چرا تصمیم گرفتم راهنما (Coach) شوم؟

از حدود دو سال پیش علاقه‌ام را برای شنیدن افراد با سطح جدیدی دنبال می‌کنم. می‌خواهم جوری بشنوم که انتظار دارم همه بشنوند.

دوست دارم این توانایی را در اختیار دیگران قرار دهم.

از جایی در زندگی متوجه شدم هرکسی حداقل یک توانایی ویژه دارد که ممکن است برای خود و دیگران قابل‌استفاده باشد. دوست دارم آن را کشف کنم و به خودشان هم نشان دهم. دوست دارم در زمان‌های بحرانی و حساس همراهشان باشم و مقدمهٔ تغییر را فراهم کنم. دوست دارم در مسیر رسیدن به هدفشان، اولویت‌ها و تعهدها را شفاف کنم.

این‌ها دلایل اصلی من برای شروع حرفهٔ Coaching است. دوست دارم حرفه‌ای این کار را دنبال کنم. هیچ‌وقت برای انجام کاری این‌چنین اطمینان نداشتم. قبل از آن می‌شنیدم که سطح گوش کردن من برای دوستان و آشنایان، جالب و لذت‌بخش است؛ اما نمی‌دانستم که دقیقاً از چه نوع شنیدن صحبت می‌کنند. در Theory U با سطوح مختلف گوش کردن آشنا شدم و در Art of Hosting تأثیر گفت‌وگوی سازنده را تجربه کردم. این دوره‌ها باعث شد که تجربهٔ جدیدی از شنیدن و گفت‌وگو داشته باشم.

مدتی بعد چند کارگاه برگزار کردم و درباره Coaching مطالعه کردم. آشنایی اولم با سبک Co-Active Coaching بود. بعدازآن عملی Coaching را شروع کردم. برایم مهم بود در اندازهٔ توانم این کار را انجام دهم. مهم نبود که چقدر پول از قبال آن عایدم می‌شود.

چند وقتی است که تصمیم گرفته‌ام دورهٔ حرفه‌ای راهبری را شروع کنم. دورهٔ Art & Science of Coaching را به‌صورت آنلاین در مؤسسهٔ Erickson شروع کرده‌ام. الآن در نیمهٔ دورهٔ دوم هستم. هنوز سه دورهٔ دیگر به همراه کلی تجربه و یادگیری درراه است.

نقشهٔ جغرافیایی شرکت‌کنندگان دورهٔ اول راهبری
نقشهٔ جغرافیایی شرکت‌کنندگان دورهٔ اول راهبری

در دورهٔ اول با مفاهیم و ساختاری آشنا شدم که پیش‌تر آن را در جلسه‌های راهبری انجام می‌دادم ولی نمی‌دانستم که انجام می‌دهم. در دورهٔ دوم، بیشتر تجربهٔ عملی راهبری را تمرین می‌کنیم. با ساختارهای منطقی و احساسی آشنا می‌شویم و نمونه‌های واقعی‌تری برای راهبری انجام می‌دهیم.

تا سه سال پیش و قبل از اینکه باغ عدن را راه بیندازم، حدود شانزده سال تجربهٔ کارهای متفاوت داشتم. بیشتر درزمینهٔ IT بود، اما شغلم شاخه‌های دیگری هم داشت. طراحی سایت، تهیه و تولید فیلم‌سازمانی و چند مورد دیگر. همهٔ آن‌ها را در زمانش دوست داشتم. ولی انگار علاقه‌ام مختص به همان مدت و زمان خاص بود. دیگر کوچک‌ترین اشتیاقی برای ادامهٔ هیچ‌کدامشان نداشتم.

کار فعلی‌ام که در آن می‌نویسم، راهنمایی (coaching) می‌کنم و گه گاهی کارگاه برگزار می‌کنم را خیلی دوست دارم. این روش از زندگی و کار نزدیک‌ترین نمونه به عنصر وجودی‌ام است که تابه‌حال تجربه کرده‌ام. بااینکه هنوز چندوچونش را دقیق نمی‌دانم، روالش را گم می‌کنم و پراکنده فعالیت می‌کنم، ولی از ارزشی که برای خود و دیگران تولید می‌کنم، بسیار لذت می‌برم.

در دو سال اخیر، متوجه شدم که هنوز خیلی از افراد در ایران با مفهوم و کاربرد راهنما (coach) آشنا نیستند. بیشتر آن‌هایی هم که می‌دانند، تجربه‌ای از روش راهبری ندارند.

می‌خواهم از این به بعد و هم‌زمان با یادگیری‌ام از این دوره، یاد گرفته‌هایم را در اینجا به اشتراک بگذارم. هدفم از این کار معرفی حرفهٔ راهبری و مزایای آن نسبت به دیگر حرفه‌های رشد شخصی است. به نظرم هرکسی حداقل در دوره‌ای از زندگی به راهنما نیاز دارد. از طرفی نوشتن دراین‌باره به خودم برای جا افتادن مطلب کمک می‌کند.

این آموزش‌ها برای گروه‌های مختلفی مفید خواهد بود. آن‌هایی که:

  • می‌خواهند حرفهٔ راهبری (coaching) را انتخاب کنند؛
  • می‌خواهند برای وضوح اولویت‌ها در کار و زندگی، با یک راهنما کار کنند؛
  • می‌خواهند از تمرین‌ها و دانش آن در زندگی شخصی استفاده کنند و به‌نوعی خودآگاهی بیشتر کسب کنند؛

از این هفته، هر پنجشنبه مقاله‌ای دربارهٔ هنر و علم راهبری در اینجا منتشر خواهم کرد.

تصویر آیدین حبیبی
آیدین حبیبی
گاهی زندگی ما را از خودِ درون‌مان دور می‌کند. من اینجا هستم تا در فضایی امن و بدون قضاوت، همراهت باشم برای بازنگری، وضوح ذهنی، و شروعی تازه.اگر در جستجوی آرامش و مسیر تازه‌ای هستی، خوشحال می‌شوم همراهت باشم. درخواست جلسهٔ کوچینگ

نوشته‌هایی برای تأمل بیشتر

ماجرای یک تصمیم؛ بخش اول: شناسایی الگوهای رفتاری

این نوشته، بخش دومی با عنوان «معجزهٔ مرگ» دارد. دیروز متوجه شدم که مدتی‌است سعی می‌کنم کاری را انجام‌دهم و بیشتر از آنکه اقدامی‌کنم، به‌قولی گوشهٔ ذهنم نگه‌می‌دارم. این زمان برای دوهفته اخیر به‌همین شکل بوده ولی حواسم بهش جمع‌نشده بود. البته دقت که می‌کنم متوجه می‌شوم این از آن دسته کارها

پوستر فیلم لوسی

پیشنهاد فیلم: لوسی (وسعت پتانسیل‌های مغز)

  فرد عادی به‌طور متوسط از ۱۰درصد ظرفیت مغز خود استفاده می‌کند. تصورکنید توانایی‌تان را در ۱۰۰درصد. دیشب فیلمی دیدم که خیلی توجهم را جلب کرد. فیلمی بود که بازیگر محبوبم «اسکارلت یوهانسن» در آن نقش بازی می‌کرد و داستان آن بر باورنادرست ده درصد از مغز ساخته شده‌بود. این تئوری که در دهۀ

پیاده روی تنها در ساحل

۱۰ عادت کسانی که هرگز حسادت نمی‌کنند

آیا تابه‌حال حس حسادت را تجربه کرده‌ای؟ مطمئنم برای همه‌زمانی پیش‌آمده است. ممکن است حس مالکیت عاطفی را دوست نداشته باشیم، اما گاهی پیش می‌آید. تفاوت اینجاست که بعضی از افراد نمی‌توانند حسادت خود را کنترل کنند. آنها برای احساس زنده‌بودن، به این حس نیاز دارند. دستهٔ دیگر اصلاً روی این

دیدگاهت را بنویس

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *