مردم مشتاقانه، به این جمع‌ها می‌آیند؛ باوجود این‌که زخمی و خسته‌اند و نمی‌دانند آیا درون‌مایهٔ دنبال کردن این مسیر رادارند یا نه.

می‌خواهند سفرهٔ دلشان را باز کنند، داستانشان را بی‌غل‌وغش و بدون ترس تعریف کنند. می‌خواهند باوجود حساسیت خود، بدون حائل زندگی کنند، اما هم چنان می‌ترسند. ترس از اینکه قضاوت یا شرمنده شوند، از اینکه کسی به آنها بگوید باارزش نیستند یا پایشان را از گلیمشان درازتر کرده‌اند. آنها پیش‌ازاین آسیب‌دیده‌اند و نمی‌دانند آیا باز تحمل آن را خواهند داشت یا نه.

من هر بار به آنها حرفی شبیه به این می‌زنم… «یک دل باز، دلی آسیب‌پذیر نیست.»

تو حق‌داری از خود مراقبت کنی که آسیب نبینی. درواقع این مسئولیت تو است. این حق را داری که اول زخم‌هایت را بهبود بخشی، بعد آن‌ها را با دیگران به اشتراک بگذاری. حق‌داری در مقابل کسانی که به فکرت نیستند از خود مراقبت کنی. حق‌داری آنچه حساس و ظریف است را نزدیک به قلب خود نگه‌داری.

تنها خودت می‌توانی انتخاب کنی که می‌خواهی چه میزان دل‌نازکت را بازکنی. اینکه دیگران این کار را می‌کنند، به این معنی نیست که برای تو هم کار درستی است.

بله من از زندگی کردن با دلِ باز حمایت می‌کنم، چراکه باور دارم هنگامی‌که به خود اجازه آشکار شدن می‌دهیم و خطر می‌کنیم، زندگی‌مان به‌مراتب پربارتر و زیباتر از زمانی می‌شود که خود را می‌بندیم و در مقابل خود حفاظ قرار می‌دهیم.

برن براون می‌گوید: «آسیب‌پذیر بو دمان باعث انعطاف‌پذیری و ترمیم پذیریمان می‌شود.»

بااین‌حال، این بدان معنا نیست که اصلاً احتیاط نکنیم و بی‌دلیل خود را در معرض آسیب قرار دهیم.

آسیب‌پذیری ما می‌بایست با عزم و هدف همراه شود.

فقط و فقط خودمان تصمیم می‌گیریم چه کسی ارزش آسیب‌پذیری (حساسیت) ما را دارد.

ما انتخاب می‌کنیم تنها در روابطی با دلِ گشاده زندگی کنیم که کمک می‌کنند، دل خود را همچنان باز نگه‌داریم.

بعضی از مردم به خاطر ترس‌ها، ضعف‌ها، حسادت‌ها، احساس ناامنی‌ها، فرافکنی‌ها و زخمه‌ای خود، نمی‌توانند با حساسیت ما برخورد درست کنند. بنابراین از آن استفاده می‌کنند تا قلب ما را ببندند یا آن را جریحه‌دار کنند یا خود را از آن پنهان کنند. اینها افراد درستی نیستند. این‌ها کسانی هستند که ما آگاهانه از خود در مقابلشان مراقبت کنیم.

دایرهٔ اعتماد

در دایرهٔ اول (دایره درونی)، نزدیک‌ترین دایره به دل‌های حساسمان، کسانی قرار دارند که ارزش صمیمیت زیاد و اعتماد را دارند. این عدهٔ منتخب، ثابت کرده‌اند که به‌اندازه کافی حامی ما هستند، به لحاظ عاطفی بالغ و به‌اندازه‌ای محکم هستند که خصوصی‌ترین رازهای ما را نزد خود نگه‌دارند. در مقابل آسیب تسلیم نمی‌شوند. قضاوتمان نمی‌کنند و تلاش نمی‌کنند درستمان کنند. آن‌ها می‌دانند فضای امن ایجاد کردن برای دیگری به چه معنا است.

در دایرهٔ دوم، کمی دورتر از بخش حساس دل، افرادی قرار دارند که تنها شایستهٔ میزانی از نزدیکی و اطمینان هستند. این افراد برایمان مهم هستند اما کام لا جایگاه خود را برای عمیق‌ترین لایه‌های آسیب‌پذیری ما محکم نکرده‌اند. آن‌ها گاه اعضای خانواده ما هستند که دوستشان داریم و مایلیم زندگی خود را با آنها سهیم شویم، اما ممکن است به خاطر روند تغییرمان یا آسیب‌های گذشته، بترسند و تلاش کنند زندگی ما را درست کنند یا قضاوتمان کنند. در مورد برخی چیزها به آن‌ها اعتماد داریم، اما نه در مورد مسائل حساس.

