یافتن تعریف شخصی از موفقیت

در باور امروزی و با توجه به شرایط زندگی، انسان خود را در اجتماع و همراه جامعه (گروه) کامل‌تر می‌بیند. در جامعه و موقعیت اجتماعی اوست که هویتش تکمیل می‌شود و به همین دلیل، خارج شدن از محیط دیگر و وارد شدن به محیط دیگر کاری دشوارتر از گذشته است.

در طول سال‌ها دستاوردهای اجتماعی و پیشرفت علمی و فنّاوری بشر، اتفاق دیگری در دوران صنعتی شدن نیز پیش‌آمده است. آن‌هم همرنگی با محیط و سازگاری با استانداردهای اجتماعی است.

در دوران پیشرفت و مدرنیته، آنچه ما به‌عنوان تعاریف شخصی می‌شناختیم، کم‌کم با تعاریف کلی و گاه مصنوعی جامعه جایگزین شده و شرایط را برای درک و فهم وضعیت (روحی، جسمی و ذهنی) ما دشوار کرده است.

در این شرایط است که یافتن رضایت و به طبع آن خوشحالی کاری دشوارتر از گذشته به نظر می‌آید و داشتن آرامش کاری مقطعی و گاه محال!

موفقیت هم مانند دیگر تعاریف زندگی، دچار کلی بینی و تعاریف سخت و خشک جامعه شده است که نگاهی شامل نیست و تنها عده‌ای در آن توانایی حضور پیدا می‌کنند و برعکس جای بسیاری برای «ناموفق‌ها» وجود دارد که آن‌ها را در تیررس قضاوت‌های درونی خودشان و آسیب‌های اجتماعی قرار می‌دهد.

اینجاست که یافتن یا دست‌کم بازتعریف مفهوم موفقیت می‌تواند مهم و حتی برای سلامت (روح، جسم و ذهن) حیاتی باشد.

موفقیت چیست و چرا به آن نیاز داریم؟

ممکن است پرسش ابتدایی این باشد که اصلاً چرا به موفقیت احتیاج داریم؟

مگر نمی‌شود به رضایت، خوشحالی و آرامش، بدون موفقیت رسید؟ شاید بپرسی چرا این سه ویژگی کیفی را مثال می‌زنم؟

انتخاب من برای این سه ویژگی کیفی (رضایت، خوشحالی و آرامش)، دلیل طولانی ولی هم‌زمان جواب کوتاه دارد. انتخاب این سه ویژگی از استدلال من شکل می‌گیرد که باور دارم هرکسی در زندگی برای رسیدن به این سه کیفیت تلاش می‌کند. هرکسی از طریقی و روشی مختلف.

عده‌ای فکر می‌کنند که کمک کردن به دیگران، آن‌ها را به آرامش می‌رساند. دسته‌ای دیگر مسیر تحصیل و آموزش را برای آرامش خود برمی‌گزینند و گروهی کار و اشتغال‌زایی را منبع خوشحالی خود می‌دانند. اما درنهایت اگر از تمام این افراد بپرسی که برای چه این کار را می‌کنند، احتمالاً جواب متفاوتی خواهند داشت که البته دریکی از معیارهای بالا می‌گنجد.

با توجه به استدلال بالا، موفقیت نیز در راستای رسیدن به رضایت از زندگی شکل می‌گیرد. در ادامهٔ استدلالم باید توضیح دهم که احتمالاً بخش «رضایت» برای من و بسیاری مهم‌ترین این کیفیت‌ها باشد. یعنی ترتیب دستیابی به کیفیت‌های دیگر از طریق یافتن رضایت شکل می‌گیرد. اگر دقت کنی، در اینجا برای رضایت از واژهٔ «یافتن» و نه «داشتن» استفاده کرده‌ام.

دلیلش هم ساده است. اگر رضایت را بخشی از داشتنی‌ها حساب کنی، روزی داری و روز دیگر نه! ولی اگر آن را در یافتنی‌ها بگذاری، امکان و توانایی یافتنش را همیشه برای خود مهیا کرده‌ای.

حال اگر بخواهیم به ابتدای این بخش دوباره توجه کنیم، آیا برای پرسش «چرا به موفقیت نیاز داریم؟» پاسخی داری؟

ممکن است برای تحلیل این پرسش، در ابتدا باید پرسش دیگری را پاسخ دهیم که آن همان «یافتن تعریف شخصی از موفقیت» است. ولی در شرایط کلی می‌توان هم‌زمان به هردو پرسش پاسخ داد.

موفقیت، بیش ازآنچه با دست یافتن به چیزی همراه باشد، از احساس درونی نشئت می‌گیرد. یعنی ممکن است برای چیزی تلاش بسیار کرده باشی و پس از رسیدن به آن، نه احساس موفقیت کنی و نه رضایت. پس آنچه بیش از هر چیزی مهم است، دانستن ویژگی‌های کیفی و کمی موفقیت که البته برای هرکسی می‌تواند متفاوت باشد و در یک جعبهٔ مشخص گنجانده نمی‌شود.

ازاین‌رو، در هر زمان و شرایطی می‌توان احساس موفقیت داشت. البته نه اینکه صبح را روی مبل شب کنی و فقط با خودت وِرد «من موفقم» را زمزمه کنی و بعد منتظر رضایت از زندگی و همراهش اعتبار جامعه هم باشی. نه!

بلکه منظورم این است که برای حس موفقیت، گاهی لازم نیست که کار و تلاش اضافه‌ای کنی. همان‌که هستی کافی است. این‌ها همان ابعادی از ویژگی‌های شخصی است که در تعریف موفقیت اجتماعی پنهان می‌ماند و ارزشی برایش در نظر گرفته نمی‌شود. ویژگی‌هایی چون:

  • احترام به دیگران؛
  • صداقت؛
  • اعتماد کردن و معتمد بودن؛
  • اعتبار قول و اهمیت قرار؛
  • توجه به منفعت جمعی در منافع شخصی؛
  • پذیرش عقاید متفاوت؛
  • و …

این‌ها تنها مواردی است که به آن بی‌اعتنایی می‌شود و همگان آن را بدیهی می‌دانند. اما مگر:

  • غیرازاین است که یافتن موارد بالا و بسیاری دیگر، امروزه بسیار نادر است؟
  • غیرازاین است که شخصی برای رسیدن (توجه کردن) به آن‌ها باید بسیار تلاش کند؟
  • غیرازاین است که همه با این ویژگی‌ها زاده می‌شوند ولی نگهداری و پرورش آن است که آن را دشوار و باارزش می‌کند؟

خب این را هم می‌توان متصور بود که برعکس تعاریف «معنوی» بالا، هرکسی برای خود تعاریف «مادی» نیز از موفقیت هم داشته باشد. هرچه باشد انسان به پیشرفت راضی نمی‌شود و برای یادگیری و به دست آوردن دستاوردهای بعدی، تلاش می‌کند.

اما صحبت من تمام و کمال نه به نوع موفقیت بلکه به انتخاب تعریف شخصی از آن برمی‌گردد. پیشنهاد من به‌هیچ‌وجه اکتفا و ستایش یافته‌های فعلی (هرچند باارزش) نیست و بلکه یافتن یا بازتعریف موفقیت است. این تعریف می‌تواند هرازگاهی تغییر یا ارتقاء یابد ولی مهم است که تعریف خودت باشد و نه القاء شده یا پذیرفته‌شده از محیط اطراف و جامعه!

چرا به تعریف شخصی از موفقیت نیاز داریم؟

اصولاً وقتی صحبت از استاندارد یا تعاریف اجتماعی می‌شود، منظور دقیقاً چیست؟

جامعه برای بسیاری از ویژگی‌ها، تعاریف نوشته‌شده‌ای ندارد ولی توصیفات نانوشته‌ای وجود دارد که با توجه به پذیرش آن‌ها توسط ما، اهمیتشان بیشتر می‌شود و کم‌کم به استاندارد تبدیل می‌شوند.

در مورد موفقیت هم تا حد بسیاری، وضعیت همین‌گونه است. منظورم این است که وقتی می‌گوییم استاندارد اجتماعی موفقیت، قاعدتاً این موارد (استانداردها) را کسی جایی ننوشته و برداشت ما نیز از آموخته‌هایمان نیست بلکه به‌عنوان قواعدی است که خودمان آن‌ها را پذیرفته‌ایم و باور داریم.

آیا تابه‌حال جایی خوانده‌ای که فرد موفق به چه کسی گفته می‌شود؟

احتمالاً نه! ولی ممکن است از او تصویری داشته باشیم.

فقط برای ما تصویری از فردی ترسیم‌شده که موفقیت (شما بخوانید داشته‌هایی) کسب کرده است. این تصویر که بیشتر جنبهٔ تبلیغاتی دارد و برای «فروش» کاربرد دارد، توسط شرکت‌های تبلیغاتی بزرگ دنیا ترسیم و به‌روز می‌شود.

ممکن است همین حالا نیز تصویری از این افراد در ذهنت شکل بگیرد. (مثل مرد جوان قدبلندی با موهای روشن که در ذهن من قدم می‌زند و لباس رسمی پوشیده و بسیار شیک است. او به نظر در تمام ابعاد (مادی و معنوی) زندگی موفق است. کارش رونق دارد و اندامی بسیار ورزیده دارد. دوستان صمیمی دارد و دائم در مسافرت است و در عکس‌هایش آن‌چنان خوشحال است، گویی که مشکل و غم با او بیگانه است.)

این تصویر که احتمالاً برای تو هم آشنا است و ممکن است مدل‌های زن و مرد آن را در تلویزیون، روزنامه و مجله و آگهی‌نما دیده باشی، در شکل و شمایل مختلفی وجود دارد. این تصویر، تأثیر تبلیغات و نه ساخته‌وپرداختهٔ ذهن ما است.

معمولاً در همین تبلیغات است که باورپذیری ما را برای ملموس کردن افراد موفق شکل می‌دهند. به همین دلیل است که آنچه ما از موفقیت می‌دانیم، بیشتر ازآنچه فکر می‌کنیم تأثیر گرفته از محیط اطرافمان است. ازآنجاکه این مدل نیز به‌روز می‌شود و با توجه به پیشرفت فنّاوری ارتقاء میابد، ما نیز با همان سرعت، تعریفمان از موفقیت نیز تغییر می‌کند.

چطور می‌توان موفق بود؟

به‌احتمال‌زیاد همین حالا هم در زمینه‌هایی موفق هستی. ولی دوباره از نگاه بیرونی (اجتماع)، حتی برای این موفقیت‌ها نیز شرط و تبصره‌هایی قائل می‌شوند. در این وضعیت اجتماع (محیط اطراف) دستاوردها و همان موفقیت‌هایت را به‌کل نادیده می‌گیرد یا اهمیت آن را با حرف‌هایی چون «بازهم جای شکرش باقیه که…»، «حالا خوبه که …»، «همین هم خیلی خوبه که …» کم می‌کند.

این نوع حرف‌های دیگران را اگر به‌عنوان توهین برداشت نکنیم، دست‌کم به‌نوعی بی‌اعتنایی به توانایی‌های و موفقیت خود می‌توان حساب کرد.

ولی به‌راستی آیا موفقیت فقط یک نوع است و فقط از طریق یک مسیر قابل‌دستیابی است؟

پیشنهاد

امیدوارم تا اینجای مقاله به ایدهٔ پیشنهادی من توجه کرده باشی و حتی چند نمونه از تعاریف اجتماعی موفقیت نیز برایت واضح شده باشد. اگر این‌طور است که حال زمان آن رسیده که آن‌ها را مقابلت بگذاری و بپرسی که آیا همچنان به این تعاریف باور دارم یا نه؟

اگر همچنان انتخابت برای ویژگی‌های موفقیت همان (نوع اجتماعی) باشد، که هیچ! اگرنه، ممکن است چند پیشنهاد زیر برای یافتن تعاریف جدید راهگشا باشد.

۱. مشخص کردن تعاریف فعلی موفقیت

برای آنکه فقط با ناخودآگاهت رفتار نکرده باشی و بدون آنکه بدانی، دنباله‌روی استانداردهای اجتماع نباشی، بهتر است یک‌بار هر آنچه از موفقیت می‌دانی را بنویسی. لازم نیست که تمام آن‌ها را حتی قبول داشته باشی. کافی است که یک‌بار برای خودت مشخصی کنی که فرد موفق از نگاه تو کیست؟ چه ویژگی‌های کیفی یا کمی در او می‌بینی؟

۲. اهمیت ابعاد موفقیت

پس از مشخص شدن ویژگی‌های فرد موفق، حال زمان آن است که اهمیت هرکدام از ویژگی‌ها را برای خودت مشخص کنی. بپرسی که داشتن (رسیدن) به هرکدام از ویژگی‌ها مشخص‌شده چقدر برایت مهم است؟

این بخش از پرسش را می‌توانی در دو قسمت مطرح کنی. یک‌بار برای خودِ فعلی و بار دیگر برای خودِ پنج سال دیگر. آیا آنچه برایت در حال حاضر مهم است، ممکن است برای پنج سال بعدت نیز مفید باشد؟ یا برعکس. آنچه برایت در حال حاضر مهم نیست، ممکن است پنج سال بعد مهم شود؟

این روش کمک می‌کند که علاوه بر یافتن تعریف موفقیت فعلی، نیم‌نگاهی هم تصویری از آینده داشته باشی و مسیر رسیدن به آن را مشخص کنی.

۳. حذف و اضافه

از مرحلهٔ قبل چه ماند؟

کدام‌یک از ویژگی‌های موفقیت کماکان از نگاهت پذیرفتنی است؟ کدام برایت مهم است و مایلی تا آن‌ها را در زندگی خود داشته باشی؟

حال می‌توانی ویژگی‌های دیگر (مادی و معنوی) را به فهرست اضافه کنی. بهتر است بازهم از فیلتر اهمیت حال و آیندهٔ عبور دهی و ببینی چه چیزهای اضافه و کدام حذف می‌شود.

۴. یافتن موفقیت

حال که به این نقطه رسیده‌ای، می‌دانی چقدر با موفقیت (شخصی) فاصله‌داری و در کجای آن قرار داری. پیشنهاد می‌کنم که به موفقیت‌های فعلی‌ات بی‌توجه نباشی و آن‌ها را کم‌ارزش یا بی‌ارزش نبینی.

گاهی بعضی از توانایی‌ها برای شخصی ساده و بدیهی است اما برای دیگری سخت و دست‌نیافتنی. پس در این شرایط دلیل نمی‌شود آنچه به تو به‌عنوان «موهبت» داده‌شده، بی‌اعتنایی کنی یا مهارتی که برایش سال‌ها تلاش کرده‌ای را در فهرست موفقیت خود راه ندهی!

راهنمای کوتاه ساده‌زیستی - سری تابستان - آبی

از این نوشته لذت بردی؟ به اشتراک بگذار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته‌های مرتبط