منزل جدید نوشته‌ها

دو روز پیش، در حین انتخاب نام دامنه‌ام، تصویری از یک باغ شکل گرفت. پیرمردی با قدم‌های آهسته در میان درختان قدم می‌زد و سگی او را دنبال می‌کرد. این تصویر نمادی از آینده‌ام بود. دیروز، فضای مجازی این باغ را خریداری کردم و اکنون در حال راه‌اندازی آن هستم. بیایید با هم به این سفر بپیوندیم و دنیای جدیدی را کشف کنیم.

دو روز پیش طی مراحلی تونستم نام دامنه‌ام رو انتخاب کنم. وقتی با کامیار صحبت می‌کردم، تصویر باغی در ذهنم شکل گرفت که پیرمردی در آن قدم می‌زد. صورتش را نمی‌دیدم ولی از پشت دست‌هایش را گره کرده بود و در حال پیاده‌روی بین درختان بود. قدم‌های آهسته‌ای برمی‌داشت به‌طوری که کیفیت حضورش را می‌شد احساس کرد.

به‌دنبال پیرمرد، سگی در حال بازی‌گوشی‌است. گوشه‌‌های مختلف باغ را برای هزارمین بار برانداز می‌کند و بو می‌کشد و سپس به پیرمرد بازمی‌گردد. پیرمرد نیز با اینکه سال‌هاست در این باغ زندگی می‌کند و شاهد رشد تک‌تک درختان و گیاهان آن بوده، توجهی خاص به آنها می‌کند. صبح از خواب برمی‌خیزد و تک‌تک با درختان سلام و احوال‌پرسی می‌کند.

این تصویر روشنی از آینده‌ای بود که به‌گمانم در انتظار است. گویی که من، خودِ آن پیرمرد هستم.

به‌هرحال دیروز فضای مجازی این باغ خریداری شد و هم‌اکنون درحال راه‌اندازی آن هستم و در این سفر دعوتی باز برای مشارکت است و به‌گمانم این باغ و آدم‌های آن خودشان یکدیگر را خواهند یافت.

به‌روزرسانی: ۲۹ فروردین ۱۴۰۴

امروز و بعد از سال‌ها (۱۱ سال) دوباره به این نوشته سر زدم و سعی کردم که این تصویر ذهنی را با کمک هوش مصنوعی به تصویر بکشم. نوشته‌ام جزئیات کمی داشت و برای همین نتیجه با آنچه در ذهنم مانده، کمی متفاوت است ولی ایده همان است.

پیرمردی که در مسیری سبز در جنگل با سگش قدم می‌زند، در حالی که نور طلایی خورشید از میان درختان به مسیر می‌تابد و گل‌های رنگارنگ اطراف مسیر را روشن کرده است.
تصویر آیدین حبیبی
آیدین حبیبی
گاهی زندگی ما را از خودِ درون‌مان دور می‌کند. من اینجا هستم تا در فضایی امن و بدون قضاوت، همراهت باشم برای بازنگری، وضوح ذهنی، و شروعی تازه.اگر در جستجوی آرامش و مسیر تازه‌ای هستی، خوشحال می‌شوم همراهت باشم. درخواست جلسهٔ کوچینگ

نوشته‌هایی برای تأمل بیشتر

کوه برفی

شفافیت

از پست آخر بیش از یک هفته می‌گذرد و در این مدت مسیر پیش رویم کمی واضح‌تر شده است. انگار کمی هوای مه‌گرفته، آفتابی شده و جاده‌هایی مقابلم پدیدار شده‌اند. در نوشتهٔ قبل برای ایده‌گرفتن از شما کمک خواستم. در این مدت تعدادی مستقیم ایمیل فرستادند، عده‌ای دیدگاهشان را مستقیم فرستادند یا در

گفت‌وگو همراه با قهوه

چرا نقش داستان‌سرا در گفت‌وگو مهم است؟

زمانی که کلمهٔ «داستان‌سرایی» را می‌شنوی، چه تصویری در ذهنت شکل می‌گیرد؟ ممکن است یکی از این‌ها به‌درستی یادآور داستان‌سرایی و قصه‌گویی باشد. مهارتی که با آمدن کتاب‌های سخن‌گو، اَپ‌های مختلف و برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی، کم‌کم به فراموشی سپرده‌شده است. اما این مهارت تنها به نقل قصه و داستان‌های

کتابخانهٔ مینیمال

چگونه از میان انتخاب‌های متعدد، یکی را برگزینیم؟

هرروز که می‌گذرد، بیشتر متقاعد می‌شوم که زندگی ما سراسر انتخاب است. از انتخاب‌های پایه و اساسی که زندگی را به‌جای زندگانی برمی‌گزینیم تا اینکه چه خوریم و چه پوشیم. به نظرم این گفته کاملاً درست است که ما نتیجهٔ انتخاب‌های خودمان هستیم. از جایی که مسئولیت انتخاب‌های خود را

دیدگاهت را بنویس

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *