وابستگی؛ بیشتر ما بیش ازآنچه بدانیم، وابسته هستیم. بهوسیلهای، به شخصی یا حتی به یک باور خود.
شاید بپرسی مگر نباید باشیم؟
بگذار جواب را از جای دیگر شروع کنم و آن را به موضوع این نوشته ربط دهم.
اگر با مینیمالیزم (سادهزیستی) آشنا باشی ولی تصورت از آنیک نوع زندگی سخت است، ممکن است که دلیلش به وابستگیهایت برگردد. شاید با خودت بگویی که چطور اینهمه وسایل که برای به دست آوردنش ساعتها کارکردهام و پول خرج کردهام، رها کنم؟
از آنجایی زندگی مینیمال برای انسان وابسته دستوپا گیر میشود که لازم است تا هر آنچه فضا میگیرد را از محیط زندگی حذف کند. این حذف کردن، محدودیت ندارد. میخواهد وسیلهای باشد که سالها در گوشهای خاک میخورد، بیآنکه استفادهای داشته باشد یا خواه باوری قدیمی باشد که ذهن را مشغول و زندگی را دشوار کرده است.
از اولی شروع میکنم. همان وسایل اضافه.
اگر میخواهی مینیمال زندگی کنی، لازم است هرازگاهی سراغ وسایلت روی و آنهایی که استفاده نمیشود را مرخص کنی.
مراحل مرخص کردن هم به ترتیب زیر است:
- فروختن اگر ارزش مالی دارد.
- هدیه دادن یا بخشیدن اگر به کار کسی میآید.
- دور انداختن اگر حتی به کار کسی هم نمیآید.
در ادامه میخواهم چند مثال دربارهٔ همین وسایل اضافه مطرح کنم.
- میخواهی کتابی را از دوران دبیرستان دور بیندازی ولی چون چند نقاشی در آن کشیدهای، تاکنون دلت نیامده که این کار را به سرانجام برسانی.
- سراغ سیدیهای قدیمی میروی و حتی بااینکه ممکن است لپتاپ جدیدت درایو سیدی هم ندارد، بازهم دستودلت به دور ریختن آنها نمیرود و میگویی حیف پول.
- خودکاری که هدیه گرفتی و مدتهاست نمینویسد که سالها در انبار خاک میخورد اما هر بار در بازبینی وسایل انبار، خاطرهٔ هدیه گرفتنش یادت میآید و دوباره خاکش را پاک میکنی و سر جایش میگذاری.
آیا این شرایط آشناست؟
اما در عمل صدها وسیلهٔ اینچنینی در خانهها پیدا میشود بیآنکه مصرف یا مصرفکنندهای داشته باشد. بهجای آنکه آنها را بهجای جدید (فروش، هدیه دادن یا دور انداختن) منتقل کنیم، کماکان با خود میپنداریم که بودنشان لازم و به دلیلی است.
راه جایگزین چیست؟
چطور میشود وابسته نبود ولی همچنان ارزش وسایل را دانست و مینیمال زندگی کرد؟
۱. بازنگری
فرقی نمیکند به کدام دسته وابستگی داری. در ابتدا لازم است که از بودن و نوع وابستگی مطلع شوی. میخواهد وسیلهای باشد که وابستگی عاطفی به آن داری یا رابطهای که سالم نیست ولی کماکان به آن احساس وابستگی میکنی یا حتی باوری قدیمی که هنوز توان مقاومت با آن را نداری و بخشی از اساس زندگیات است.
مرحلهٔ اول برای رهایی از وابستگی، شناسایی و شناخت آن است.
- اگر وسیله است، آنها را پیدا کن و در گوشهای کنار بگذار.
- اگر رابطه است، دلیل وابستگی را برای خودت واضح کن. (شاید به خاطر این باشد که بدون آن شخص احساس ناتوانی میکنی یا شاید همفکر میکنی که فقط با او احساس کافی بودن داری.)
- اگر باور قدیمی است، آن را برای خود واضح کن.
۲. شناخت اهمیت
در این مرحله، هنوز کار عجولانهای نمیکنیم که شاید از آن پشیمان شویم. در این مرحله فقط اهمیت آن وسیله، رابطه یا باور را بررسی میکنیم.
برای یافتن اهمیت هر چیزی به گذشتهاش رجوع میکنیم. میتوان از خود پرسید که «آن زمان چه حس نیازی به آن وسیله، رابطه یا باور داشتم؟»
یا اگر بخواهیم این پرسش را بر اساس دستهبندیهای بالا تقسیم کنیم، میشود:
- چرا این وسیله را خریدم یا چطور آن را هدیه گرفتم؟
- چطور وارد این رابطه شدم؟
- از چه زمانی این باور در من شکل گرفت؟ (تا آنجایی که به خاطر داری و میتوانی، برای پاسخ به این پرسش به عقب برگرد.)
خب. دیدی که این مرحله هم چندان دشوار نیست. پس میرویم سراغ مرحلهٔ بعد.
۳. حذف تدریجی
میخواهیم به خودمان یادآوری کنیم که دلایل وابستگیمان آنچنان هم که فکر میکنیم مهم و حیاتی نیست و امکان جابهجا شدن یا حتی حذف شدنشان هم وجود دارد.
در این مرحله و بعد از بازنگری و شناخت اهمیت آن، قسمتهایی که در آن نشانهای از وابستگی میبینیم را برای مدتی به گوشهای میگذاریم.
پس:
- اگر وسیله است، آنها را در جعبه میگذاریم و در نقطهٔ دیگری نگه میداریم.
- اگر رابطه است، مدتی سطح رابطهمان را کم میکنیم.
- اگر باور است، سعی میکنیم برای مدتی بدون آن زندگی کنیم.
نکته: زمان موردنیاز برای هرکدام از این دستهها متفاوت است. مثلاً برای وسایل بهتر است که این کار را برای دستکم سه ماه انجام داد. در مورد روابط بر اساس سطح رابطهٔ فعلی میتوان به عدد دیگری رسید. بهعنوانمثال اگر کسی را ۳ بار در هفته میبینی، در یک ماه آینده، نصف این تعداد یا حدود یکبار در هفته او را ببین.
یا در مورد باورها، سعی کن در طول یک هفته به خودت یادآوری کنی که قضاوتها، تصمیمها و رفتارهایت بر اساس آن باور نباشد.
۴. حذف کامل
حال که مرحلهٔ قبل را پشت سر گذراندی و برای مدتی حذف وابستگیهایت را آزمودهای، اکنون زمان حذف کامل آنهاست.
در این مرحله لازم است که رضایت خود را در قبل و بعدازاین تمرین بسنجی.
آیا در این مدت احساس رضایت بیشتری از قبل داشتی؟
اگر پاسخ مثبت است، میتوانی این مرحله را ادامه دهی و برای همیشه از دست وابستگیهایت راحت شوی.
پس برای این مرحله لازم است تا دوباره رویکردت را تفکیک کنی؛ یعنی اگر وابستگی:
- وسیله است، آن را در چرخهٔ مرخص کردن (فروش، هدیه دادن و دور انداختن) قرار بده.
- رابطه است، آن را به هر روشی که بلدی، قطع کن.
- باور است، سعی کن تا زندگی بدون آن را تمرین کنی.
حرف آخر
یادت باشد که وابستگی (به هر نوعی) محدودکننده است و مانع رشد و یادگیری میشود. پس اگر احساس میکنی در بخشی از زندگی وابستگیهایی داری، میتوانی از این چرخه (بازنگری، شناخت اهمیت، حذف تدریجی و حذف کامل) بهره بری.
همچنین به این نکته توجه کن که در زندگی مینیمال، «کم، زیاد است»؛ یعنی در هر بخشی تنها چیزها، روابط و باورهایی نیاز است که به کار میآید. نه آنهایی که در گوشهای مانده و استفاده نمیشود.
باید این نکته را چندباره یادآوری کنم که مینیمالیزم یا سادهزیستی، زندگی در فقر نیست و حتی ممکن است از وسیلهای بهترین (گرانترینش) را هم داشته باشی ولی این تنها درزمانی صادق است که از آن وسیله استفاده میکنی و در بهبود کیفیت زندگیات نقش دارد.
در غیر این صورت اضافی است و میتواند حذف (رها) شود.