اگر عنصر وجودی را همان تلاقی استعداد و علاقه بدانیم، درجایی باید حاضر شویم و جرئت کنیم تا این دو را تبدیل به شغل ایدئال خود کنیم. تنها زمانی که این سه عنصر (علاقه، استعداد و تمایل تبدیل آن به حرفه) با یکدیگر همراه شوند، امکان یافتن عنصر وجودی میسر میشود.
همهٔ ما تعاریفی از شغل ایدئال شنیدهایم. نمونههایی چون:
- شغلی که یکلحظه هم احساس کار کردن در آن نداشته باشی.
- شغلی لذتبخش که دیگر لازم نیست میان کار و زندگی تفکیک کنی. چون کار هم بخشی از زندگی شخصیات میشود.
- شغلی که موفقیت در آن، طولانی اما حتمی است.
اینها را همگی از کسانی که در شغل خود موفق هستند، بارها شنیدهایم. آنقدر فرمول سادهای برای آن مطرح میکنند که گویی ماجرای یافتن شغل ایدئال سادهتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم.
نمونههای اینچنینی را شنیدهایم و همزمان به یافتن کار لذتبخش تشویق شدهایم. اما زمانی که پای عمل میرسد، اطرافیانمان و همان کسانی که ما را به یافتن شغل ایدئال (همانی که ما آن را عنصر وجودی خطاب میکنیم) تشویق میکردند، ما را از دنبال کردن علاقهٔ خود بر حذر میدارند. زمانی که نام علاقه به میان میآید، ناخودآگاه آن را روبروی بیپولی و شکست میدانند و میگویند که آن کار برایمان «نانوآب» نمیشود!
در این شرایط آنچه باور داشته و دیده و شنیدهایم با یکدیگر متناقض خواهند شد و نه میتوانیم نتیجهٔ حرف همان افراد موفق را باور کنیم و نه میتوانیم رفتار دیگران و حرفهای مأیوسکنندهشان را بپذیریم.
مسیر رسیدن به عنصر وجودی
سالهاست که کار میکنم. امروز میتوانم بگویم که بیش از نصف عمرم را کارکردهام. یعنی دقیقاً بعد از پایان دبیرستان تا به امروز.
از آن روز تاکنون، شغل و حرفههای مختلفی را تجربه کردهام. بااینکه در تمام این سالها از شغلم لذت بردهام و درواقع این تنها فاکتور تعیینکننده مدتزمان ماندن در آن شغل بود ولی بااینحال نمیتوانم بگویم که شغل ایدئال یا همان عنصر وجودی خود را یافتهام. فقط میتوانم بگویم که در این چند سال آخر که توجهم به خویش و یادگیری و آموزش مهارتهای زندگی است، در نزدیکترین حالت به عنصر وجودی خود هستم.
یعنی در این مدت بخشهایی از این کار را میبینم که با خودم بسیار هماهنگ است. متوجه شدم که عمیق شدن و توجه کردن به خود و دیگری را بسیار دوست دارم. حتی از توجه کردن به دیگران و گاهی شنیدنشان توانستم خود را بهتر و عمیقتر بشناسم.
از آموزش بسیار لذت میبرم. بهترین قسمتش همزمانی است که از تجربهٔ شخصی و دیدگاه خودم باشد. کلاً علاقهای به انتقال اطلاعات (بیخود) ندارم و معتقدم که انواع اطلاعات در این روزها در راحتترین شکل در دسترس همگان است.
خب شاید بپرسی پس چرا من به عنصر وجودی خود نرسیدهام؟
پرسش جالب و بهجایی است.
البته تاکنون چنین پرسشی را از خودم نپرسیدهام. شاید به این دلیل باشد که فکر میکنم یافتن عنصر وجودی کار دیروز و امروز و یک ماه و چند سال نیست و بلکه روندی تدریجی است.
یافتن عنصر وجودی، گاهی از روی شناخت خود شکل میگیرد و گاهی از آزمونوخطا. برای من از روش دوم در حال شکل گرفتن است؛ مانند همین وبسایت.
قدم زدن در باغ عدن را چهار سال پیش راه انداختم و از آن روز تاکنون نزدیک به ۵ بار چهره و رویکردش را تغییر دادهام. میدانم که هنوز هم آن چیزی که میخواهم نیست ولی دقیقاً هم نمیدانم که چه میخواهم. بنابراین از رشد و حرکتش لذت میبرم و برای تغییر آن متعهد هستم. درنهایت برای یافتن جهت و مقصد نهایی آن عجله و اصراری ندارم.
ازاینرو روشم برای یافتن عنصر وجودی به همین شکل آهسته و پیوسته است.
مانعی به نام استانداردهای اجتماع و پذیرش اطرافیان
گاهی فشار (استانداردهای) جامعه بهقدری است که ممکن است هر عزم راسخی را منصرف و هر توانایی را ناتوان سازد. همانا که این جامعه خودمان هستیم و استانداردهایش همان پذیرشمان است.
ممکن است از یکسو اطرافیان و عزیزانمان را به «خودشان بودن» تشویق کنیم و سلامت و خوشحالیشان را آرزو کنیم و از طرف دیگر فرصت و شانس خودشان بودن را فراهم نکنیم.
حتی گاهی نمیخواهیم فرصت دهیم تا اشتباه کنند چون میدانیم که کار آنها مانند راهرفتهٔ ماست و میخواهیم آنها را از شکست و آسیبهای احتمالی، محافظت کنیم.
ولی کدام نسل از بشر را دیدهایم که تمام و کمال از تجربه و آگاهی گذشتهگان خود، آموخته است؟
پیشنهاد
این بار میخواهم رویکرد پیشنهادم را تفکیک کنم. این پیشنهاد هم برای کسانی است که به دنبال عنصر وجودی (شغل ایدئال) خود هستند و هم برای کسانی که مایلاند دیگری به عنصر وجودی خود برسد و او را خوشحال و سلامت ببینند.
برای کوچکترها
ممکن است با خود بیندیشی که رضایت اطرافیان بسیار مهم است و برای آن بسیار تلاش کنی و از بسیاری خواستههایت بگذری. ممکن است فکر کنی که آنها از تو بیشتر میدانند و چون نیتشان مثبت است پس حتماً تو را به راه راست هدایت میکنند. اما لازم است بدانی که راه راست آنها تو را لزوماً بهسوی یافتن عنصر وجودی هدایت نمیکند.
اگر در زندگی به جایگاهی رسیدهای که باورها و ارزشهایت شکلگرفتهاند و میدانی که چه چیز برایت مهم است، پیشنهاد میکنم تاکمی روی خواستههایت پافشاری کنی. منتها یادت باشد که بدانی برای چه پافشاری میکنی.
آیا دیدگاه یا زاویهٔ دیدی متفاوت از دیگران داری و آگاهانه تصمیم گرفتهای یا فقط قصد مخالفت با دیگران یا پافشاری روی عقیدهٔ خودت داری؟
برای بزرگترها
لازم است بدانید که چقدر توانایی پذیرشتان مهم است.
چقدر مهم است که دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید. در غیر این صورت آنها را به کسی تبدیل میکنید که نه خودشان با آن راحت هستند و نه در قالبی که برای آنها در نظر گرفتهاید، هماهنگ میشوند.
بهتر است فرصتی را فراهم و شرایطی را ایجاد کنید که دیگران شهامت و دلیلی برای زیستن «خودِ واقعیشان» داشته باشند. در غیر این صورت جامعهای خواهیم داشت که همگی سعی در تقلید ناشیانه از مهارت(های) خاص از روی افرادی خاص خواهند بود.
من این نوشته را برای همهٔمان نوشتهام.
- برای آنهایی که میدانند رفتارشان روی دیگری تأثیر دارد و میتوانند آنها را تشویق یا تنبیه کنند.
- برای آنهایی مینویسم که میدانند نظرشان فاکتور مهمی برای تصمیمگیری یک یا چند نفر از اطرافیانشان هستند.
- برای پدر و مادرهایی مینویسم که میدانند چقدر پذیرش آنها در تصمیمهای فرزندانشان تأثیر دارد و چقدر میتواند آنها را به باور داشتن، علاقهمند بودن و پشتکار داشتن دلگرم یا دلسرد کند.
- برای افرادی مینویسم که میدانند گاهی همان یک نظر منفی به کار دوستشان و حتی در حد شوخی، میتواند در ظاهر بیتأثیر ولی در باطن مخرب و ناامیدکننده باشد.
بهتر است آگاهانه رفتار کنیم.