همین لحظه، همین حالا، همینجا. کمی توجه کن که چرا کار میکنی، چرا بخش بزرگی از روز خودت را به آن اختصاص میدهی و چرا این کار بخصوص را انجام میدهی؟ برای چه؟
- برای گذران زندگی؟
- کسب درآمد و توانایی خرید آنچه به آن علاقه داری؟
- احساس مفید بودن؟
- چون کار دیگری نمیتوانی انجام دهی؟
آخرین باری که این پرسشها را از خود پرسیدی کِی بوده است؟ پاسخ دادن به آنها را دستکم نگیر. چراکه ممکن است مسیر زندگیات را برای همیشه دگرگون کند.
آیا تصمیم داری گذران زندگی کنی یا طعم کیفیت زندگی را بچشی؟
کیفیت یا کمیت زندگی. تقابلی که هرروز با آن مواجه میشویم و هر لحظه یکی از آنها را انتخاب میکنیم. ایجاد تعادل میان آنها کار بسیار سختی است و معمولاً کیفیت است که فدای کمیت میشود.
راهی وجود دارد که میتواند راهنمای راه باشد و فرصت بیشتری برای لذت از اصل زندگی ایجاد کند. پیدا کردن عنصر وجودی برای هر شخص یکی از مهمترین (اگر نگویم مهمترین) کارهای زندگیاش است. اگر حتی ۲۰درصد از مردم دنیا عنصر وجودی خود را پیداکرده میکردند، دنیا جای بهتری برای زندگی بود.
دلایل مختلفی برای این ادعا دارم. کسی که عنصر وجودی خود را پیداکرده:
- کار خود را در دنیا پیداکرده و نیاز ندارد کار شخص دیگری را انجام دهد؛
- ارزش و تواناییهای خود را زیر سؤال نمیبرد و نیازی به مقایسه کردن ندارد؛
- کسب معاش برایش ساده و فقط بخشی از زندگی است، نه تمام هموغم او؛
اینها را گفتم که وضوح بیشتری بر یافتن عنصر وجودی ایجاد کنم. میدانم که امروزه پیدا کردن چنین افرادی سختتر از سابق است و موانع بسیاری برای کسانی که میخواهند در این عرصه قدم بگذارند، وجود دارد.
مانعی به نام استاندارد جامعه
همۀ ما مستقیم یا غیرمستقیم (ناخودآگاه) با «استاندارد جامعه» آشنا هستیم و بهنوعی در درونمان نهادینهشده است. دوران تحصیل، ارتباط با دوست و فامیل، انتظارات خانواده و برخورد همشهریان، قدرت استانداردهای جامعه را تقویت کرده و مدام مقابلمان میآورد و لحظهای فرصت نمیدهد که شاید استاندارد دیگری برای خودمان بیابیم.
مدرک دانشگاهی، شغل اسمورسمدار، زن/شوهر و بچه، ماشین و خانه، ویلا و موبایل و کلاً هرآن چه با کسب کردن دارایی (مادی و معنوی) سروکار داشته باشد در این استاندارد میگنجد.
حال ممکن است که به آنها آگاه باشی و بدانی که برای چه دنبالش هستی یا ناخودآگاه، سرگردان یافتنش. گاه هرچه به سمتش میروی، دورتر میشوی و گاه به آن میرسی ولی خوشحال نیستی و از خود میپرسی «پس چرا خوشحال نیستم؟»
کمیت استاندارد جامعه در طول زمان تغییر میکند اما کیفیت آن نه! همواره بیرحم و خشن است.
تا زمانی که من و تو چرتکۀ استانداردمان را زمین نگذاریم و آدم مقابلمان یا آنکس که هستیم را با چشمان بازتر نبینیم، اینگونه استانداردها پایدار و قوی خواهند ماند و چهبسا با نیروهای تازهنفس نیز تقویت خواهند شد. همانهایی که گیج و مبهوت پا به اجتماع میگذارند و میپرسند «الآن باید دنبال چه باشم؟» ما هم در پاسخ، فهرست بهروزشدۀ خودمان را مقابلشان میگذاریم. آن چیزهایی که کسب کرده را خط میزنیم و باقی را یادآوری میکنیم. هرروز پیگیرش هستیم که چرا نرسیدهای؟ چرا نداری؟ چرا تلاش بیشتر نمیکنی؟
حتی سعی میکنیم برای انگیزه دادن، او را با دیگری مقایسه کنیم. فلانی را یادته؟ الآن او کجاست و تو کجا!
در این روش از زندگی، ارزشهای انسانی بسیار ساده و سطحی انگاشته میشود. ازنظر مجریهای طرح استاندارد اجتماعی مهم نیست که سعی میکنی انسان بهتری باشی، به کسی آزار نرسانی، زیادهخواه نباشی، با دیگران همدلی کنی، کسی را قضاوت نکنی، صادق باشی و تجربههای زندگیات را با دیگران شریک شوی، درون و برونت باهم هماهنگ باشد، تظاهر نکنی.
همۀ اینها از نگاه آنها بیارزش است تا زمانی که در استانداردشان نگنجی.
این نوع زندگی هیچگاه به تعادل نمیرسد. میخواهی آنها (خانواده، دوست و محیط زندگی) را راضی کنی ولی خودت ناراضی هستی. خودت راضی میشوی ولی آنها ناراضی میشوند. در نهایت میبایست به خودت توجه بیشتری کنی و روشی را انتخاب کنی که باعث رضایت خود باشد و آزاری به دیگران نرساند.
توجه و رسیدن به عنصر وجودی، راهی است که میتوان رضایت درونی را در آن یافت.
یافتن واحد پولی شخصی روشی است که میتواند همواره در جهت پیدا کردن عنصر وجودی راهنمایت باشد. در این روش پول را فقط بهعنوان ابزار میبینی و به آن چیزهایی که برایت مهم است توجه میکنی.
پیدا کردن واحد پول شخصی
در ابتدا بهتر است ارزش پول را برای خودت واضح کنی. مثلاً:
- برای چه چیزهایی حاضری پول پرداخت کنی؟
- چه چیزی به نظرت گران و کدام ارزان است؟
- کجاها اقتصادی میشوی و چه زمان دستبهجیب؟
- حاضری برای خرید موبایل جدید پول زیاد بدهی یا برای مسافرتی که خیلی برایت جالب است؟
شاید کار میکنی تا توانایی خرید ابزار تولید موسیقی را فراهم کنی، شاید پول میخواهی برای اینکه در دورۀ بعدی آشپزی شرکت کنی، شاید منتظر حقوق آخر ماه هستی تا برای خودت چرخخیاطی بخری!
بهتر است همین امروز از خودت بپرسی که برای چه پول میخواهم؟ برای چهکار میکنم؟ چه چیزی برایم مهم و چه برایم بیاهمیت است؟
واحد پول شخصی یعنی تفاوت ارزش وسائل، تجربه و انرژی برای هر فرد.
ممکن است:
- خرید دوربین حرفهای برای کسی گران ولی برای دیگری راحت باشد.
- ظرف نقره برای کسی لذتبخش ولی برای دیگری بلااستفاده باشد.
- تجربۀ سفر به آمازون اوج لذت باشد و برای دیگری اوج مخاطره!
مهم است که اولویتهای خودت را پیدا کنی و از دنبال کردن آن نترسی.
- نترس از روزی که شغل فعلیات را رها کنی و فیلم مستند بسازی؛
- نترس از روزی که دانشگاه را رها کنی و ظروف اصیل نقره بسازی؛
- نترس از روزی که دایرۀ راحتیات را به چالش بکشی و راهنمای تورهای طبیعتگردی آمازون شوی.
برای چه چیز با رغبت پول میدهی؟ آیا وقتش رسیده تا توجه بیشتری به علاقهات داشته باشی؟
3 Responses
ممنون
مثل بقیه مطالب خوب و عالی
ممنون از توجهت
کاش میدونستم علاقم چیه یا حداقل راه پیدا کردن علاقمو میدونستم