سال گذشته کاری برای خودم انجام دادم که بسیار لذتبخش بود. در سال گذشته برای تولد، هدیهای به خودم دادم. قبلاً این کار را با خرید کادویی انجام داده بودم.
امسال هم تصمیم گرفتم که این کار را مجدد تکرار کنم. البته این بار باکمی تفاوت. بنا بود که به مهمانان هم هدیهای بدهم. هنوز به جمعبندی برای هدیۀ شما نرسیدهام. قرار بود که بگویید «هدیۀ من به شما چه باشد؟»
اگر تاکنون نظر ندادهاید، اکنون وقتش است. مایلید تا درم ورد چه چیزی، یادگیری داشته باشید؟ لطفاً در نظرسنجی شرکت کنید.
۳۴ سالگیام
در سال گذشته رویدادهای بسیاری رخ داد. رویداد میبینمش چون بد و خوب، زشت و زیبا یا درست و غلطی نداشت. فقط بود و تأثیرهای مختلف آن روی من مثبت و منفی بود. بسیار یاد گرفتم و تجربه کردم.
در سالی که گذشت:
۱. با موژان دوباره آشنا شدم.
۲. برای یادگیری تنبور نزد استاد بشیپور رفتم.
۳. نوشتن در «قدم زدن در باغ عدن» را جدیتر دوباره آغاز کردم.
۴. در سال نو آبلهمرغان گرفتم.
۵. کتاب «یافتن عنصر وجودی» را چندین بار خواندم و گوش دادم.
۶. چند ماهی برای پروژۀ موسیقی انرژی گذاشتم ولی در آخر وقت انجام احتمالی آن را به آینده موکول کردم.
۷. تغییر جدی در مسیر شغلیام دادم.
۸. چند تصمیم مهم (و فعلاً خصوصی) برای زندگیام گرفتم.
۹. بالاخره دوچرخه خریدم.
۱۰. کافه مهتاب را بهعنوان فضای کارم انتخاب کردم.
۱۱. حدود ۵۰۰ کیلومتر پیادهروی کردم.
۱۲. مانِلی (برادرزادهام) را برای اولین بار دیدم.
۱۳. تجربۀ مهمی در رویارویی با گرمای کویر داشتم.
۱۴. در کارگاه «سه گنجینۀ» ای داسان شرکت کردم.
۱۵. بازی کهنالگوها را با کامیار طراحی کردیم.
۱۶. محصول شمع آگاهی به نام بستۀ «خویش» نامگذاری و طراحی شد.
۱۷. ویدیویی از رعدوبرق تهران فیلمبرداری کردم.
۱۸. ده روز در برنامۀ «۹۹ شبانهروز سماع در ترکیه» شرکت کردم.
۱۹. اولین تجربه از جلسۀ «تخیل با تنبور» را با بِرنا و ییلماز امتحان کردم.
۲۰. با آ سو «یین یوگا» را تجربه کردم و از آن لذت بردم.
۲۱. در دورۀ ۶ماهی «راهنمایان طبیعتگردی» در گروه ۲۴ شرکت کردم.
۲۲. در سفر «گیاهشناسی» با گروه، عجیبوغریب امکان آشنایی با استاد بشیپور از طریق میترا فراهم شد.
۲۳. به همراه مامانم برای اولین بار «شهرام ناظری» را در کنسرت دیدم.
۲۴. در نمایشگاه نقاشی شقایق در «سرای آفاق» شرکت کردم.
۲۵. غرب به شرق تهران (میدان آزادی تا تهرانپارس) را با پرستو پیاده رفتم.
۲۶. در کنسرت آنسو با اجرای قطعهای که هوش ازسرم برد، شرکت کردم.
۲۷. برای اولین بار با مادربزرگم تنهایی به کافیشاپ رفتیم.
۲۸. با خالهام در دفتر کار فصلیام (آلاچیق پارک گفتوگو) چایی خوردیم.
۲۹. با دوستان و هیرو (سگ بامزۀ هاسکی) به ایگِل برای پیکنیک رفتیم.
۳۰. دو بار با گروهی از دوستان نازنین به انارک سفر کردم.
۳۱. شمع ساختن را برای بستۀ خویش با موم عسل طبیعی امتحان کردیم.
۳۲. در مهمانی فامیل قرار بر این شد که ۲ سال بعد همگی درجایی گرد هم بیاییم.
۳۳. اولین و دومین دوره از کارگاه «درونگردی» را برگزار کردم.
۳۴. در منزل ما با عدهای از دوستان و با ۶ ساز بداههنوازی کردیم.
۳۵. با نقاشی موژان برای داییها، خاله، مادربزرگ، عمو، برادر و مامانم کارت تبریک سال نو پُست کردیم.
۳۶. در آخرین سفر سال به کاشان، خانۀ بنی طبا و شهر زیرزمینی اعجابانگیز «نوش آباد» رفتیم.
۳۷. برای اولین بار، مرز انتظارم را رد کردم. پنج ساعت انتظار پشت در برای ملاقات با آقای پیروز ارجمند (مدیر وقت دفتر موسیقی ارشاد)
۳۸. با دایی و دوستان به لاهیجان سفر کردیم.
۳۹. اسکن عکسهای کودکیام.
۴۰. مطلع شدن به شکل عجیب از فوت سه نفر. برادر و مادر ساسان و عموی بزرگم.
۴۱. با کمک یاسر امکان راهاندازی دورۀ راهبری ممکن شد.
۴۲. طراحی زیبای بستۀ «خویش» با کمک امید و مهسای عزیز انجام شد.
۴۳. چند گفتوگوی دلنشین با بنفشه.
۴۴. تلفنهای لذتبخش صوتی و تصویری با یاشار.
۴۵. دعوت به شهر پدری و مادریام (سلماس) از طرف دایی بزرگ. امیدوارم در ماه آینده امکان سفر فراهم شود.
۴۶. یادآوری دو نکتۀ حیاتی از پدرم. یک؛ تابعیت از احساسات انسانی در زندگی و دو؛ صحبت، وحدت و شفقت.
۴۷. پیدا کردن یادگاریهای پدربزرگ. دفترچۀ یادداشت شخصی (بعداً در اینجا از آنها یاد خواهم کرد.)
۴۸. پیدا کردن اولین دفتر خاطرۀ شخصی، مربوط به بیست سال گذشته.
۴۹. گرفتن چندین هدیۀ زیبا.
۵۰. شروع سومین دوره از «کارگاه درونگردی».
تمامی اینها گوشهای از تجربیات، شادی، غم و لذتهای اغلب عمیقی بوده که در جملهای کوتاه نمیتوان از آن بهدقت یادکرد. بلکه یادآوری آنها برای من، قدردانی از لحظات زندگی و فرصتهایی برای یادگیری از زندگی است.
گوشهای از خاطرهها به روایت عکس. (ممکن است نمایش عکسها از ایران فیل-تِر باشد.)
خوشحالم که توانستم بخشی از یک سال گذشتۀ خود را توجه و از آن قدردانی کنم. هماکنون که این متن را مینویسم عدۀ زیادی از دوستانم، مرا شامل لطف خودکرده و از یاد نبردهاند. از طرق مختلف پیغامهای تبریکشان و بهترین آرزوهایشان بهدستم رسیده که تکتک پاسخخواهم داد. از لطف و حضورتان سپاسگزارم.
در این شرایط واژههایی حس فعلیام را خلاصه میکنند. قدردانی، لذت، فرصت، تجربه، مشارکت، زندگی، سعادت، خوشبختی، انسانیت و فراوانی.
نیم نگاهی به ۳۵ سالگیام
معمولاً جلو جلو نمیروم و پیشداوری نصبت به آینده ندارم. آما نسبت به اینیکی دو سال آینده خوشبین هستم. برای خودم و دیگران. هم در ایران و هم در دنیا. یعنی بهنوعی امیدوارم.
حدود ۳ سال پیش، زمانی که در گیجی حال و آینده به سر میبردم، کامیار برای گفتوگو با جرالدین مرا مهمان کرد. جرالدین لاول کول، مربی شهودی (Intuition Mentor) که در مکالمه، انرژی لغات و حرفهای مخاطب را میخواند و با حسی که از صحبت دارد، نقاشی میکشد و پیشنهاد و راهنماییهایی برای مخاطبش میدهد.
در آن زمان صحبتی با او توجهم را جلب کرد و ازآنپس هرازگاهی یاد آن میکنم. درجایی جرالدین در اشاره به من گفت که: «تو مانند قالیبافی هستی که با یادگیری یا اتصال حرفههای مختلف خود و دیگران سعی در جمعکردن تاروپودهای فرشی هستی. این فرش تا ۳۵ سالگی بافته نخواهد شد، بلکه فقط مشغول جمعآوری کلیات آن خواهی بود. در ۳۵ سالگی، تاروپود که همان راه و مسیر زندگیات است، در کنار یکدیگر قرار میگیرند و شروع به بافتن «فرش زندگیات» خواهی کرد.»
به گمان خودم، اکنون توجه و زاویۀ دیدم متمرکز به آن چیزی که بدان علاقه و استعداد دارم، شده است و فکر میکنم هرسال شاخ و برگهای اضافی حرس میشود تا درنهایت بخشهای ماندگار از آن باقی خواهد ماند.
پیشنهاد میکنم که شما هم لیستی از چیزهایی که قدردانش هستید، تهیه کنید. توجه به آن، نوشتن و یادآوری آنها بسیار لذتبخش و در زندگی تأثیرگذار است.
موسیقی پیشزمینه حین نوشتن: Antonymes – Beauty Becomes the Enemy of the Future
8 Responses
آغاز ۳۵ سالگی… عکسها بسیار دیدنی بود و پر انرژی
اگر زمان تولدت را هم میدانی از اینجا میتوانی انرژی یا عنصر دوره دوم زندگی که از ۳۵ سالگی شروع میشود را پیدا کنی:
http://www.cafeastrology.com/ascendantcalculator.html
🙂
آنجور که نشان داد، ماه رشد من همان cancer است. متوجه عنصر دوم نشدم! آیا اطلاعات بیشتری داری؟
تبریک برای نگاه متفاوت و عمیق به زندگی
زیباست که لحظات زندگی و تجربیاتت رو با دوستات مطرح کردی
امیدوارم نیروی درونی و کاینات با تاملی مشترک به بهترین شکل در راستای عنصر وجودیت حرکت کنن
ممنون از دیدگاهت 🙂
آیدین جان سلام
تولدت مبارک جوان رعنا، اگر چه با تاخیر… واقعا از خواندن نوشته هایت لذت می برم. درود. به همگی سلام برسون.
موفق و سلامت و پایدار باشی
سیامک
از توجه و لطف شما سپاسگزارم.
خوشحالم که شما نیز لذت میبرید.
آیدین جان,سلام/ بعنوان کسی که شانس خواندن نوشته های شما رو پیدا کردم ازت ممنونم.
خیلی ممنون اکبر جان 🙂