از دیروز چندین پیغام گرفتهام که هرکدام از افرادی بود که شرایط ناخوشایندی از خود را توصیف میکردند. شرایطی که به گفتهٔ آنها توسط دیگری پدیدار شده و آنها را محکومبه پذیرش ساخته است.
ولی نکتهای که در تمامی آنها مشترک بود، پذیریش شرایط فعلی و مقصر دانستن فرد مقابل بود.
چه چیزی برای توجه وجود دارد؟
درون مشکلها و ناخوشنودیها نکتهٔ مهمی وجود دارد که در بیشتر مواقع اهمیت خود را از دست میدهد و آنقدر تحت تأثیر ناراحتی قرار میگیرد که بهسختی نمایان میشود. آن نکتهٔ مهم این است که از خود بپرسیم، در پس مشکل چه نکته و آموزهای برای من نهفته است؟
زمانی که توانایی مطرح کردن این پرسش را بیابیم، رویکردمان به مشکل تغییر خواهد کرد.
در موقعیت جدید، بهسختی میتوان شرایط ناخوشایند را فقط حاصل رفتار یک نفر، برخورد جامعه یا بدشانسی دانست. این بدان معنی است که نمیتوان تنها هرچه در بیرونمان میگذرد را بهعنوان دلیل اصلی مشکل خود بدانیم. به همان صورت همچنین نمیتوان تمام تقصیرها را به خود منعطف کرد.
این دو دیدگاه (مشکل بیرونی و درونی)، علاوه بر اینکه راهگشا و آموزنده نیست. این روش نگاه کاملی از شرایط را نمیدهد و توجهمان را پراکنده میکند. چراکه دائم در حال جستجو برای یافتن مقصر و دلیل ناراحتی خود میگردیم. اگر مقصر را بیرون خود بیابیم، هر آنچه شده و خواهد شد را از چشم آن میبینیم. در عوض اگر خود را مقصر بدانیم، دیگری مجالی برای عبور از خودزنیها و قربانی کردن خود پیدا نمیکنیم.
نگاه کامل کدام است؟
نگاهی است که ورای آنچه در سطح ماجرا قرار دارد، به عمق آن نیز توجه میکند. همچنین نگاهی است که بهجای «چرایی» ماجرا، «چگونگی» آن را جستجو کند.
توجه داشته باش که پرسشهایی که با چرا آغاز میشود، معمولاً به پاسخ مشخصی نمیرسد.
چراکه در پس آن دلایل متفاوت و گمانههای بسیاری وجود دارد و هیچ قطعیتی دربارهٔ دلیل آن نمیتوان یافت.
برای امتحان سعی کن به چند پرسش چرایی زیر پاسخدهی:
- چرا افراد زیادی بهجای لذت از لحظه، سعی در ثبت آن دارند؟
- چرا افراد در سینما آشغال میریزند؟
- چرا افراد مصرف دارو را بهجای یافتن ریشهٔ بیماری خود ترجیح میدهند؟
در کنار پرسشهای بالا، میتوانی چند نمونه از مشکل و چراهایی که با خود یا در روابط با دیگران داری، جایگزین کنی. آیا به جواب مشخصی میرسی؟
حال این پرسشها را با چطور جایگزین میکنم.
- چطور میتوان افراد را به حضور در لحظه ترغیب کرد؟
- چطور میتوان از افراد درخواست کرد تا در سینما آشغال نریزند؟
- چطور میتوان اهمیت یافتن ریشهٔ بیماری را در جهت درمان دائمی آن برای افراد مشخص کرد؟
به نظرت کدام گزینه میتواند ما را در مسیر رسیدن به پاسخ کمک کند؟
البته که در زندگی بشر، بسیاری از یافتهها با پرسیدن چراهای گوناگون آغازشده و پیشرفت در علم و فنّاوری را میسر ساخته است؛ اما هیچگاه جستجو در نقطهٔ چرا متوقف نشده و همراه آن به چطورها نیز توجه شده است.
در شرایط زندگی ما هم وضعیت همینگونه است. زمانی که دائم سعی میکنیم به دنبال پاسخ چراهای مشکلات باشیم، حرکتی انجام نمیشود و بیشتر به دلایل گیجیمان افزوده میشود. در این شرایط مدتها میگذرد و ما در دایرهای به دنبال چرایی موضوع دور خود میچرخیم.
پیشنهاد
ممکن است همین لحظه در شرایطی باشی که از نگاهت بسیار حساس و غیرقابلتحمل باشد. ازاینرو شاید چند پیشنهاد زیر شرایط مناسبتری را برای برونرفت از آنها فراهم کند.
۱. تا حد ممکن تحمل نکن
اگر متوجه هستی که در شرایطی بهجای صبر، تحمل میکنی، بدان که فرصت چندانی قبل از سرریز شدن تحملت نداری. تا حد ممکن شرایطی را برای برونرفت از تحمل فراهم کن و هرچه سریعتر چارهای برای آن پیدا کن.
۲. «چطور» بهجای «چرا»
همانطور که در مثالهای بالا اشاره کردم، پرسشهای چرایی، راهگشا نیست و ما را دررسیدن به پاسخ مناسب هدایت نمیکند. تا حد ممکن از پرسیدن اینگونه پرسشها، بهخصوص در روابط انسانی پرهیز کن. بهجایش میتوانی آنها را با «چطور» جایگزین کنی. تنها در این شرایط است که مسیر برونرفتی برای خود فراهم خواهی کرد.
۳. «چه» بهجای «که»
این مورد بسیار مهم است. زمانی که بهجای یافتن یادگیری و درس گرفتن از مشکلات، به دنبال مقصر باشیم، مسیرمان کاملاً گیجکننده خواهد شد. این را به یاد داشته باش که هر رویدادی به دلیلی رخ میدهد و در پس آن درسی برای ما نهفته است. اگر متوجهش نشویم، بارها و بارها تکرار میشود و عاقبت ما را مستأصل خواهد کرد.
در طول این مدت زندگی، یافتهام که در زندگی دو راه برای یادگیری وجود دارد.
یک؛ خودت متوجه میشوی و به دنبالش میروی.
دو؛ زندگی درس لازم را برایت فراهم میکند.
البته که اولی راحت و دومی بسیار دشوار است.
پس تا میتوانی خودت دنبال یادگیریهای خودت باش و ازآنچه زندگی مقابلت میگذارد، یاد بگیر.