۵ اصل برای تعامل بهتر در روابط مهم زندگی

رابطه مفهوم پیچیده‌ای است. درواقع ورای مفهوم و بلکه موجود زنده‌ای است. اغلب فکر می‌کنیم که رابطه را ما ایجاد و کنترل می‌کنیم ولی اگر بیشتر دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که درواقع ما در روابط مختلف واکنش نشان می‌دهیم و مجموعۀ تمام آنها چیزی به نام شخصیت، رفتار و رویکرد ما را شکل می‌دهد.

شکل‌گیری و حیات انسان از رابطه است. چه‌بسا که اگر رابطه‌ای میان پدر و مادرهایمان نبود، فرزندی هم نبود! پس به‌نوعی از زمانی که بشر چرخۀ بقا را به‌دست گرفت و خود برای ادامۀ نسل تصمیم گرفت، ادامۀ حیات هم منوط به رابطه شد. زنده ماندن نوزاد فقط و فقط بسته به رابطه‌ای است که با مادر ژنتیکی خود یا شخصی در جایگزین او انجام می‌شود. او برای حیاتش می‌بایست که به کسی وابسته باشد چون نمی‌تواند مستقل رشد کند.

هم‌زمان با رشد فیزیکی ما نوع وابستگی‌مان و سطح رابطه‌مان نیز رشد و شامل تغییر می‌شود. رابطه‌مان با والدین، خانواده، دوست و به‌طورکلی دنیا تغییر می‌کند.

با افکارمان رابطه برقرار می‌کنیم و گاهی آنها را واقعیت محض می‌دانیم و حاضر به تغییرشان نیستیم و برای مدت طولانی به آنها وابسته هستیم و درک‌مان از دنیا را بر اساس این باورها شکل می‌دهیم.

علاوه بر رشد و بلوغ فیزیولوژیکی، سطح آگاهی و به‌واسطۀ آن رابطه‌ها نیز شامل رشد و بلوغ است. رابطه از وابستهبه مستقل و درنهایت به وابستگی متقابل رشد می‌کند. سطوح مختلف رابطه هم با موارد شمردنی مانند رابطه‌های انسانی، کاری و اجتماعی و هم نا شمردنی مانند رابطه با عادت‌های شخصی، ترس و رفتارهای تکرارشونده گسترده است.

رابطۀ وابسته (Dependant)

همان‌طور که پیش‌تر هم اشاره شد، انسان با یک رابطۀ وابسته متولد و رشد می‌کند. این سطح از رابطه که نبودش باعث فقدان روحی-روانی و آسیب‌های دیگر می‌شود تا مدتی طولانی و حتی در بعضی مواقع (ناآگاهانه) تا آخر عمر همراه انسان است. این سطح از رابطه ابتدایی‌ترین نوع آن است و درصورتی‌که شامل رشد و تکامل نشود و در نقطه‌ای به مرحلۀ بعد ارتقاء پیدا نکند، سلامت خود را از دست می‌دهد.

رابطۀ مستقل (Independant)

این دومین مرحله از رابطه است. زمانی که نیاز به استقلال را در خود احساس می‌کنیم و فکر می‌کنیم که ازآن‌پس توانایی برآورده کردن بسیاری از نیازهای خود راداریم و دیگر علاقه‌ای به ایجاد رابطه‌های وابسته نداریم. البته لازم به توضیح است که تمام رابطه‌های ما همزمان با یکدیگر رشد نمی‌کند. بلکه بسیاری از آنها از مرحله‌ای به مرحلۀ دیگر می‌رود و رابطه‌ای دیگر با سطح قبلی ایجاد می‌شود. به‌طور مثال ممکن است زمانی که رابطۀ وابسته با والدین به رابطۀ مستقل تبدیل شد، رابطۀ وابستۀ دیگری با شریک عاطفی خود ایجاد شود.

رابطۀ وابستگی متقابل (Interdependant)

این سطح از رابطه، بالاترین و بالغ‌ترین مدل تعامل انسان با وابستگی‌های خود است. در این مرحله بدون کنار گذاشتن استقلال شخصی، رابطه‌ای بر اساس نیازهای مشترک ایجاد می‌شود که برای همگی مفید است و تعامل میان آنها باعث رشد و منفعت جمعی می‌شود. خانواده، جامعه، قبایل و عشایر در زمان بلوغ خود در این سطح از رابطه در تعامل‌اند. در این شرایط، نفع شخصی و جمعی برای خود شخص و گروه مشخص است و همگی برای رسیدن به آن تلاش می‌کنند. درواقع هرکس در بهترین شرایط و پتانسیل خود مشارکت می‌کند. لازم نیست که نقش فرد دیگری را بازی کند و کاری را به اشتراک می‌گذارد که در آن مهارت و علاقه دارد. درواقع همگی به عنصر وجودی خود اشراف دارند و آن را به اشتراک می‌گذارند. (قبلاٌ راهنمایی برای یافتن عنصر وجودی نوشته‌ام که خواندن آن را پیشنهاد می‌کنم.)

