هرروز گزینههای بسیاری برای انتخاب، مقابلمان گذاشته میشود. گاهی آنقدر انتخاب میان تنوع بیانتها، سخت میشود که یادگیری مهارت انتخاب یا حرفهای انتخاب کردن، تبدیل به یکی از لازمههای زندگی میشود.
چندان تفاوتی نمیکند که چه چیزی را انتخاب میکنیم. از نیازهای اولیه بگیر تا آنهایی که برای رشد شخصی و شکوفایی لازم است. در تمام این قسمتها، مهارتی به نام انتخاب نمایان میشود که یادگیری و تمرین آگاهانهٔ آن، این مسیر را هموارتر میکند.
ما هرروز در حال انتخاب هستیم. بخشی از آن ارادی و بسیاری دیگر غیرارادی است. قسمتی که مربوط به حیات و کمیت زندگی است، همگی خودبهخود انجام میشود و میماند آنهایی که برای کیفیت زندگی لازم است.
مثلاً انتخابهایی برای:
- سبک زندگی؛
- یافتن دوستهای نزدیک؛
- شغل؛
- یادگیری مهارتهای جدید؛
- تفریح و سرگرمی؛
- و …
بگذار از پرسشی شروع کنم.
آخرین بار چه زمانی برای انتخاب میان گزینههای مختلف، سردرگم شدهای؟
این شرایط چه ویژگی داشته؟
جالب است که برای من آنقدر دور نیست. یادم میاید که همین چند ماه پیش و برای انتخاب پاور بانک، چقدر زمان گذاشتم تا بهاصطلاح انتخاب مناسبتری بر اساس نیازم کنم. برای آن انتخاب، چندین ساعت در اینترنت چرخ زدم تا با «بهترین» گزینهها در بازار آشنا شوم. مرحلهٔ بعد، یافتن گزینههای موجود در بازار داخلی بود. پس از بررسی تفاوت (مزیت و معایب) هرکدام بود. بعد از تمام اینها و مراجعهٔ حضوری به سه مرکز خرید کامپیوتر، دستآخر یکی را انتخاب کردم که هنوز مطمئن نیستم که بهترین گزینه است. (البته کاملاً کارم را راه میندازد)
چرا لازم است در انتخابکردن حرفهای شویم؟
از این نمونهها کم ندارم و بهخصوص از زمانی که به اضافهکردن وسایل (بدون استفاده) آگاهتر شدهام، وقت بیشتری برای خرید وسیلهٔ جدید میگذارم و این روند بسته به اهمیت وسیله، هر بار تکرار میشود.
بعد از هر خرید (موفق یا ناموفق)، به زمان، انرژی و هزینهای که برای انتخاب آن گذاشتهام، فکر میکنم. میپرسم که «آیا ارزشش را داشت؟»
سعی میکنم هر بار و ورای پاسخم به پرسش بالا، روند انتخابم را ارزیابی کنم. این ارزیابی بهطورمعمول با چند پرسش تکمیل میشود؟
- این انتخاب (وسیله، تصمیمگیری یا پذیرفتن شرایط) چه تأثیری در کیفیت زندگیام دارد؟
- آیا میان بودونبود آن میشود تفاوتی قائل بود؟
- چطور میتوانستم، روند انتخابم را راحتتر کنم؟
همانطور که گفتم، انتخابهای مقابلمان تنها محدود به انتخاب میان تنوع پاور بانک نیست و گاهی علاوه بر خودمان، نیاز است تا تصمیممان را جوری بگیریم که منفعت شخص یا گروه دیگری را نیز در نظر بگیریم. بهخصوص در شرایطی که مسئولیت خانه، محیط کار یا حتی گروه کوچکی بر عهدهٔ ماست. اینجاست که کار دشوارتر و متغیرها چند برابر میشود.
ولی باید راهی باشد که بتوان در انتخاب کردن، حرفهای شد و آن را مسئولانه انجام داد.
پیشنهاد
برای حرفهای شدن در انتخاب، من چند پیشنهاد دارم که ممکن است راهگشا باشد.
۱. برای چه چیزی انتخاب میکنی؟
این شاید مهمترین پرسشی باشد که برای هر انتخابی لازم است از خود بپرسی. وقتی میگویم برای چه چیز انتخاب میکنی، منظورم مورد اصلی آن (وسیله، تصمیم یا شرایط خاص) نیست و بلکه دلیل پشت آن است.
یعنی اینکه از خود بپرسی برای چه موبایل دیگری میخواهم؟ چرا وارد رابطه (کاری یا احساسی) میشوم؟ چرا نیاز به یادگیری فتوشاپ دارم؟
در مطرح کردن پرسش «برای چه»، نکتهای نهفته است که گاهی علاوه بر مطلعکردن از دلیل اصلی آن، میتواند تو را به نیاز اصلی و ریشهای نزدیکتر کند.
منظورم این است که گاهی دانستن دلیل آن انتخاب، میتواند کار را راحتتر کند و شاید انتخاب دیگری را مقابلمان بگذارد که اتفاقاً برای شرایط فعلیمان مناسبتر است.
مثلاً پرسیدن این سؤال در زمان انتخاب خانهٔ جدید، کلی تصویر ذهنیام را واضحتر کرد. بعد از مطرحکردن این پرسش بود که فهمیدم، محیط زندگی من چیزی بیش از خانه (آپارتمان) است و امکانات خانه و اطراف آن نیز برایم مهم است. همین بررسی کوتاه باعث شد که منطقه و نوع خانهای که بهدنبالش بودیم، کاملاً تغییر کند.
این انتخابها، همانند زندگی واقعی، متنوع و تعدادشان زیاد است. ازاینرو لازم است برای آنها خودت را آماده کنی.
۲. تأثیر انتخاب در زندگی کنونی و آینده
در مرحلهٔ بعد میتوان بسته به اهمیت انتخاب، به تأثیر آن در زندگی حال و آینده فکر کرد. البته که برای خرید وسایل یا انتخاب شریک زندگی، لازم نیست که انرژی یکسانی گذاشت و منطقی است که هرکدام از این انتخابها نیاز به منابع مختلفی دارند.
برای دانستن اهمیت انتخاب، میتوانی کمی در ذهنت تصویرسازی کنی. مثلاً خود را با و بدون آن گزینه تصور کنی و نتیجه را مقایسه کنی.
کدام تصویر لذتبخشتر است؟
۳. حذفکردن در میان تنوع زیاد
تصور کن وارد بازار موبایل یا یخچال بزرگی از پنیر شدهای و نمیدانی کدام موبایل و چه پنیری را انتخاب کن.
چطور میشود میان تمام زرقوبرقها و تبلیغات متنوع انتخاب کرد. اصلاً چه چیز را باید انتخاب کرد. در این شرایط است که چیزی را انتخاب میکنیم که دستآخر و بعد از خرید متوجه میشویم که نهتنها انتخاب ما نبوده (و تنها تأثیر تبلیغات است)، بلکه انتخاب مناسبی هم برایمان نبوده.
در تنوع زیاد، حذف کردن بهترین گزینه است.
تا میتوانی حذف کن و برای آنچه میماند، دلیل داشته باش.
۴. انتخاب کمتر
شاید بهترین انتخاب، انتخاب نکردن باشد. البته گاهی!
مثال بالا را یادت هست؟ همان فروشگاه موبایل. گاهی و در شرایطی که بیانتخاب هستیم ولی لازم است که انتخابی کنیم، دیگری (دیگران) برایمان انتخاب میکنند.
ولی منظورم از انتخاب کمتر، چیز دیگری است.
آیا تابهحال شنیدهای که مانند عضلات بدن، توان تصمیمگیری ما نیز بعد از کار زیاد خسته میشود؟
این دقیقاً همان شرایطی است که برای تصمیمگیری انتخاب میافتد. این همان کاری است که مدیران شرکتهای بزرگ و افراد باهوش و خلاق انجام میدهند. آنها سعی میکنند که در روز، توان تصمیمگیری خود را برای موارد مهم و تصمیمهای حیاتی (برای خود و اطرافیان) نگهدارند و آن را برای موارد جزعی خرج نکنند.
ازاینرو تا میتوانی توان تصمیمگیری خودت را بیهوده هدر نده.
برای این کار میتوانی:
- تنوع کمتری برای انتخاب در کافه داشته باشی؛
- پوشش لباس روزمرهات را سادهتر کنی؛
- خودکارهای رنگی کمتری برای نوشتن همراه داشته باشی.
حرفهای شدن در این انتخابها به این معنی است که اگر روزی و در شرایطی انتخابهای متعددی مقابلمان گذاشت شد، بتوان گزینهای که بازندگیمان همگون و هماهنگ است را انتخاب کنیم.