دو سال پیش در سن ۲۵ سالگی بازنشسته شدم، بدون اینکه برنامهای برای بازنشستگی داشته باشم. درواقع کارم را رها کردم و قصد پیدا کردن کار جدید هم نداشتم، چون از اینکه به من بگویند فقط دو هفته در سال آزاد هستم خوشم نمیآید.
ممکن است این تنها باری باشد که ما به این دنیا میآییم. فقط به این دلیل که یک نفر دیگر به ما یاد داده که موفقیت یعنی از ۹ صبح تا ۵ عصر کارکنیم و پیشرفت کنیم و پول درآوریم تا دوباره آن را خرج کنیم، آیا ما باید این روش را دنبال کنیم؟
عید گذشته پدر محافظهکارم دوباره از من پرسید، کی قصد دارم معلم یوگا، جنگجوی معنوی، نویسنده بودن را رها کنم و دست از خلق زیباییها بردارم و یک شغل «واقعی» پیدا کنم؟
سر میز صبحانه به او لبخندی تحویل دادم و با پوزخندی گفتم: فکر میکنم اینگونه کار کردن را رها کردهام. او با پوزخندی و در کمال تعجب گفت: رها کردهای؟
اندیشهٔ پشتکردن من به تصویر جامعه از موفقیت و سیستم مالی آن، او را متعجب کردهبود. خیلی روراست به او گفتم: من هیچ برنامهای ندارم و نمیدانم این روش چطور کار خواهد کرد.
دقیقاً بعد از بدترین بحران اقتصادی از دانشگاه فارغالتحصیل شدم. از این شغل به آن شغل، امیدوار بودم کاری پیدا کنم که آمیزهای از درآمد خوب، خلاقیت و شادمانی باشد.
آیا احترام در محیط کار خواستهٔ زیادی است؟ «۲۵ سالگی برای سازش کردن در مورد مسائل اخلاقی سن نسبتاً پایینی است». این گفتهٔ مشاورم در زمانی است که با او در مورد مسائلی که به نظرم غیراخلاقی میآمد صحبتکردم.
به پدرم گفتم: اگر به این بازی ادامه دهم، روحم به معنای واقعی خواهد مرد. به نظر میآمد که نکته را گرفته، بنابراین من هم به جلو خیز برداشتم. کارفرما برای کارمند مالیات میدهد. دوباره کارفرما از حقوق ما مالیات کم میکند. بعد ما چیزهایی میخریم که بابت آن مالیات میدهیم. مالیات، مالیات، مالیات… اینهمه مالیات کجا میرود؟
درواقع با مالیات مشکلی نداشتم اگر برای چیزهایی بود که به نظرم مهم میآمد، اما جنگیدن برای آنچه از قبل وجود داشته، هدر دادن انرژی است؛ بنابراین چطور میتوان به این سیستم کمتر پول داد؟
روشهایی در مورد زیاد کردن پول، به دست آوردن استقلال مالی و ترویج آزادی در مورد مسائل مالی را به شما پیشنهاد میدهم. این مراحل به من کمک کردهاند. امیدوارم برای شما هم کار کنند.
۱. خودم باغبانی میکنم
از بازنشستهها شنیدهام که مقداری از وقت خود را به باغبانی میگذرانند. هزینهٔ خرید خواروبار من حداقل ۷۰ درصد کمتر از گذشته است. بله! این دقیقاً مثل این است که میوهٔ درختان پول باشد. وقتی سبزیها رو به کهنگی میروند، با آنها سوپ یا کوکو درست میکنم. وقتی میوهها کهنه میشوند، با آنها اِسموتی یا بستنی چوبی درست میکنم.
با تعدادی از همسایههایم با تختههای چوبی یک قفس مرغ و خروس ساختیم و تخممرغها را باهم قسمت میکنیم. مرغها بهجای خوردن ذرتهایی که تغییر ژنتیکی دادهشدهاند، تهماندهٔ غذای ارگانیک ما را میخورند، همچنین آنها را در حیاط رها میکنیم تا حشرات را بخورند که باعث خوشمزه شدنشان میشود!
من یاد گرفتهام که چطور کدو، کدوحلوایی، نخودفرنگی، هویج و … را برای مصرف زمستانی آماده و منجمد کنم و از خشککردن گیاهان برای چای گیاهی لذت میبرم.
۲. کالا، خدمات و وقتم را با جامعهٔ محلی خودم به اشتراکمیگذارم یا مبادله میکنم.
دریافتهام که توانایی بخشیدن انرژی و زمانم به دیگران، دوستانم را خوشحال میکند، بهخصوص آنهایی را که بچهدارند. ما محصولات باغچه را با نگهداری از بچهها مبادله میکنیم. آنها در استودیوی یوگای من مجانی تمرین میکنند، من در مقابل گلهای آنها را آبیاری میکنم و …
چه موهبت بزرگی که وقت زیاد داشته باشی و پول کم. چراکه برای عدهٔ زیادی درست برعکس است. همکاری با یکدیگر به همهٔ مان کمک کرده تا به اهداف زیادی برسیم.
۳. آموختهام چطور سرگرمیهای مجانی را پیدا کنم و از آنها لذت ببرم.
