یک روز عادی در حال رانندگیام و از جادهٔ خلوت لذت میبرم. بعد از چند دقیقه ترافیک عجیبی من را وادار به توقف میکند. بعد از چند دقیقه به قسمتی میرسم که ترافیک روان میشود و حرکت ماشینها سریعتر میشود.
با تعجب از خود میپرسم «چه شد؟»
حتماً حدس میزنی مشکل کجاست؟
بله. عدهای برای کنجکاوی و بررسی تصادف، آهسته حرکت میکنند و ترافیک ایجاد میشود. هرکدام باکمی کنجکاوی به حادثه نگاه میکنند و رد میشوند.
ممکن است هرکدام در همان چند لحظهٔ کوتاه کنجکاوی، دیدگاهی داشته باشند، مقصر را تشخیص دهند یا برای خود یا دیگری درس عبرتی برداشت کنند.
اما چقدر دیدهایم که کسی پیاده شود و پیشنهاد کمک کند؟ بسیاری از ما فقط باکمی کنجکاوی از محل حادثه رد میشویم، با خیال اینکه حتماً کسی آنجا هست تا کمک کند.
خب شاید بگویی که ما آنها را نمیشناسیم و برای دوستان، آشنایان و نزدیکان رویه جور دیگری است.
فکر میکنی برای کسانی که میشناسی چطور توجه میکنی؟
برای آنهایی که بودنشان در زندگیات مهم است. برای آنهایی که سلامت روح و جسمشان برایت مهم است. برای آنهایی که نیاز به توجه ما دارند.
بگذار مثال دیگری از زاویهای متفاوت بیاورم.
تصور کن عصری با دوستانت قرار داری و میخواهی بعد از چند وقت آنها را ببینی. برای دیدنشان اشتیاق داری، اما روزت آنچنانکه انتظار داشتی پیش نرفته و روز خوشایندی نداشتی. احساس ناامیدی داری، با همکارت بحث مفصلی داشتی و برای رسیدن به محل قرار، ترافیک سختی تحمل کردهای.
با تمام خستگی و ناراحتی، خوشحالی از اینکه دوستانت را میبینی. فکر میکنی که فرصت خوبی است که با آنها از حال و احوال خودت بگویی و کمی «سبک» شوی.
اما شرایط جور دیگری پیش میرود. زمانی که آنها را میبینی، بیتوجه به حس و حالت و حتی بیتوجه به شرایط ظاهری، با یک احوالپرسی معمول «خوبی» روبرو میشوی.
ممکن است از میان چند نفر فقط یک یا دو نفر از دوستانت برای دانستن احوالت کنجکاوی کنند و اصل حالت را جویا شوند؛ اما بقیه سرشان به خودشان و حرفهایشان گرم است. ممکن است برای بیتوجهی خود دلیلی داشته باشند یا بهاصطلاح نمیخواهند «دخالت» کنند.
تو چه فکر میکنی و آنها چه میاندیشند. دوست داشتی که از احوال خودت بگویی و از احوال آنها بشنوی؛ اما نه گفتی و نه شنیدی.
میان صحبت چند باری میگویند چرا ساکتی و حرف نمیزنی، اما این کنجکاوی هم سریع میگذرد و فرصتی برای بیان اصل حال باقی نمیگذارد. دستآخر، این دیدار هم بهسرعت میگذرد بیآنکه دست آوردی داشته باشد. نه فرصتی برای صحبت عمیق فراهم شد و نه شرایطی برای توجه به یکدیگر!
اولویت ما در زندگی
خودمان را متقاعد کردهایم که سرعت روزمره بسیار سریعتر از آن است که فرصت توجه به بخشهای مختلف زندگی را داشته باشیم. بیشترمان مدل «کارخانه» را دنبال میکنیم. صبح به کار میرویم و شب به خانه برمیگردیم. این میان هر آنچه در روز رخ میدهد و هر آنچه در دیدار و روابط اجتماعی پیش میاید، از جنس کار است.
اگر در «کار» بگنجد، در روزمره میگنجد؛ اما اگر نتوان آن را به روابط کاری مرتبط کرد، در اولویتهای بعدی قرار میگیرد.
در ظاهر زندگی را بر اساس شغل، روابط اجتماعی، تفریح، محیط زندگی، رشد شخصی، روابط عاطفی، پول و سلامتی بناکردهایم، اما در واقعیت توجهمان فقط میان چند مورد تقسیمشده است.
نوشتهٔ مرتبط: تمرین چرخ تعادل برای یافتن نقطهٔ تعادل زندگی
سلامت روابط اجتماعی یکی از هفت دسته از انواع سلامت انسان است و روابط سالم، مستقیم روی سلامت خودمان تأثیر میگذارد.
بیشتر ما فکر میکنیم که اگر درباره حال دوستمان بپرسیم، حتماً دخالت میکنیم. البته ممکن است گاهی اینگونه شود؛ اما همیشه اینطور نیست.
اما کیفیت ذاتی توجه، کنجکاوی و دخالت با تمام شباهت با یکدیگر متفاوت است. در شرایطی فکر میکنیم به دیگری «توجه» میکنیم، اما او ناراحت میشود و ما را به دخالت متهم میکند. در شرایطی هم کنجکاویم ولی به بیتفاوتی مشهور میشویم.
فهمیدن حد و اندازهٔ سطح دقت به اطرافیانمان، بعد از کمی بالا و پایین کردن و کمک گرفتن از خودشان، قابلسنجش است.
میتوان بهراحتی پرسید:
- اشکالی ندارد سؤال خصوصی بپرسم؟
- سؤالی دارم ولی اگر راحت نیستی، جواب نده؟
- میخواهم سؤالی بپرسم ولی مطمئن نیستم که بپرسم؟
مطرح کردن اینگونه پرسشها، نشان از توجه و کنجکاوی دارد و در بیشتر مواقع با رویکرد مثبت پاسخ داده میشود.
فرقی میان سطوح مختلف خبردار شدن از احوال اطرافیان است که آن را به توجه، کنجکاوی و دخالت تقسیم میکند.
توجه
این همان میزان از علاقه است که خود و اطرافیانمان به آن نیاز داریم. در این سطح به دغدغههای افراد مهم زندگیمان دقت میکنیم.
در این سطح:
- به روزمرهٔ آنها حواسمان هست؛
- میدانیم چه هدفی را دنبال میکنند؛
- با عقاید، باورها و سبک زندگی آنها آشنا هستیم؛
- علایق و تواناییهای آنها را میشناسیم؛
- از بالا و پایینهای آنها خبرداریم؛
- در هفته حداقل یکبار از آنها خبرداریم؛
- میدانیم نیازهایشان چیست و برای فراهم کردنش، تلاش میکنیم؛
- بدون قضاوت به آنها گوش میدهیم؛
- در صورت درخواست، دیدگاهمان را صادقانه بیان میکنیم؛
- سلامت روح و جسم آنها بر سلامت روح و جسم خودمان تأثیر دارد؛
کنجکاوی
این مرحلهٔ مهمی است. میتواند به توجه ترقی یا به دخالت سقوط کند. در این مرحله، دانستن حال اطرافیان برایمان کفایت میکند. هرازگاهی از آنها خبر میگیریم که ممکن است زمانش دیروزود شود. گاهی هم بهتر است تا فرصت دهیم که دیگران نیز پیگیر کنجکاویشان شوند و از تو خبر بگیرند.
در این سطح:
- مهم است حال آنها را بدانیم، چه حضوری، چه تلفنی یا حتی از طریق عکسهای اینستاگرام؛
- در تماس با آنها گاهی از گرفتاری و شلوغی زندگی خودمان بیشتر از حال آنها، صحبت میکنیم؛
- با خوشحالی و ناراحتی آنها، خودمان چندان بالا و پایین نمیشویم؛
- خودمان هنوز در مرکز توجه هستیم؛
- میخواهیم بیشتر آنها را ببینیم، قرار بگذاریم و تماس بگیریم ولی «فرصت» نمیشود؛
- ممکن است رویدادهای مهم زندگی آنها را از دست بدهیم یا یادمان نماند؛
- در سطح رابطهمان با آنها، گاهی پیش میرویم و گاهی پس میکشیم؛
- برای گسترش یا کاهش سطح رابطهمان مردد هستیم.
دخالت
بار معنایی دخالت (فضولی) منفی است و ازاینرو ممکن است خودمان متوجه این موضوع نباشیم یا آگاهانه انجامش ندهیم. در این سطح از دقت، حتی با نیت مثبت یا بهاصطلاح «خیر» بیشتر ناراحتی میآفرینیم تا حس خوشحالی فراهمسازیم.
همانطور که اشاره کردم، این مرحله ممکن است از کنجکاوی آغاز شود ولی به دخالت ختم شود.
در این سطح:
- پرسشهایمان با بیدقتی و بدون توجه به احساس مخاطب مطرح میشود؛
- نیت توجه یا کنجکاوی ما برای مخاطب مشخص نیست؛
- بنا به سابقهٔ قبلی، مخاطب در تعامل با ما احساس راحتی ندارد؛
- درجایی نقش خود را فراموش میکنیم و شروع به نصیحت و راهنمایی میکنیم؛
- از اطلاعات گذشته سوءاستفاده میکنیم و آنها را در جهت تخریب یادآوری میکنیم؛
بااینکه این راه را چندباره طی کردهایم اما همچنان باعث ناراحتی اطرافیان میشویم. ازآنجاییکه ناآگاهانه رفتار میکنیم، توجه و کنجکاوی ما به دخالت ختم میشود.
پیشنهاد
- اگر تکلیفمان با خودمان روشن است، ابتدا دخالت را به کنجکاوی و سپس ازآنجا به توجه تبدیل کنیم؛
- اگر میدانیم در رابطههایمان نیاز به توجه گرفتن و توجه دادن داریم، ازاینپس آن را بخواهیم و بدهیم؛
- اگر رابطهٔ (غیر کاری) برایمان آنقدر مهم نیست که حتی دربارهٔ آنها کنجکاو هم نیستم، دلایل ارتباط را بازنگری کنیم.
گاهی توجه کردن سادهتر از آن چیزی که ما فکر میکنیم.