در فرهنگ ما توجه بسیاری به سرگرمی داده میشود. وقت بسیاری برای دیدن، شنیدن و خواندن مطالب سرگرمکننده میگذاریم. آن روزهایی که تلگرامی در کار نبود، روزانه چند ده ایمیل فوروارد میکردیم. بعدش گروههای وایبر و امروز کانالهای چند صدهزارنفری تلگرام.
دیروز فیلم کوتاهی از یک گزارشگر فوتبال دیدم که ۲۶۰ هزار بار دیدهشده است. من در گروههای زیادی عضو نیستم و نمیدانم بیشترین آمار بازدید برای اینگونه محتوا چه تعداد است؛ اما تابهحال چنین بازدیدی ندیده بودم.
تنوع سرگرمیها بیشتر شده ولی کماکان سرگرم نیستیم.
انرژی کنش با واکنش در تعامل مستقیم است؛ یعنی اگر نیرویی بهشدت ضعیف باشد، نیروی عکس آن بهشدت سعی میکند تا تقویت شود. سرگرمی هم از این قاعده جدا نیست. هرچه بیشتر کمبود سرگرمی احساس شود، بیشتر نیازش پررنگتر میشود.
وقت بسیاری برای سرگرمی میگذاریم چون فکر میکنیم سزاوار سرگرمی و تفریح هستیم. نیاز داریم که شادتر باشیم، لحظاتی را دور از مشکلات خود سپری کنیم و زمانی را دور از جدیت دنیای اطراف خود به شوخی بگذرانیم.
اما به گمانم رویهٔ کنونی توجه به سرگرمی، کمکی به هیچکدام از نیازهای بالا نمیکند و همچنان چشمهٔ سرگرمی و تفریحمان خشک میماند.
بااینکه در تمام دوران زندگی به سرگرمی و تفریح تشویق میشویم اما گاهی تا دوران میانسالی و حتی بازنشستگی هم سرگرمی مناسبی برای خود پیدا نکردهایم.
اگر به دوروبرمان کمی دقت کنیم، افراد بسیاری میبینیم که نمیدانند با وقتشان چه کنند. نمیدانند چطور تفریح کنند و چطور سرگرمی مناسب انتخاب کنند.
در این مقاله میخواهم به این نیاز پررنگ توجه کنم.
سرگرمی در کودکی
آشنایی با سرگرمی از این دوران آغاز میشود. از زمانی که تازه کودک زبان بازکرده و مشتاق کشف دنیای اطراف خود است. کنجکاو است و برای هر چیزی میپرسد. این چیست؟ چرا اینطور کار نمیکند؟ برای چه جور دیگر نیست؟
اما به گمان پدر و مادر، این روش کافی نیست و نیاز به یادگیری از طریق سرگرمی وجود دارد.
به کلاسهای مختلف فرستاده میشود. بهخصوص تابستانها جوری برنامهشان چیده میشود که بهاصطلاح وقتشان «تلف» نشود؛ اما بهواقع کدام روش اتلاف وقت است؟ روشی که برای یادگیری پیرامونش کنجکاو باشد یا اینکه برای یادگیری مهارت جدید به کلاسی فرستاده شود؟
هر آنچه والدین انجام ندادهاند، برای فرزندشان آرزو میکنند و حتی شده با سختی و مشقت برایش فراهم میکنند.
کلاس انگلیسی، آموزش شنا، یادگیری ساز موسیقی و بسیاری دیگر که این روزها باب شده و اولویت پیداکرده است.
ایده این است که فرصتی برای کودکان فراهم کنند تا سرگرم شوند و شاید به یکی از این رشتهها علاقه پیدا کند و پیگیرش شود.
از طرفی والدین هم با دیدن کودک خود لذت میبرند و طوری مشتاقانه شرایط را برای او هموار میکند که انگار خود آن را انجام میدهد؛ اما در بیشتر مواقع بعد از یک تابستان، برای کودک نه علاقهای به پیگیریاش دارد و نه حوصلهای برای ادامه دادنش.
سرگرمی در نوجوانی
در این زمان علاقههای جورواجور شکل میگیرد. بیشتر تعریف سرگرمی با حرفه اشتباه گرفته میشود که اصلاً هم بد نیست. ممکن است در پی انجامش به یکی از آنها آنقدر علاقه پیدا شود که شور و شوق ادامه دادنش را فراهم کند.
با ادامه دادن، شرایط حرفهای شدن پدیدار میشود. زمانی که در کاری حرفهای میشویم، میتوانیم از آن درآمد کسب کنیم.
پس اگر خوششانس باشیم، در مسیری قرار بگیریم و پشتکار نشان دهیم و در کاری حرفهای شویم، هم علاقهمان را پیداکردهایم، هم سرگرم شدهایم و هم بیزحمت در آن موفق شدهایم.
به نظرم این دوران بهترین زمان برای آماده شدن با دنیای واقعی است. دنیایی که روزی در آن روی پای خود میایستی و مسئول رضایت، آرامش و خوشحالی خودت خواهی بود.
متأسفانه این واقعیت (دنیای واقعی) در فرهنگ ما بسیار خام است.
- علاقه داریم تا فرزندمان آیندهٔ روشنی داشته باشد، ولی خودمان تعریف بهروز شدهای از آیندهٔ روشن نداریم؛
- مایلیم تا او را به سمت استقلال شخصی هل دهیم، اما با کوچکترین درخواستی برای استقلال فضای شخصی، وارد اختلاف میشویم؛
- میخواهیم او را برای دنبال کردن علاقهٔ شخصی تشویق کنیم، اما نگرانیم که شاید در استاندارد جامعه، جایی برای علاقهٔ او نباشد.
درنهایت کاری که برای جوانترها میکنیم، ترساندنشان است. بهجای تشویق آنها، میترسانیم که:
- نکند پول درنیاوری؛
- نکند وقتت تلف شود؛
- نکند که در دوران گیجی بمانی و به انتخابی نرسی.
سرگرمی در بزرگسالی
دورانی است که باید روی پای خود بایستی و مسؤولیت بپذیری. مسؤولیت رفتار، کردار و گفتارت را.
اینجاست که مشکل پدیدار میشود. برای جمعیت بزرگی از بزرگسالان، سرگرمی تعریف مشخصی ندارد. تا آن زمان، شغلشان ابزار سرگرمی است. در کار هم سرگرماند، هم خلوت شخصی دارند و هم درآمد کسب میکنند.
البته به کیفیتش کاری نداریم ولی بههرحال اینگونه برداشت میکنند که کارشان مساوی زندگی، سرگرمی و تفریح است.
به این دلیل زمانی که کارشان را از دست میدهند یا به دوران بازنشستگی میرسند، خلأ شدیدی در زندگی احساس میکنند. برای مدتی سعی میکنند که خود را با بهانههای مختلف سرگرم کنند، اما چون راه سرگرم شدن و نوع سرگرمی را پیشتر یاد نگرفتهاند، هرچه بیشتر به دنبال سرگرمی میروند، کمتر سرگرم میشوند.
ازاینپس تعریف سرگرمی جای خود را بهوقت گذرانی میدهد. سرگرمی میشود تماشای تلویزیون، بالا و پایین کردن کانالهای تلگرام یا بازیهای اعتیادآور!
البته هیچکدام اینها اگر انتخابشده باشد، مشکلی ایجاد نمیکند ولی زمانی که از روی عادت باشد و ناآگاهانه وقت بگیرد، میشود محتوای وقتگذرانی.
در این دوران نیاز به سرگرمی بیشتر از هر دوران دیگری احساس میشود. چون هم وقت بیشتری داریم و هم نیازمان به آن بیشتر است.
پیشنهاد
معنی سرگرمی را تعریف کن
بهتر است ابتدا مفهوم سرگرمی را برای خودت واضح کنی. فرقی نمیکند که در چه گروه سنی هستی. همچنان میتوانی معنی و اولویت سرگرمی را مشخص کنی.
از خودت بپرس «در زندگی چه مقدار به سرگرمی نیاز دارم؟»
میتوانی اولویتش را از طریق تمرین چرخ تعادل مشخص کنی.