میتوانی در پارک یا لب دریا وقت بگذرانی. به کتابخانه بروی و نگاهی به کتابها و فیلمها بیندازی. از درخت، سنگ یا کوه بالا بروی. با یک سگ بازی کنی. در یک کلاس جمعی مجانی شرکت کنی. در طبیعت چادر بزنی، دوچرخهسواری کنی. میتوانی از محیط اطرافت عکسهای هنرمندانه بگیری. ساز بزنی یا بنویسی.
۴. تقریباً از هیچچیز، همهچیز میسازم.
یعنی همه جور غذاهای خوشمزه، خمیردندان، مواد شوینده و هر چیزی که فکرش را کنی. تمرین باغبانی و پختوپز، بیرون غذا خوردن را منسوخ میکند.
وقتی نمیتوانم چیزی را درست یا مبادلهکنم، به سراغ فروشگاههای خیریه یا حراجهای خانگی میروم. واقعاً هر چیزی را میتوان دستدوم پیدا کرد درحالیکه کیفیت آن هنوز عالی است. حراج وسایل در حیاط خانه، روش دیگری برای حمایت کردن از اجتماعمان است.
اصطلاح «محلی خرید کنید» بسیار عالی است. باعث میشود چرخهٔ پول محلی میشود. یک فایدهٔ دیگر محلی خرید کردن این است که دیگر مسئول آنهمه سوخت فسیلی نیستیم که بهخاطر واردکردن محصولات مصرف میشود. همچنین تمام کیسههای پلاستیکی که همراه آنها است. زمین و اقیانوسهایمان از زباله پرشده است. ما در حال مسموم کردن خود و زمین هستیم، زمینی که برای زنده ماندن به آن نیاز داریم.
۵. ازآنچه در دست دارم استفاده میکنم.
به هدر دادن و خواستن نه بگوییم. ازآنچه داری استفاده کن، آن را بپوش،به کارش بینداز یا بدون آن کاری کن. این مهارتی بزرگ است که مادربزرگم به من آموخت. تمرین قدردانی از فراوانی و برکات و دریافتن اینکه بهاندازهٔ کافی وسایل داریم، بهراستی موهبت بزرگی است.
مردم آمریکای شمالی بیشتر از ۹۰ درصد کل دنیا دارایی دارند. ما واقعاً به داشتههای بیشتر احتیاجی نداریم. لباسهای قدیمی به کهنهپاره تبدیل میشوند. آنگاهکه تکهپارهها از هم جدا میشوند، ما تکهها را در هم میبافیم و فرشهای زیبا میآفرینیم.
در کشورهای دیگر لکهای روی لباس یا زیپی که دیگر بالا نمیآید، هنوز دلیل کافی برای دور انداختن لباس نیست.
آب دادن به گیاهان اصل زندگی است. با بچهها بازی کن. از لحظههای ساده که زندگی را تشکیل میدهند لذت ببر. با زمین ارتباط برقرارکن. انجام این کارها و وقتگذاشتن برای خودم، در بخشهای مختلف زندگیام سودمند بوده است.
این بازنشستگی زودهنگام است. با خوردن محصولات باغچه بهجای غذاهای فرآوری شده، سلامتم بهبودیافته و پول کمتری به دکتر میپردازم و درنتیجه احتیاجی به بیمهٔ سلامتی ندارم.
من وقت کافی برای اندیشیدن در مورد آنچه برایم مهم است، داشتهام. زمان کافی داشتهام تا زبالهها را از لب دریا جمع کنم، آهستهتر زندگی کنم و خانواده و اطرافیانم را در عشق شریککنم.
این امکان را داشتم که به زندگی کاری بازگردم، ممکن است روزی هم این کار را بکنم. ما حق انتخاب داریم و خودمان واقعیت زندگیمان را میسازیم. هیچکس تابهحال نگفته که من نمیبایست در ۲۵ تا ۳۰ سالگی، آزادانه و پرمهر به بهبودی معنوی، شادی و سلامت خود بپردازم.
8 Responses
واقعا جالب و آموزنده بود…ممنون از اینکه تجربیاتتونو با دیگران به اشتراک میذارید
ممنون از توجه شما.
این نوشته ترجمه است.
سلام.
تبریک. ترجمه زیبا قدمی در راه نوعی از زندگیست.
آزاد اندیشی نوعی زندگی را در پی دارد. برخی این و برخی آن پسندند.
آزاد اندیشی خود هنراست وراه گشای بهبنه سازی دنیای ما وروشهای جدید است. پیروز باشید.
سلام.
ممنون از لطف و توجهتان.
نشسته بودم پشت سیستم شرکت و داشتم به همین چیزا فکر میکردم که این مطلب یهو از راه رسید. تو اوج احساس بدبختی -هدفون توی گوش. نگاه کردن به همکار هایی که انگار دارند از این مدل زندگی لذت می برند و حس تک افتادگی- خیلی خوشحال شدم که آدم های دیگه ای هم به این مسائل فکر می کنند.
با تاخیر زیاد عیدتون مبارک 🙂
سلام آرین.
خوشحالم که متن این احساس رو بهت داد. امیدوارم سال خیلی خوبی باشه برات و اونجور که واقعا دوست داری زندگی کنی.
مرسی، انتخاب خیلی خوب 🙂
سلام سارا، ممنون از توجهت.