در دایرهٔ سوم کسانی جای دارند که تنها میزان کمی از صمیمیت و اعتمادمان را به‌دست آورده‌اند. شاید آن‌ها به این دلیل در این دایره قرار دارند که هنوز شناخت کافی از آنها نداریم یا در کنارشان احساس امنیت نمی‌کنیم. اینها افرادی هستند که خود را در مقابل آن‌ها می‌بندیم، به‌خصوص زمانی که احساس می‌کنیم زخمی و بی‌تجربه هستیم.

ممکن است مردم وارد این دایره‌ها شوند یا از آن‌ها خارج، اما تنها ما انتخاب می‌کنیم که جای چه کسی کجاست.

ما تصمیم می‌گیریم چه حدومرزی ایجاد کنیم و در مقابل چه کسی از خود محافظت کنیم. ما تصمیم می‌گیریم چه زمانی به آن‌ها اجازه دهیم کمی نزدیک‌تر آیند یا دورتر شوند.

چگونه این تصمیم‌ها را می‌گیریم؟ کم‌کم یاد می‌گیریم به بینش خود اعتماد کنیم. اگر کسی احساس امنیت نمی‌دهد، از خود می‌پرسیم چرا و به آن احساس قلبی اعتماد می‌کنیم. گاهی اشتباه متوجه می‌شویم و گاهی مردم ناامیدمان می‌کنند. باگذشت زمان و کسب تجربه، در تشخیص اینکه چه کسی مورد اعتماد است، پیشرفت می‌کنیم.

همچنین می‌بایست تصمیم بگیریم در هر سطح از دایره، چه بخشی از خود را به اشتراک بگذاریم.

به دریافت شهودی  خود اطمینان کن، آنچه حساس است را در موقعیتی که به نظر مورداطمینان نیست، در میان نگذار. حدومرز موردنیازت را مشخص کن تا از قلب حساست محافظت کنی. به کسانی اجازهٔ نزدیکی بده که بهترین را برای تو می‌خواهند.

مقاله‌ای از Heather Plett

تصویر آیدین حبیبی
آیدین حبیبی
گاهی زندگی ما را از خودِ درون‌مان دور می‌کند. من اینجا هستم تا در فضایی امن و بدون قضاوت، همراهت باشم برای بازنگری، وضوح ذهنی، و شروعی تازه.اگر در جستجوی آرامش و مسیر تازه‌ای هستی، خوشحال می‌شوم همراهت باشم. درخواست جلسهٔ کوچینگ

نوشته‌هایی برای تأمل بیشتر

جاده جنگلی

هدف‌گذاری هوشمند چیست؟

این نوشته بخشی از مجموعه آموزش‌هایی دربارهٔ «علم و هنر راهبری» است. مقاله‌های پیشین را در اینجا مطالعه کنید. هدفی برای خود می‌گذاریم. بعد از مدتی نمی‌دانیم کجای کار هستیم. طی مسیر می‌کنیم یا به بیراهه رفته‌ایم. متوجه می‌شویم یک جای کار می‌لنگد. ولی دقیق نمی‌توانیم اشکال کار را پیدا کنیم. خواسته‌هایی داریم.

why i need to be beginner

چرا برای یادگیری باید مبتدی شوم؟

زندگی مشکلی نیست که باید حل شود، بلکه واقعیتی است که باید تجربه شود.– سورن کییرکگور سال گذشتۀ میلادی گواهینامۀ رانندگی اماراتم بعد از ۱۰ سال باطل شد. حدود سه‌سالی که در دوبی زندگی می‌کردم، به‌جز چندماه اول، تقریباً تمام جابه‌جاییم با ماشین بود و در زمان کوتاهی مسیرها را سریع یادگرفتم و به قولی در دوبی

چرا به‌جای انگیزه به یکدیگر ترس می‌دهیم؟

برای همهٔ ما پیش‌آمده در زمان‌هایی که نیاز به تشویق و انگیزه داریم، به‌جایش ترس و بی‌انگیزگی گرفته‌ایم. از نزدیکان، دوستان و کسانی که نظرشان برایمان مهم است و گفتارشان نیز بر انتخاب ما تأثیرگذار است. در رفتار ناآگاهانه، بیشتر تصمیم‌های ما خودبه‌خود با ترس مواجه می‌شود اما دشواری انتخاب زمانی بیشتر

دیدگاهت را بنویس

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *