هرکدام از ما بهصورت مداوم در شرایط ناخوشایند قرار میگیریم. درواقع ممکن است هرلحظه را با میزان خوشحالی و ناراحتی خود بسنجیم. آنقدر خوشحالی و خوشآیندی در روز برایمان مهم و در مواقعی دور از دسترس است که شاید بهسختی بتوان برای فقط ۲۴ ساعت کاملاً خرسند و راضی بود.
در بعضی مواقع اگر مشکلی از بیرون به سمت ما نیاید، ناراحتیهایی از درون مانند وسواسهای فکری، قضاوتهای شخصی یا فکرِ گذشتۀ خودمان باعث ناراحتیمان میشود.
اما هرکسی بنا بر تواناییهایش سعی در برطرف کردن مشکل خود دارد. گاهی:
- فکر میکنیم و راهحلی برای مشکلمان جایگزین میکنیم؛
- از تجربۀ قبلی خود یا دیگری بهره میبریم؛
- یا حتی موضوع را با شخص مورد اعتمادمان در میان میگذاریم.
اما گاهی موضوع برایمان حل ناشدنی و حتی آزاردهنده میشود. در این صورت ممکن است:
- آن را تحلیل کنیم؛
- از تحملش کلافه شویم و ترجیح دهیم آن را نادیده بگیریم؛
- به زمین و زمان غر بزنیم؛
- برای حل آن خود را ناتوان تصور و خود را به اصطلاح «بیچاره» خطاب کنیم؛
- یا اینکه خودمان را قضاوت کنیم و بیرحمانه به ضعفهای خود حمله کنیم.
بهطورقطع لیست بالا بسیار کوچکتر از آن چیزهایی است که میتواند در زمانهای مختلف برایمان رخ دهد.
ریشۀ مشکل از کجاست؟
میتوان گفت که هیچکدام اینها جدید نیست و تقریباً با رشد و تکامل بشر، رشد و تکاملیافتهاند. اما یکی از مهمترین رویدادهایی که در عصر ارتباطات رخداده، اتصال بیشازحد به دنیای بیرون و کم شدن (یا حتی قطع کامل) ارتباط با دنیای درون است. زمانی که با خود قطع رابطه میکنیم:
- ارتباطمان با طبیعت هم قطع میشود و درنتیجه رفتارهای تخریبی و استفاده غیرمسئولانه از منابع طبیعی هم بیشتر میشود؛
- به دلیل عدم شناخت و درک اهمیت خود، پیدرپی به دنبال رضایت و تأیید اطرافیان هستیم؛
- ارزشهای شخصی و نفع جمعی تبدیل به هماهنگی با استاندارد اجتماعی و نفع شخصی میشود.
ازاینرو توجه و ارتباط با خود نادیده گرفته میشود و اغلب برای راهنمایی به مدلهای مختلف مراجعه میکنیم.
روشهای معمول برای کمک گرفتن
از قدیم شیوههای بسیاری برای کمک گرفتن وجود داشته است. برای زمانهایی که احساس میکنیم استفاده از تجربه یا توانایی شخص دیگری برای مشکل ما کارساز است.
شخصی با توجه به روش فکری و آگاهی خود، از روشهایی مانند پیشرو، مشاور یا مرشد مدلی را انتخاب میکرده و از آن برای راهبری زندگی بهره میبرده است.
امروزه روشهای جدیدی هم به مدلهای قبلی اضافهشده است. کتابهای کمک به خود، استفاده از تجربۀ دیگران، شرکت در کارگاههای خودآگاهی (درونگردی) و بسیاری دیگر.
اما معمولاً در ابتدا اغلبمان سادهترین راه را برای حل مشکل جستجو میکنیم. دنبال راهحلهای عمومی میگردیم. در اینترنت جستجو میکنیم و نظر کاربران و کارشناسان را میخوانیم و با شرایط خود مطابقت میدهیم.
اگر کماکان به کمک نیاز داشتیم، در مرحلۀ بعد مشکلمان را با دوست یا آشنایی در میان میگذاریم که اغلب موردعنایت نصیحت یا قضاوتشان قرار میگیریم. در نهایت گفتوگویمان تمام میشود بیآنکه:
- احساس کنیم حرفمان شنیدهشده است؛
- احساس کنیم مشکلمان درک شده است؛
- احساس کنیم به عمق نیاز ما توجه شده و فقط سطح از آن بیان شده است.
اما در مرحلههای بعد و چنانچه همچنان پشتکار داشته باشیم و موضوع برایمان اهمیت داشته باشد، برای خود مشاور انتخاب میکنیم. همچنین بسته به نوع درخواستمان ادامۀ مسیر را با روانشناس یا روانکاو دنبال میکنیم. در این روشها هم عموماً مسیرهای متفاوتی برای کمک انتخاب میشود. پیشنهاد و تمرینهایی از سوی روانشناس/مشاور یا تلاش در به «تعادل» رساندن احوال شخص با استفاده از دارو از طریق روانپزشک!
پیدا کردن مدل شخصی
اما به گمان شما چه چیز در روشهای مرسوم ازقلمافتاده است؟ به چه چیز کمتر توجه شده است؟
پرسش را از سمت دیگر و شخصیتر مطرح میکنم.
«فکر میکنی چه شخصی دربارۀ خودت میتواند اطلاع دقیقی داشته و راهنمایت باشد؟»
- آنکه آگاه به امور جهان است؟
- آنکه رفتارهای انسان را مطالعه و شبیهسازی میکند؟
- آنکه از روشی که خود رفته مطمئن است و آن را اختیار دیگران قرار میدهد؟
- یا آنکه تجربهاش از شما بیشتر است؟
بهره بردن از تمامی مدلهای بالا در شرایطی میتواند بهترین گزینه باشد، ولی:
- هیچکس غیر از خودت اطلاعات کافی از شما ندارد.
- هیچکس از عمق نیازت باخبر نیست.
- هیچکس مثل خودت از رویدادهای گذشته و حال مطلع نیست.
پس بااینحال به گمان شما چه کسی میتواند بهتر از خودت، به خودت کمک کند؟
به نظر من جواب هیچکس است. فقط خودِ خودت میتوانی بهترین گزینه برای جوابت باشی.
اما در شرایطی که کمترین شناخت را از خود و نیازهای خود داشته باشید، جستجو کردن و درونگردی مانند هر کار دیگر در ابتدا مشکل خواهد بود. شروع مسیر درونگردی یا خودآگاهی مانند غارنوردی است. در ابتدا باید مسیر را بدون چراغ و از دروازۀ غار آغاز کنی و بدون آگاهی از مسیر و پستی بلندیهای آن قدم برداری. چون دید کمی داری، سرعت حرکت هم آهسته خواهد بود ولی با هر بار سفر و کسب آگاهی از خودت، نور کوچکی در مسیر روشن میشود. پس از سفرهای مکرر درونگردی و شناخت از ابعاد غار و آشنایی با مسیر، مشعلی در دستانت خواهد بود که ادامۀ مسیر را پدیدار میکند.
شاید بپرسید که چطور میشود فردی و از راه کسب آگاهی به مشکل خود توجه کنم؟ در اینجاست که مدل دیگری به مدلهای مرسوم اضافه میشود.
میخواهم مدل دیگری را معرفی کنم. در این مدل فردی بهعنوان «راهنما» (coach) سعی میکند با گوش دادن عمیق، مطرح کردن پرسشهای سازنده و درک شرایط فرصتی را فراهم کند که دیدگاه جدیدی از موضوع/مشکل نمایان شود.
در روش راهبری درونگردی، پرسش کلیدی و آن چیز که از درون شما نشأت میگیرد مبنای اصلی برنامه است. راهنما با شنیدن عمیق سعی در درک نیاز شما دارد و در این مسیر با گفتوگو و پرسشهای بامعنی، شرایطی را برای شنیدن خودتان فراهم میکند.
راهنما کیست؟
شخصی که توانایی شنیدن عمیق دارد و بدون قضاوت گوش میدهد و با استفاده از پرسشهای راهگشا، «راهجو» (coachee) را به درون خود راهنمایی میکند. راهنما هیچوقت مسیر مشخصی را پیش روی شما نمیگذارد، بلکه شرایطی فراهم میکند که با توجه به آگاهی شخصی، مسیر را انتخاب کنید. در تمام این مدت راهنما بهعنوان شخصی است که نظارت میکند و درنهایت مسئولیت انجام تصمیم با خودتان است.
استفاده از روش راهنما چه مزیتی دارد؟
مزیت اصلیاش روش کار آن است که برخلاف روشهای مرسوم و آماده کردن پاسخ و نشان دادن راهی که به نظر درست میرسد، فرصتی را فراهم میکند تا راهجو (فردی که از راهنما استفاده میکند) هر بار با چالشهای درونی و بیرونی خود روبرو شود و بر اساس آن تصمیم بگیرد.
شیوۀ کار راهنما چگونه است؟
روش اصلی راهنما، گوش دادن عمیق، کنجکاوی و اعتماد به حسهای درونی خود است. اما درکنار آن از روشها و ابزارهای مشخص و منظمی مانند تمرینهای بین جلسه برای پیشبرد کار استفاده میکند.
شنیدن عمیق (سطح ۳)، از بالاترین سطوح شنیداری است که در آن علاوه بر شنیدن صحبت و کلمات افراد، اطلاعات دیگری نظیر احساس، موقعیت و شرایط شخص نیز دریافت میشود. گوش دادن عمیق تنها شنیدن نیست بلکه تواناییهای دیگری مانند تمرکز، توجه و دنبال کردن گفتار نیز شامل آن میشود.
تفاوت بین رواندرمانی و جلسۀ راهبری در چیست؟
عموماً در رواندرمانی رویکرد به افرادی است که مشکلات روحی/رفتاری دارند و تمرکز اصلی جلسه بر آن مشکل و گذشته و علت شکلگیری آن است و تلاش بر برگرداندن متقاضی به شرایط عادی است. مهمترین اصل در این روش بهبود و شفا یابی است.
از سوی دیگر در جلسۀ راهبری نگاه به حال و عبور از مشکل است و همچنین این روش برای کسانی که میخواهند پتانسیلهای خود را به مرحلۀ بالاتری ارتقاء دهند و شکوفایی شگرفی را در زندگی غیرمعمول خود شکل دهند، ایدهال است. تمرکز اصلی در این روش تکامل و آشکارسازی تواناییهای فرد است و شفا یابی نتیجۀ جانبی است.
مقایسۀ کلی بین رواندرمانگر و راهنما
این جدول تفاوتهای عمده بین انواع رواندرمانی و راهبری را مشخص کرده، اما بااینحال در شرایطی نصبت به شرایط فرد، ممکن است هرکدام از این موارد بهتنهایی کاربرد نداشته باشد یا حتی لازم باشد که کاملاً مسیر عوض شود. حتی در شرایطی مانند اختلالهای هورمونی و تنشهای شدید عصبی، استفاده از انواع رواندرمانگرها بهجای راهنما توصیه میشود.
همچنین برای اطلاعات بیشتر در مورد انواع رواندرمانی و تفاوت آنها، پیشنهاد میکنم این صفحه را مطالعه کنید.
روش راهنمای درونگردی چگونه است؟
این جلسهها بهنوعی است که شناخت راه جو از خود و آنچه درونش میگذرد بیشتر و بیشتر میشود.
برای شناخت دقیق از نیاز راهجو جلسهای برگزار میشود و در این جلسه مسیر کلی جلسههای آینده مشخص میشود. در طول هفته ممکن است تمرینهایی به راهجو داده شود که برای رسیدن به هدف تعیینشده، مؤثر باشد. این تمرینها قبل از شروع هر جلسه به راهنما ارسال میشود.
در ابتدای دوره برنامۀ کلی مسیر پیش رو مشخص میشود که در آن نیازهای کلی راهجو بررسی و دنبال میشود و مسیر هر جلسه بر اساس نیازهای تعریفشده و اتفاقهای طول هفته برای راهجو مشخص میشود.