اگر قرار بود سلامت روح و جسم از طریق وسایل و رفاه مالی تأمین شود، در دوران کنونی میبایست در بهترین شرایط روحی و جسمی میبودیم.
اما آیا اینطور است؟
از حدود ۱۰۰ سال پیش با رواج شهرنشینی در غرب، رشد کارخانههایی با شعار «تولید بیشتر، سود بیشتر» آغاز شد. هرروز کالایی بارنگ و لعاب جدید به بازار میآید و تولیدکنندگان با بهرهگیری از تبلیغات گسترده و ساخت تصویر رضایت در ذهن مصرفکننده، سعی درفروش بیشتر دارند.
کالایی را میخریم چون فکر میکنیم به آن نیاز داریم و با داشتن آن احساس راحتی و درنتیجه رضایت خواهیم داشت.
وسایلی را به زندگیمان راه میدهیم به امید آنکه تأثیر آنها بر زندگی ما مثبت باشد و ما را خوشحالتر از قبل کند. ولی در بعضی از مواقع همین وسایل غیرضروری، بیاستفاده و اضافه باعث ناراحتی، عذاب وجدان و قضاوت ما میشوند.
ناراحت میشویم که چرا وسیلهٔ دیگری به زندگی خود اضافه کردهایم، ولی در مقابل چیزی عایدمان نشده است.
پولی که با سختی به دست آوردهایم را برای خرید کالایی غیرضروری خرج کردهایم، عذاب وجدان داریم و برای انتخاب و خرید وسیلهای بیاستفاده، خود را قضاوت میکنیم.
میتوان همهٔ این انتخابها را باکمی آگاهی به نیازهای اصلی محدود کرد.
تحقیقات نشان میدهد که ما میانگین بین ۹۰ تا ۹۵ درصد مواقع، از بخش نیمه آگاهمان تبعیت میکنیم. این آمار نشان میدهد که فقط حدود ۵ درصد آگاهانه رفتار میکنیم و تصمیم میگیریم!
این در حالی است که ذهن نیمهآگاه ما بیشتر از تجربهها، ترسها، کمبودها و قضاوتهای گذشتهمان شکلگرفته و در بسیاری از مواقع، برای رویارویی با ترس، مواجهه با کمبودها و قضاوتها، از بخش نیمهآگاهِ ذهن استفاده میکنیم.
زمانی که در حالت «نیمه آگاه» واکنش نشان میدهیم، بیشتر خواستههایمان در مقابلمان هستند تا نیازهای اصلی.
خواستههای ما دم دستاند، در لحظه هیجانانگیزند و لذتبخش؛ اما بعد از مدتی اثر آنها کمرنگ و لذتشان محو میشود.
خرید دفتر جدید زمانی که قبلی هنوز استفادهنشده یا وسایلی که قصد خرید آنها را نداشتهای، از این دسته هستند. در لحظه اشتیاق خریدشان را داریم و فکر میکنیم که با داشتنشان خوشحالتر خواهیم شد، اما در کوتاه زمانی (بسته به نوع آن) تأثیرشان کمرنگ و بعد از مدتی محو میشود.
در عوض نیازهای ما، آن دسته هستند که توجه به آنها باعث تغییر کیفی زندگی میشود. بیشتر وسایل در این دسته قرار نمیگیرند، چون تأثیر کمی در کیفیت روح و ذهن و درنهایت زندگی دارند. گذراندن دورهٔ نقاشی آبرنگ، پیدا کردن عنصر وجودی یا قرار گرفتن در مسیر زندگی بامعنی در این دسته قرار دارد.
اگر رویکرد به زندگی به سمت رضایت، خوشحالی و آرامش باشد، نگاه به کیفیت متمایل است تا کمیت! زمانی که اینگونه باشد، اولویت خودبهخود از خواستهها به نیازها تغییر میکند و متوجه میشوی که به نیازهایت بیشتر از خواستههایت میدان میدهی.
در این سبک زندگی، خرید وسایل آگاهانه انجام میشود و آنهایی انتخاب میشوند که ضروری هستند و دیگر جایی برای وسایل غیرضروری، بیاستفاده و اضافه نداری.
در این روش دیگر لازم نداری که:
- درآمد کسب کنی تا وسایلی که نیاز نداری (و میخواهی) را به زندگیات اضافه کنی؛
- برای تأیید جامعه و اطرافیان وسایل غیرضروری بخری؛
- وسایلی که برای سلامتیات مضر هستند، تهیه کنی.
در عوض:
- دوست داری شغل موردعلاقهات را پیدا کنی، هرچند که در ابتدا درآمد کمی داشته باشی؛
- خود را از جدول مقایسه خارج میکنی و دیگر هماهنگی با اجتماع به نوع ماشین، لباس و ساعتت بستگی ندارد؛
- سمت کالا و سرویسهایی میروی که بهنوعی در خدمت سلامت جسم یا روح هستند.
بهتر است از خودت بپرسی، برای چه میخواهم و برای چه میخرم؟
نوشتهٔ مرتبط: مینیمالیزم در زندگی به چه معناست؟ (بهاضافهٔ ۷ روش سادهزیستی)
سادگی و آرامش محیط، ارتباط مستقیم با آرامش ذهن دارد. زمانی که اطرافت خلوت و منظم است، فرصت بیشتری برای توجه به نیازهای اصلی زندگی پیدا میکنی.
من فقط سه چیز برای آموزش دارم. سادگی، صبر و شفقت.
– لائوتزو