چطور از ناخودآگاه خود، آگاه‌تر شویم

در روز با روش‌های مختلف با یکدیگر در تعاملیم. کار می‌کنیم، دادوستد داریم و از حال یکدیگر می‌پرسیم. اندکی خودآگاه و مابقی ناخودآگاه.

بخش بزرگی ازآنچه رفتار ما را تشکیل می‌دهد، از ناخودآگاهمان سرچشمه می‌گیرد. آنجاست که ماهیت هر آنچه انجام می‌دهیم، سخن می‌گوییم و رفتار می‌کنیم، ساخته می‌شود.

آیا شده کاری انجام دهی یا حرفی بزنی و سریع پشیمان شوی؟ یا پس‌ازآن متعجب شوی و بگویی که «نمی‌دانم چه شد!»

«خودم نبودم!»

ماجرا از همین «خود» شروع می‌شود.

این «خود» دو وجه دارد. بخشی از آن خوشایند است که با ارتباط برقرار می‌کنی و هویت می‌گیری اما بخش دیگر ناخوشایند است و از آن دوری می‌کنی.

آن قسمت خوشایند را آگاهانه رفتار می‌کنی ولی بخش ناخوشایند که همان ناخودآگاهت است را نشان نمی‌دهی.

رفتارهای خودآگاه

آن‌هایی هستند که برایش تصمیم می‌گیری، برنامه‌ریزی می‌کنی و فعال به آن می‌اندیشی. این‌گونه رفتارها کنترل‌شده است و تا زمانی که شرایط قابل پیش‌بینی است، مطابق برنامه پیش می‌رود.

تعامل‌های کاری، فرهنگ رانندگی یا احترام به همنوع در این دسته قرار دارند. در این نمونه‌ها، اگر شرایط مطابق با آنچه برنامه‌ریزی‌شده است پیش برود و واکنش فرد روبرو مطابق میلمان باشد، رفتار ما خودآگاه انجام می‌شود.

اما در زمان‌هایی فرصت برنامه‌ریزی یا مهارت روبرو شدن با شرایط غیرقابل‌پیش‌بینی را نداریم. در این حالت، رخدادهای ناخوشایندی پیش می‌آید که علت آن را عوامل بیرونی و نه رفتار خود می‌دانیم.

مانند زمانی که ترافیک است و فرهنگ رانندگی نمایان می‌شود. در این شرایط صدای بوق، زرنگی راننده‌ها برای سبقت گرفتن و عجله کردن دیگران، آزاردهنده می‌شود و ممکن است واکنش ما را به همراه داشته باشد.

این در شرایطی است که پیش از آن، واکنش ما منوط به عامل بیرونی نبوده و تمام باارادهٔ شخصی انجام می‌شد.

رفتارهای ناخودآگاه

آن‌هایی هستند که گاهی به‌اصطلاح روحمان هم از  آن خبر ندارد. کارهایی انجام می‌دهیم، حرف‌هایی می‌زنیم و جوری رفتار می‌کنیم که پیش از آن نمی‌دانستیم.

ازآنجایی‌که نمود رفتارهای ناخودآگاه، برای ما و جامعه خوشایند نیست، سعی می‌کنیم تا جای ممکن آن را مخفی نگه‌داریم.

مثلاً در فرهنگ ما گفته‌شده که حسودی «بد» است. برای همین سعی می‌کنیم حسادت نشان ندهیم. ولی با حس آنچه می‌کنیم؟ ما درواقع کاری می‌کنیم که از ما انتظار می‌رود و نه آن کاری که نیاز داریم انجام دهیم.

به‌جای دیدن، درک و یادگیری از انواع حس‌های ناخوشایند، پوششی روی آن می‌گذاریم که دیگران نبینند و خود به آن بی‌تفاوت باشیم.

همچنین به ما گفته‌شده انسانِ بدون حسادت، انسانِ کامل‌تری است.

آیا تابه‌حال انسانِ کاملی را دیده‌ای که بدون توجه به حس‌های ناخوشایند خود، از آن عبور کرده باشد؟

درواقع کاری که می‌خواهیم انجام دهیم، پریدن از مانعی است که ابعاد آن را نمی‌دانیم. آن‌هم به این دلیل است که تابه‌حال با چندوچون و ویژگی‌های حسادت خود روبرو نشده‌ایم.

البته اینجا حسادت برای نمونه است و می‌توان به‌جای آن رفتار ناخودآگاه دیگری را جایگزین کرد.

ماهیت رفتار ناخودآگاه را می‌شود به سه دسته تقسیم کرد.

یک؛ نمود بیرونی دارد ولی خودمان متوجهش نیستیم؛ مانند واکنش ما به رفتارهای دیگران.

دو؛ نمود بیرونی ندارد ولی خودمان متوجهش هستیم؛ مانند قضاوت کردن دیگران.

سه؛ نمود بیرونی ندارد و خودمان متوجهش نیستیم؛ مانند ترسی ناشناخته.

قدرت تخریب رفتارهای ناخودآگاه

تمام سه دستهٔ بالا برای رشد و یادگیری پیش رویمان است. اگر می‌خواهیم آگاه‌تر شویم، می‌بایست مسیر آشنایی با ناخودآگاه خود را فراهم کنیم.

متأسفانه بیشترین تخریب و آسیب بیرونی رفتارهای ناخودآگاه در دستهٔ اول قرار دارد. جایی که اطرافیان و نزدیکان‌مان هدف ناخودآگاه‌مان قرار می‌گیرند و مهم‌تر آنکه، خودمان متوجهش نیستیم. گمان می‌کنیم که رفتار متناسبی داریم ولی ممکن است فردی را رنجانده‌ایم و دلی را شکسته‌ایم.

یادگیری از ناخودآگاه

بسیار جالب است؛ انسان جوری طراحی‌شده که درس‌ها و آزمون‌هایش با خود درحرکت‌اند.

  • لازم نیست جایی برویم تا درس خاصی بگیریم؛
  • لازم نیست به دوردست‌ها سفر کنیم تا با آموزه‌ای آشنا شویم؛
  • گاهی حتی لازم نیست قدمی به بیرون برداریم تا آگاه‌تر، داناتر و خردمندتر شویم.

منظورم کسب دانش و جذب اطلاعات نیست. منظورم کسب خرد و جذب آگاهی است.

برای هرکداممان گنجینه‌ای از خرد و آگاهی گذاشته‌شده است. کافی است همتی کنیم و به کتابخانهٔ سیار خود رجوع کنیم.

آیا برایت جالب نیست که این‌گونه طراحی‌شده‌ایم؟

[برای من بی‌نظیر است. می‌توانم مدت‌ها درباره زیبایی‌اش صحبت کنم ولی شاید به نظر «حرف‌های قشنگ» بیاید که همهٔ ما انواع آن را بارها شنیده‌ایم. این حرف‌ها را باید خود تجربه کرد تا زیبایی‌اش درک شود.]

زندگی درس‌هایی می‌دهد و تجربه‌هایی مقابلمان می‌گذارد تا به کمال نزدیک شویم.

یادگیری از دو طریق ممکن است. [البته بازهم منظورم یادگیری دانش و کسب علم نیست، بلکه یادگیری از طبیعت و کسب مهارت‌های زندگی است.]

راه اول؛ خودمان متوجه می‌شویم و یاد می‌گیریم.

راه دوم؛ زمانش می‌گذرد و طبیعت یادمان می‌دهد.

اولی انتخابی است ولی دومی اجباری. اولی را خودت می‌فهمی و مسیر یادگیری‌اش را فراهم می‌کنی، ولی درروش دوم، زمان یادگیری گذشته است و طبیعت (زندگی) به‌ناچار آن را آموزش می‌دهد.

اولی راحت است و دومی سخت و گاهی دردناک.

برای مثال، هرکدام فرصت‌های بسیاری برای آموختن مفهوم تغییر، ناپایداری و وابستگی داشته‌ایم. پس اگر آموختیم و آموخته‌هایمان را آگاهانه در زندگی خود جاری کنیم، از روش دوم پرهیزکرده‌ایم. اما اگر هر بار فرصتی مقابلمان گذاشته شد، بی‌آنکه به آن توجه کرده باشیم و یادگیری آن را به‌وقت دیگری موکول کنیم، به‌ناچار طبیعت پا میان گذاشته و آنچه نیاز به یادگیری‌اش راداریم، به ما می‌آموزد.

تا زمانی که با ناخودآگاه خود آشنا و آشتی نباشیم، رفتارهای خودآگاهمان نیز تغییر نمی‌کند.

پیشنهاد

فرآیند تکامل را فقط به جسم (فیزیولوژیک) خود محدود نکن.

ذهن و بدن هر آنچه برای حفظ و بقاء لازم دارد را در اختیار دارد. ترس را بشناس و نگذار که محدودت کند. یادت باشد که رهایی از ترس، عبور از آن است. برای مواجه با ترس باید از درونش عبور کنی. نه کنارش و نه از بالا و پایینش.

وقتی بگذار و با نزدیکانت صحبت کن.

اگر فضا را امن و بدون قضاوت یافتی، خودت را بازکن. در این شرایط حرف‌هایی که به زبان می‌آید از ناخودآگاه است. سپس از دوستت بخواه که شنیده‌هایش را برایت بازگو کند. توجه کن که چه قسمتی برای خودت جدید است و مدتی برای درک آن زمان بگذار.

خلوت کن.

این روش برای درون‌گراها راحت‌تر است. به این دلیل است که آن‌ها درک و آشنایی بیشتر از خود (ناخودآگاه) دارند؛ اما اگر بخشی از ۷۵ درصد جامعهٔ برونگراها هستی، بازهم سعی کن برای خودت خلوت فراهم کنی. حتی شده برای ۱۰ دقیقه. پرسش‌های کلی از خودت بپرس و صادقانه به آن پاسخ بده.

خویش مکانی است برای این‌گونه پرسش‌ها.

نقطهٔ عطفی در میانهٔ راه - بنر

از این نوشته لذت بردی؟ به اشتراک بگذار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *