پنجشنبهٔ گذشته (۱۹ اسفند) کارگاه «چطور سال ۹۵ را ببندیم؟» برگزار شد.
مفهوم کارگاه مانند نام آن، مشخص بود. قرار بود به سال ۹۵ نگاهی عمیقتر بیندازیم و آنچه نیاز به بستن داشت را ببندیم.
نیت شکلگیری این کارگاه از روندی بود که چند سال آن را انجام میدهم.
هرسال در روزهای آخر اسفندماه مینشینم و به آنچه در سال گذشته رخداده است، توجه میکنم.
- به آنچه برایم خوشایند و ناخوشایند است؛
- به آنچه یاد گرفتهام؛
- به آنچه به دست آوردهام و ازدستدادهام.
این روند در چند سال گذشته رویکرد سازندهای برایم داشته است. ازاینرو میخواستم آن را در شکل کارگاه ارائه کنم تا شاید برای دیگران هم مفید باشد.
چه گذشت؟
همراه من ۴ نفر دیگر در کارگاه شرکت داشتند.
بعد از معرفی خود و برنامهٔ روز، کار را با تمرین آغاز کردیم. اولین تمرین برای یافتن نقاط عطف سال گذشته بود. هدف این تمرین، یافتن یادگیریهایمان بود. اینکه هرکدام از این نقطههای عطف چه درسهایی برایمان داشته است.
سپس نگاهی به روزمرهٔ خود انداختیم و کارهایی که در هفته انجام میدهیم را بررسی کردیم. میخواستیم بدانیم که چه مقدار از فعالیتهایمان در سال از روی علاقه، کدام از روی اجبار و کدام بخش غیرضروری است.
در این قسمت است که بسیاری از ما دچار مشکل میشویم. بااینکه بیشتر وقتمان برای فعالیتهای موردعلاقهمان میگذرد، اما همچنان ناراضی هستیم.
این تمرین تصویری خودمان و وقتیکه در روز، هفته و ماه سپری میکنیم را واضحتر میکند.
بعد از تمرین، شرکتکنندهها از یافتههایشان صحبت کردند. جالب بود که برای یکی از آنها، میزان زمان سپریشده برای تماشای تلویزیون و گردش در اینترنت، باورنکردنی بود! بااینکه علاقهٔ چندانی به گشتوگذار در اینترنت و تماشای تلویزیون نداشت، اما ناخواسته مدت زیادی را برای آنها میگذاشت.
پرسشهای زیر، بخشی از دستاوردهای این تمرین بود:
- چطور میتوانم میزان رضایتم را بهبود بخشم؟
- چطور میتوان فعالیتهایی که از روی اجبار هستند را کمتر یا بهمرور حذف کنم؟
- چطور میتوانم زمان مربوط به کارهای غیرضروری را به کار دیگری بدهم؟
آشنایی با «تئوری بینهایت»، آخرین بخش از کارگاه بود.
بینهایت مفهوم جالبی است؛ مانند چرخهٔ زندگی هر چیزی تولد، رشد، بلوغ و پایانی دارد.
ما نیز دائم در این چرخه زندگی میکنیم. کاری را شروع میکنیم، برای آنوقت و انرژی میگذاریم، در آن به ثبات میرسیم و زمانی آن را پایان میدهیم.
اما مشکل ازآنجا آغاز میشود که برای بسیاری از ما، چیزهای پایان نمییابند. کارهایی، رفتارهایی، رابطههایی، ایدههایی و…
حتی گاهی بااینکه تمامشده است اما توانایی تمام کردن نداریم و کماکان ذهنمان درگیر گذشته است و بهاصطلاح «قلابمان» به آن گیرکرده است.
برای بسیاری از ما نیمهٔ تولد و رشد سنگینی میکند و نیمهٔ بلوغ و پایان (مرگ) بیتوجه مانده است؛ اما تکامل و بلوغ بشر در تعادل او خلاصه میشود و این بخش دیگری از ویژگیهای این تئوری است.
قسمت آخر کارگاه بیشترین جذابیت را برای مخاطبان کارگاه داشت. این تمرین برعکس دو تمرین اول که نگاه جزئی داشت، بهکل زندگی توجه دارد.
اما درنهایت توجه به جزئیات و نگاه به کلیات، دید کاملتری است.
نتیجهگیری
پایان دادن، مهارتی است که نیاز به تقویت دارد. در این نقطه است که بیشتر ما (مانند شرکتکنندگان این کارگاه) نیاز به توجه و تمرکز دارند.
برای بسیاری از ما شروع کردن آسان است اما در عوض پایان دادن چالشبرانگیز است و نیاز به تمرکز دارد.
اگر مایلی از کارگاههای آینده مطلع شوی، رویدادهای خویش در ایوند را دنبال کن.