ما در سطوح مختلف، نیازهای مختلفی داریم. از نیازهای حیاتی (جسمی) تا آنهایی که برای غنای روحمان نیاز داریم. نیازهایی چون داشتن شغل بامعنی، پیدا کردن دلیل وجودی خودمان و آنچه بهعنوان مفهوم زندگی پذیرفتهایم.
ازاینرو نیازهای ما تنوعی است میان جسم، ذهن و روح. قطعاً نیازهای جسم در اولویت است چون بقای ذهن و روح نیز درگرو جسم است.
سعی میکنم با یک مثال این موضوع را توضیح دهم.
نیازهای سهگانهٔ ما
فرض کن هرکداممان در یکخانهٔ سهطبقه زندگی میکنیم. جسم در طبقهٔ اول، ذهن، دوم و روح در طبقهٔ سوم است.
قرار است که اینها همسایههای مناسبی برای یکدیگر باشند و در تعامل باهم زندگی کنند. منافع خود را ارجح ندهند و برای رضایت یکدیگر تلاش کنند.
حال فرض کن تمام ساکنان این خانه فقط از منابع اصلی آب و نور برای حیات استفاده میکنند. خب طبیعتاً آب از پایین جاری میشود و نور از بالا میتابد.
در این خانه موتورخانهای برای فرستادن آب به طبقههای بالا نیست و آب با همان فشار معمول میتواند به طبقهٔ سوم برسد.
آب زمانی میتواند به بالا برسد که همسایههای طبقهٔ اول و دوم، در حال استفادهٔ آب نباشند و در شرایطی که هر دو همزمان آب مصرف کنند، چیزی به بالا نمیرسد.
همین شرایط در مورد نور برای همسایههای دوم و اول نیز رخ میدهد. تنها همسایهٔ طبقهٔ سوم (روح) است که دسترسی به نور دارد. تنها اوست که لذت گرمای آفتاب را چشیده و از آن استفاده میکند. او میداند که نزدیک بودن به نور چه نعمتی است. توانایی دید او در روز بسیار متفاوت از تجربهٔ تاریکی همسایههای پایینتر اوست. او در این مدت از پیرامون خودآگاهی کسب کرده است و دوست دارد تا فرصتی فراهم شود تا ساکنین طبقهٔ اول و دوم را دعوت کند تا آنها نیز تجربهٔ متفاوتی از زندگی داشته باشند.
اما همسایههای اول و دوم غرق زندگی خود هستند و حتی وقتی برای قدم گذاشتن به چند پله بالاتر هم ندارند.
بااینکه شرایط حیات برای ساکن طبقهٔ سوم دشوار است و نور تنها منبعی است برای زندگی او، اما همواره امیدوار است که ارتباط نزدیکتری میان همسایههای دیگر با او برقرار شود.
تعامل همسایهها در دنیای خودمان
حال تصور کن که هریک از ما همیشه سه بخش داریم که مسئول توجه کردن به آنها نیز خودمان هستیم. میتوانیم از دیگری کمک بگیریم، میشود از تجربههای یک دوست آموخت یا مسیری برای کسب آگاهی فراهم کرد، اما درنهایت خودمان باید برای تعادل این سه بخش تصمیم بگیریم و اقدام کنیم.
پس در این شرایط لازم است که با نیازهای هر بخش آشنا شویم. بدانیم که هرکدام برای رشد به چه شرایطی نیاز دارند. اینطور نباشد که یکی سیراب شود و دیگری در تشنگی بخشکد.
در طی سالیان، بشر به نیازهای خود واقف شده و توانسته برای راحتی تعامل خودش، آنها را دستهبندی هم بکند.
آبراهام مزلو نیز همین کار را کرده است. او نیازهای انسان را به ۵ دسته تقسیم کرده است. بااینکه او درجایی عنوان نکرده که این نیازها بر اساس سه دستهٔ جسم، ذهن و روح است، اما میتوان آن را به شکل زیر تقسیم کرد.
جسم: سطح ۱ و ۲
ذهن: سطح ۳ و ۴
روح (انرژی و احساسات): سطح ۵
انتخاب برای سلامت خودمان
هرروزه انتخابهای متعددی مقابلمان گذاشته میشود. تعدادی از آن ارادی و مابقی غیرارادیاند؛ یعنی برای بسیاری از آنها لازم نیست تصمیمی بگیریم و آنهایی که مربوط به حیات میشوند، مسئولیتش را جسم و ذهن به عهده گرفتهاند.
یعنی لازم نیست برای نفس کشیدن، پلک زدن و ضربان قلب تصمیم بگیریم. میتوانیم برای عکسش کاری انجام دهیم ولی برای حیات، هر آنچه لازم است، در اختیارمان گذاشتهشده است.
زمانی که کمیت (حیات) زندگیمان تأمین میشود، میماند آن دسته از انتخابهایی که برای کیفیت زندگی تأثیرگذارند. این انتخابها همانهایی هستند که میتواند برای رضایت، خوشحالی و آرامش ما به کار آید.
زمانی میتوانیم به نیازهای سطح ۵ یا نیازهای روحی توجه کنیم که از غنای سطوح دیگر مطمئن و راضی باشیم.
هرچه سریعتر بتوان از سطوح پایینتر با رضایت عبور کرد، به همان سرعت میتوان شرایط توجه به سطح بالای جدول توجه کرد.
لازم است بدانیم که نیازهای مادی (کمی) راحتتر تأمین میشود تا نیازهای معنوی (کیفی).