۵ اصل برای تعامل بهتر در روابط مهم زندگی

در زیر به ۵ نکته‌ای اشاره می‌کنم که توجه به آن باعث ارتقاء کیفی برای رابطه‌ها و بخصوص آنهایی که برایمان مهم‌تر است، می‌شود.

۱. انتظار

آن چیزی که ما را از دریافت کامل رویدادها، دور می‌کند انتظار است. رفتاری که در تمام مراحل، ورودی و خروجی رابطه را می‌سنجد و هرآن چه را که با برداشت‌های قبلی هماهنگ نباشد شامل نارضایتی و ناراحتی می‌شود. درصورتی‌که اگر هر آنچه از طرف مقابل برسد را لطف بدانیم و شاکر آن باشیم، دیگر نبودش باعث ناراحتی نمی‌شود و بلکه بودش باعث خوشحالی و رضایت خواهد شد.

۲. توجه به سطح رابطه

بسیار مهم است که به آن چیزی که در رابطه شکل می‌گیرد توجه کرد و هماهنگ با آن حرکت کرد. در این حالت هماهنگی با اصل رابطه صورت می‌گیرد و چون در کنترل و اختیارمان نیست، در طبیعی‌ترین وضعیت است. حالت دیگر ساخت رابطه‌ای است که در نظر داریم. مانند ایجاد روابط صمیمی با یک دوست! در تعامل رابطه‌های مختلف تنها با توجه به شکل‌گیری آن، متوجه ساخت یا تخریب یا به قولی رشد یا اتمام آن سطح از رابطه شد.

۳. توجه به رویدادها در روابط

می‌توان از آن چیز که در رابطه رخ می‌دهد، یاد گرفت و تجربه کرد یا به‌جای آن می‌شود قضاوت کرد که خود یا دیگری را متهم داستان تشخیص داد. همۀ ما تجربه‌های تلخ و شیرینی از رویدادهای مختلف رابطه تجربه کرده‌ایم. مهم است که پس آن تجربه در جستجوی یادگیری از خود و زندگی باشیم تا خودزنی کنیم یا دیگری را متهم و مقصر بشناسیم.

۴. تغییر در روابط

همان‌طور که پیش‌تر هم اشاره شد، آن چیزی که رابطه را جلو می‌برد، ما نیستیم بلکه موجود زنده‌ای است که دائم در تکامل و تغییر است. باز گذاشتن برای شکل‌گیری رابطه موجب رشد طبیعی می‌شود که در صورت کنترل مقاومت می‌کند و برعکس باعث آسیب به طرفین می‌شود. هر چیز طبیعی نیاز به توجه و مراقبت دارد. رابطه نیز از این مقوله جدا نیست. توجه کنید که چه چیزهایی در رابطۀ شما با دیگری تغییر می‌کند. از خود بپرسید که این رابطه بر اساس نیاز طرفین شکل‌گرفته یا فقط وابسته به یک طرف است. به‌طور مثال اگر برای مدتی رابطه را رها کنید، کماکان رابطه برقرار خواهد ماند؟

۵. رفتار مطابق بااحساس

طبیعت رابطه بااحساس درونی ما رابطۀ نزدیکی دارد. برعکس ذهن و منطق که پیوسته به دنبال حساب‌وکتاب در رابطه است و  هوش احساسی به‌راحتی توانایی درک نیازهای ضروری را در رابطه دارد. آن کاری را بکنید که میل به انجامش رادارید و برعکس کاری را نکنید که فقط فکر می‌کنید باعث خوشحالی طرف مقابل می‌شود. کاری که از میل انجام نشود، هرچند که باعث خوشحالی شود، اما واقعی نیست و بالطبع زودگذر و ناپایدار. از قدیم گفته‌اند:‌ «هرآن چه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.»

موسیقی پیش‌زمینه حین نوشتن: Philip Guyler – Holsitic Relaxation

نقطهٔ عطفی در میانهٔ راه - بنر

از این نوشته لذت بردی؟ به اشتراک بگذار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *