هفتهٔ گذشته بیشتر بیانرژی بودم.
متوجه شدم در من یک الگوی رفتاری مدام در حال تکرار است.
در خودم انرژی تولید میکنم، برای مدتی باانگیزه و علاقه حرکت (زندگی) میکنم ولی بعد از مدتی و بدون پیشزمینه و هشدار باتری خالی میکنم. چند روزی در این وضعیت سر میکنم تا دوباره انرژیای از درونم جرقه میزند و باانگیزه و مصممتر از قبل به زندگی ادامه میدهم.
تا جایی که بهیاد دارم، این الگو همیشه همینگونه بوده است. بیشتر اوقات آنقدر ادامه دارد تا جایی و روزی که تصمیم میگیرم آن را قطع کنم؛ یعنی یا روش انجام آن کار را تغییر میدهم یا کلاً آن را برای همیشه رها میکنم.
معمولاً در ۱۰ سال اخیر انتخابم حالت دوم بوده است. درنهایت تصمیم میگیرم که خداحافظی باشکوه، مراسم قدردانی و یادآوری از یاد گرفتههایم را در پایان بهجا آورم.
در این سُنت شخصی، سعی میکنم که پایان را شکست یا تباهی وقت و انرژی نبینم. برعکس لذتی که داشتهام، تجربههایی که کسب کردهام و افرادی که با آنها در مسیر آشنا شدهام را ارج بنهم و از آنها قدردانی کنم.
مرتبط: ماجرای یک تصمیم؛ بخش اول: شناسایی الگوهای رفتاری
شناخت الگوی رفتاری
هنوز کنجکاوم بدانم چطور این الگوی رفتاری را رمزگشایی کنم؟
- بدانم چه مواقعی ممکن است انرژیام در حال تمام شدن باشد؟
- چطور بوقهای مکرر هشدار را برای شارژ کردن خود تشخیص دهم؟
- یاد بگیرم چطور سریع خود را شارژ کنم و به مسیر ادامه دهم!
اینها همگی از چالشهای فعلی زندگیام است و یادگیری از آن، تأثیر عمیقی در رشد آگاهی و تواناییهایم خواهد داشت. همین لحظه که توجه میکنم، میبینم قادر به پاسخ پرسشهای بالا نیستم. نمیدانم:
- چه زمانی انرژیام رو به اتمام است؛
- هشدارها را متوجه نمیشوم و گاهی شلوغی ذهن را باانرژی زیاد اشتباه میگیرم؛
- فقط زمانی متوجه نیازم به بازسازی انرژی میشوم که از حرکت بازمانده و بهاصطلاح «زمینگیر» شدهام.
در عوض چند وقتی است که بهشدت نیاز به پیدا کردن راههایی برای پر کردن انرژی خود را احساس میکنم. کارها و فعالیتهایی که زودبازده باشند و انرژی مقطعی موردنیازم را تأمین کنند.
این را متوجه شدهام که نیاز به انرژی آنی دارم. کارهایی مثل ورزش، یادگیری و فعالیتهای اجتماعی.
یادگیری از الگوی رفتاری
هنوز کاری در جهت شکستن الگوی رفتاری خود انجام ندادهام، اما ایدههایی برای تغییر آن به ذهنم میرسد که ممکن است برای موارد دیگر هم عمومیت داشته باشد. اگر تو هم با این شرایط همذاتپنداری¤ میکنی، شاید این پیشنهادها برایت مناسب باشند.
¤ دهخدا: این واژه بهسبب شباهت معنایی و آوایی، گاهی بهجای واژهٔ «همذاتپنداری» به کار برده میشود. املای رایج همان «همذاتپنداری» است.
۱. توجه متناسب
متوجه شدهام که من هم مانند تمام انسانها نیازمند متعادلکردن سطح و عمق هستم. بااینکه دوست دارم نگاهم به بیرون و بهخصوص درونم عمیق باشد و با دقت به مسائل توجه کنم، ولی لازم دارم که انرژی کمتری صرف مسائل کنم. آن بخشی که نیاز به توجه چندانی ندارد را سطحی رد کنم و بهاصطلاح «پردازش زیاد» نکنم.
۲. انجام کارهای کوتاهمدت و زودبازده
این نیاز هم به مورد قبلی بازمیگردد. در حال حاضر کاری که انجام میدهم، روشی که تنبور یاد میگیرم و سبک زندگیای که دنبال میکنم، همگی نیاز به زمان طولانی و چندساله دارند تا نتیجهاش برای خودم واضح شود. دیگر نمیدانم چه مقدار زمان نیاز است تا دیگران نیز از آن بهرهمند شوند.
درواقع اینها سرمایههای بلندمدت من هستند. باید وقت، انرژی و پول برای آنها هزینه کنم تا در بلندمدت از نتیجهاش لذت ببرم.
در همهٔ این موارد بیشتر هزینه میکنم تا درآمد داشته باشم. منظور از هزینه فقط پول نیست. یکی از عوامل بالا نیز هست. پس لازم دارم که کارهای متفاوت کوتاهمدتی پیدا کنم که انرژی لازم برای ادامهٔ مسیر را فراهم کنم. مثلاً فروشگاه کوچک اینترنتی یا سایت با خدمت دیگری راهاندازی کنم. از نرمافزارها برای ساخت موسیقی الکترونیک بهره بگیرم یا در مورد یاد گرفتهها و تجربیاتم از زندگی بیشتر بنویسم.
۳. شارژ مستمر
انجام کارهایی که باعث تأمین انرژی روزمره میشوند و انجام آنها مقدار متناسبی شادی و لذت تولید میکند. برای من نوشتن، گوش دادن به موسیقی و نواختن آن، ورزش و پیادهروی در طبیعت چنین شرایطی را فراهم میکند.
۴. مراوده
این واژه را نسبت به «معاشرت» ترجیح میدهم. این روزها مفهوم معاشرت به کار اجباری تبدیلشده است که به نظر آن چیزی نیست که بخشی از نیاز انسان باشد. اما مراوده کاملاً مفهوم رفتوآمد را در خود دارد. منظورم هم اینگونه رفتوآمدهایی است که بیانتظار و بیتکلف است. لازم نیست که روز را تقسیم کرد و در آن معاشرت اجباری گنجاند. میتوان نیاز مراوده و مخاطب را حس کرد و برای آن انرژی گذاشت.
۵. خلوت شخصی
تأثیر خلوتکردن در بازیابی خلاقیت و تمرکز را نباید دستکم گرفت. روزی ۱۰ دقیقه وقت بگذار و فقط با خودت باش. لازم نیست که حتی مراقبه هم انجام دهی. کافی است پرسشی ساده از خودت بپرسی. «حالم چطور است؟»
۱۰ دقیقهٔ بعد را به پاسخ این پرسش اختصاص بده. مفصل و توصیفی پاسخ بده. خوبم، بد نیستم و شُکر، اصلاً مناسب نیست.
- توجهکن به آنچه در روز گذشته. احساست به رویدادهای مختلف چطور بوده؟ چرا؟
- چه حسیهایی در بدن داری؟ درد، نبض، خستگی، گرفتگی یا آرامش و سرخوشی؟
حتی میتوانی در ادامه یکی از پرسشهای «خویش» را از خودت بپرسی.
مرتبط: ۱۲ پاداش تنهایی
۶. هنر انجامندادن
در عصر سریع کنونی انجامندادن، آنقدر سخت و دستنیافتنی شده است که مانند «هنر»، باارزش است. آنقدر کارهای زیاد انجام میدهیم که گاهی در پایان روز بهیاد نمیآوریم چهکارهایی و با چه کیفیتی انجام دادهایم. کند کردن و بهمرور انجامندادن کاری، در ابتدا ناخوشایند و دشوار است و باور کنید گاهی انجامندادن و مقاومت در مقابل خواستههای درون و بیرون، بسیار دشوارتر از انجام آن کار است.
4 Responses
بسیار عالى
خیلی ممنون
خلوت شخصی فوق العاده اس
من توی کتابخونه یا پارک میرم و میشینم و معمولا برگ و خودکار هم میبرم
گاهی اوقات یه فکر یا ایده به ذهنم میرسه که مینویسم یا گاهی اوقات حرفای دلمو رو کاغذ خالی میکنم
خیلی لذت بخشه
علاوه بر این کارها، برای من پیادهروی هم این خاصیت رو داره.
ممنون از دیدگاهت