نوعی از سرگرمی را انتخاب کن که ادامهدار باشد
مثل ساختن پازل، یادگیری نجاری یا درست کردن کارهای دستی.
نوعی از سرگرمی را انتخاب کن که روند یادگیری داشته باشد. امروزه گستره یادگیری آنقدر وسیع است که دسترسی به آن از هر زمانی سادهتر شده است. مثلاً میتوانی به راحتی حسابداری یاد بگیری و هرازگاهی به افرادی که کسبوکار کوچکی راه انداخته اند، کمک کنی. میتوانی زبان جدید یادبگیری و بعد از مدتی به کشوری سفر کنی و نتیجهٔ یادگیریات را امتحان کنی.
سرگرمی شامل آموزش هم میشود
میتوان بهجای تماشای تمام ویدیوهای بامزهٔ گربه در اینستاگرام، ویدیوهای آموزشی تولید کرد. در مورد چیزهایی که میدانی یا تجربهداری.
حتی دربارهٔ مهارتی که میخواهی بدانی و همزمان با یادگیری، آن را آموزش دهی. آموزش بهترین روش برای یادگیری است.
بهجای سرگرمیهای کوتاه کار بامعنی انجام بده
بهجای فرستادن گفتاورد بزرگان به دوستت، دو خط برایش بنویس.
بهجای فرستادن عکس جنجالی یک هنرمند، عکس مشترکی از خودتان بفرست و خاطرهٔ آن روز را مرور کن. بهجای فرستادن فیلمهای خندهدار، فیلمی از خودت بگیر و برای او جک تعریف کن.
مهمتر از همه، بهجای فرستادن پیامهای تکراری تبریک عید، تولد و مناسبتهای دیگر، چند جمله از خودت بگو. مهم نیست چقدر ادبی باشد و ترکیب زیبایی داشته باشد، مهم این است که از خودت باشد و برای خودش فرستاده شود.
اگر میتوانی همین امروز نگاهی به سرگرمیهای زندگیات بینداز.
7 Responses
یکی از دلایل گم شدن معنای سرگرمی رو، نادیده گرفتن علایق به دلیل خستگی از تکرار قضاوتهای جامعه میدونم. به شخصه، از جایی به بعد، تسلیم این قضاوتها شدم و دست از علایقم برداشتم. دستاوردم از این تسلیم شدن، نشندیدن نظرات منفی دیگران در مورد علایقم بود و هزینهای که بابتش دادم، حس خمودگی، وقت تلف کردن به جای تفریح مثبت، کم شدن انرژی و کم شدن اعتماد به نفس بوده.
هما جان، حالا که به هزینه این تصمیم آگاه هستی، فکر میکنی مسیر برون رفت از حس خمودگی چطور خواهد بود؟
و اینکه برای تغییر آن، حاضر به چه تعهدی هستی؟
تعهدی که با خود کردهام، این بوده که بگذارم شوقم به زندگیای که سازندهاش هستم، موتورم باشه و نه ترسم از قضاوت و بیپولی و امثالهم. و خوب به این هم تمام ۴ سال گذشته عمل کردم. برای خروج از خمودگی، دنبال این بودم که برگردم به علایقم ولی دیدم که دیگه بسترش فراهم نیست. هنوز چارهی دیگهای براش پیدا نکردم.
شاید زمان پیداکردن علایق جدید رسیده.
فکر میکنی پیشنهادهای بالا برای پیداکردن سرگرمی جدید کمک میکنه؟
یه فکر بکری از خوندن این ایدهها، در کنار خوندن پراکندهی مطالبی که “امیر مهرانی” در این موضوع مینویسه، به ذهنم رسید و اون این بود که برم ببینم کسایی که چیزی برای یاد دادن دارند، با زندگیشون چیکار کردن.
یعنی فکر کردم که برم سراغ اتوبیوگرافیخوانی. فکر میکنم که اینطوری دوباره کالیبره بشم و به تعریف بهتری از زندگی، سرگرمی و کار برسم. امیدوارم.
ایده بسیار جالبیه.