چرا شروع یا ادامۀ رابطه انتخاب مهمی است؟

اغلب ما به روابط انسانی به عنوان قراردادهای مادام‌العمری نگاه می‌کنیم که تاریخ فسخ ندارند. این شرایط معمولاً تا زمانی ادامه پیدا می‌کند که روزمرگی ما را به جداشدن وادار نکند. آیا تا به حال به کیفیت روابط‌تان فکر کرده‌اید؟ آیا می‌دانید که هر رابطه‌ای نیازمند بررسی و ارزیابی است؟ در این متن، تجربیات شخصی و نکات کلیدی دربارهٔ اهمیت انتخاب در روابط را با شما در میان می‌گذارم.

ما به‌عنوان انسان، نمی‌توانیم که ارتباط نداشته باشیم.

این جمله‌ای بود که از کلاس مربوط به ارتباطات به‌یاد دارم. در آن زمان این جمله برایم خیلی کلیدی بود و کماکان پس از گذشت ۹ سال، وقت‌هایی که آن دوران را یادآوری می‌کنم، بلافاصله کلاس، استاد و این جمله به‌یادم می‌آید.

شروع دورۀ «روابط عمومی و تبلیغات» در دانشگاه قبرس، سعی دوباره‌ای برای ادامه تحصیل بود که بعد از پنج سال دور از کلاس امتحان کردم. مطالب جالبی در آن دورۀ کوتاه یک‌ونیم ترمی آموختم. برایم خیلی جالب بود که شرکت در کلاس‌ها و نشستن در ردیف اول چقدر راحت بود. کلاس روانشناسی اجتماعی و ارتباطات خیلی جالب بود. هروقت که استاد شروع به صحبت می‌کرد انگار ذهن من هم شروع به بازسازی داستان‌ها می‌کرد. ناخودآگاه خود را در خیابان تصور می‌کردم و مدتی بین مردم پرسه می‌زدم. با آنها ارتباط برقرار می‌کردم و سعی داشتم که عنوان‌های درسی را با آنها تمرین کنم و واکنش آنها را ببینم.

اغلب ما به روابط انسانی به عنوان قراردادهای مادام‌العمری نگاه می‌کنیم که تاریخ فسخ ندارند. از این رو به کیفیت یا تأثیرش بر زندگی‌مان بسیار کم‌توجه می‌شویم. این شرایط معمولا تا زمانی که شرایط روزمره، ما را به جداشدن وادار نکند، ادامه پیدا می‌کند. خواه باب میل‌مان باشد یا نباشد.

چرا شروع یا ادامۀ رابطه انتخاب مهمی است؟ (و چرا آنقدر مورد توجه نیست؟)

شروع یک ارتباط می‌تواند بسیار ساده باشد. هم‌فکری، سلیقه یا اهداف مشترک می‌تواند همگی باعث شروع یک ارتباط دوستی شوند. ولی در اصل ما با هزاران نقاط مشترک و غیرمشترک وارد رابطه می‌شویم که آن ویژگی‌ها اغلب نادیده گرفته می‌شوند. خصوصیات فرهنگی، شرایط آموزش پایه و مناسبات خانوادگی از جمله این ویژگی‌ها می‌باشد.

مثالی می‌زنم. چند سال پیش برای یادگیری زبان فرانسه، با دوستی کلاس را شروع کردم. حدود یک سالی هفته‌ای یک‌بار باهم کلاس می‌رفتیم و هم‌کلاسی‌های خوبی بودیم. تا اینکه دوستم امکان ادامۀ شرکت در کلاس را نداشت و دیدار ما هم بسیار کم و صحبت‌مان نیز بسیار ناچیز بود. چون اولاً برنامه‌ای مشترکی که بیشتر وقت‌مان را باهم می‌گذراندیم، دیگر وجود نداشت و همچنین رابطۀ ما آنقدر نزدیک نبود که امکان معاشرت بیش از آن را تجربه کنیم. همین شد که گلایه‌های دوستم برای تماس‌های مکرر تلفن بیشترشد و از بی‌معرفتی و بی‌توجهی من ناراحت بود. این شرایط تا زمانی ادامه پیداکرد که متوجه شدم قرارداد دوستی ما برای همان دورۀ یک‌ساله بوده و کیفیت رابطه‌مان امکان ادامۀ آن را ندارد و این در شرایطی بود که قبل از آن مشکل یا نقصی در رابطه نبود. خوشبختانه شهامت مطرح‌کردن این موضوع را با دوستم پیداکردم و او هم درک‌کرد. از آن پس انتظاری برای تماس یا دیدن نبود و فقط هر از گاهی هرکدام برای تبریک تولد یا احوال‌پرسی تماس می‌گرفتیم تا خیلی طبیعی رابطه کاملاً قطع شد.

نمونۀ دیگری مثال می‌زنم. دوست بسیار صمیمی از دوران دبستان داشتم که آن زمان اغلب وقتمان باهم می‌گذشت. و چه خوش می‌گذشت. پس از سال‌ها فرصتی‌شد تا دوباره همدیگر را ببینیم. کلی ذوق داشتم. البته تا وقتی که همدیگر را دیدیم. تقریباً هیچ احساسی میانمان شکل نگرفت. گویی که برای اولین بار با هم آشنا می‌شدیم. متوجه شدم که آن رابطه نیز برای گذشته بود. همین شد که آن دیدار نیز آخرین باری بود که همدیگر را دیدیم.

نمونه‌های این چنینی تمرینی شد برای حال. اینکه هر از گاهی خودم و رابطه‌هایم را با دقت ببینم. زمانی بگذارم برای بررسی کیفیت و انتخاب برای ادامه یا قطع آن. پیشنهاد می‌کنم که شما هم هر از گاهی دلیل وجودی رابطه‌هایتان را بررسی کنید.

رابطه‌های تاریخ گذشته نیازمند صرف انرژی زیادند، ولی انرژی بسیار کمی به شما می‌دهند.

تصویر آیدین حبیبی
آیدین حبیبی
گاهی زندگی ما را از خودِ درون‌مان دور می‌کند. من اینجا هستم تا در فضایی امن و بدون قضاوت، همراهت باشم برای بازنگری، وضوح ذهنی، و شروعی تازه.اگر در جستجوی آرامش و مسیر تازه‌ای هستی، خوشحال می‌شوم همراهت باشم. درخواست جلسهٔ کوچینگ

نوشته‌هایی برای تأمل بیشتر

لایه‌هایی از رنگ‌های پاییز

استاد کیست؟ (به همراه ۷ روش حرفه‌ای شدن در کاری)

توضیح: سعی من در این نوشته ارج نهادن به مقام استادی است. این به معنی فراموش کردن زحمات معلم‌های عزیز و دلسوز نیست. چه‌بسا بسیار از آموزگارهای خود آموخته‌ام و ارزش تلاش‌های آنها من‌جمله مادر عزیزم را می‌دانم. بسیار دیده‌ام که افراد پس از دوران مدرسه، هر فردی را که

توانایی‌های فردی

داستان خودت را بگو؛ خلاقیت فقط در «متخصص‌ها» نیست!

تخصص و دانش کافی ندارم. خیلی‌ها از من خبره‌ترند. کار من نیست. اینها جمله‌هایی است که سال‌ها با خودم تکرار می‌کردم و باورشان داشتم. فکر می‌کردم که نمی‌توانم در مورد گرافیک، جامعه‌شناسی یا موسیقی نظر بدم. چون «متخصص» نیستم. مدرک دانشگاهی ندارم و کار حرفه‌ای انجام نداده‌ام. هرروز افرادی را می‌بینم که

قدم زدن در کویر

انتخاب کار جدید برای لب مرزی‌ها

لحظه‌ای تأمل‌کن و تعریف کار را در ذهنت مرور کن. چه نوع فعالیت برایت کار محسوب می‌شود؟ چه مواقعی کار می‌کنی و چه مواقعی فکر می‌کنی که کار می‌کنی؟ و اینکه برای چه‌کاری را انجام می‌دهی که هم‌اکنون مشغولش هستی؟ چقدر کار می‌کنیم؟ بخش عمده‌ای از زندگی بزرگ‌سالی ما برای کار کردن سپری

دیدگاهت را بنویس

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *