سه اتفاقی که خودخواسته رخنمیداد
صبح بود و من سخت مشغول تلاشکردن برای انجامدادن. میخواستم کاریکنم که اصلاً حسش نبود. تمرکز نداشتم و مدام حواسم به جای دیگری پرت میشد. مردد بودم که باید ادامهبدهم یا دست از کار بکشم. چندباری هم پرسیدم که چهشده که باید حتما اینکار را انجامدهی، جوابم هم این بود که عصری با دوستی قراردارم و […]
تهران در آرامش
پشت پنجره ایستادهام و تهران را در باران تماشا میکنم. همزمان موسیقی «افق» از ساختههای حسین علیزاده در حال پخش است. موبایل را برای ثبت این لحظه برمیدارم و شروع به فیلمگرفتن میکنم. رعدوبرقهای پشت هم این منظره و این نمایش را تکمیل میکند. حاصل فیلمی سه دقیقهای از موسیقی، ترافیک و رعدوبرق شد.
منزل جدید نوشتهها
دو روز پیش طی مراحلی تونستم نام دامنهام رو انتخاب کنم. وقتی با کامیار صحبت میکردم، تصویر باغی در ذهنم شکل گرفت که پیرمردی در آن قدم میزد. صورتش را نمیدیدم ولی از پشت دستهایش را گره کرده بود و در حال پیادهروی بین درختان بود. قدمهای آهستهای برمیداشت بهطوری که کیفیت حضورش را میشد […]
تجربهٔ من از سردرد خوشهای
امروز ساعت ۶:۴۵ صبح با درد خفیفی از خواب بیدار شدم. ساعت و نوع درد ندای حملهای رو میداد. با آرامش از جام بلندشدم و روی تخت نشستم و پتو رو دور خودم پیچیدم.
شروع سال ۹۳
امروز اولین روز کاری بعد از تعطیلات نوروز ۹۳ و شروع زندگی جدید معمولًا قبل از سال یا مابین تعطیلات برنامههایی رو برای سال جدید تو ذهنمون پرورش میدیم و باخودمون قرارمیزاریم که به این قول و قرارمون توجه کنیم. امسال تلاقی شروع سال کاری با شنبه (که معمولا خودش به نوعی آغازگر وعدههای بسیاره) […]