میخواهم با کسانی صحبتکنم که به مسائل توجهدارند و مایلاند تفاوت عمیقی ایجاد کنند.
~مارک ویکتور هانسن
وقتی میگوییم یا میشنویم «خوبم»، چه اطلاعاتی در این کلمه نهفته است؟
بهطور کل نیت ما از پرسیدن حال افراد در روز چیست؟ آیا بخشی از مکالمۀ غیرارادی است؟
در پاسخ آن تفاوتی برای پرسشگر و پاسخدهنده وجود دارد؟
اصلا چرا ما اینقدر در گفتگو احوال میپرسیم، ولی متوجه احوال هم نیستیم؟
هدف از «احوالپرسی» چیست؟
ما معمولاً برای چه از حال یکدیگر میپرسیم؟ آیا غیر از این است که حال افراد برایمان مهم است؟ غیر از این است که سلامتی جسم و شادابی روح آنها برایمان مهم است؟ غیر از این است که ناخوشی آنها باعث ناراحتی ما نیز میشود؟
حال ما چقدر در گفتگو از احوال آنها باخبر میشویم؟
چه چیزی در فرهنگ ما نهفته است که علاقۀ شدیدی به زیادهگویی و زیادهنویسی داریم؟ ما در نوشتههایمان عارضهای داریم بهنام «درازنویسی» که بازتاب «درازگویی» گفتارمان است.
بهعنوان نمونه به بخشی از مکالمۀ تلفنی من با دوستم توجه کنید:
محسن: سلام آیدین
آیدین: سلام محسن
م: خوبین شما؟ احوالتون چطوره؟ سلامتین؟
آ: ممنون. خوبم. شما چطوری؟
م: [کماکان در حال احوالپرسی از من]
آ: [منتظر علت تماس و شروع صحبت اصلی]
م: روز شما بخیر
آ: [کماکان منتظر] ممنون. در خدمتم.
م: [بعد از ادامۀ حال و احوال، شروع میکند]
توجه کنید که بهطور مثال در گفتگوی بالا نه من متوجه حال محسن شدم و نه ایشان. مطرحکردن هیچکدام از پرسشهای قبلی و به تنهایی ایرادی ندارد، درصورتیکه فرد آن را با آگاهی مطرح کند و فرصتی برای شنیدن پاسخ آن باشد و نه آنکه مطابق عادت و طوطیوار جملات را پخش کند.
تصورکنید شما علاقهمند به توصیف حالتان باشید یا نیاز به صحبت با کسی.
ممکن است کیفیت شنیدن افراد آنچنان شما را مشتاق به صحبت و توصیف حالتان نکند. در چنین شرایطی عموماً تجربه نشان میدهد تا جایی که فضای کنجکاوی در پاسخ باشد، شنونده دنبال میکند و زمانی که کنجکاوی تأمین نشود، با سردی پاسخهایی مثل: «خیره»، «انشاالله درست میشه»، «چه بدونم والا» یا «چی بگم؟» دریافت میکنید.
از عصر قدیم، همواره عدهای برای بیان منظور خود و خوشایند عدهای دیگر و دور از واقعیت، مقدمهای بیمحتوا و بدون احساس را ضمیمه سخن یا نوشتهشان میکردند و در آخر بخش کوچکی به درخواستشان اختصاص داشت. منظور از این کار چاپلوسی مقبول شدن درخواستشان بود. این امر باعثشده که این صفت بخشی از سخنوری، رفتار و ادبیات اداریمان نیز شود. دقت کنید که این رفتار علاوه بر گفتگوهای روزمره چه مقدار در مناسبات رسمی کشور مانند تلویزیون، روزنامه، نامههای اداری و… نیز راه یافتهاست.
نوعی دیگر در گفتگو
نمونهای دیگر نیز وجود دارد که فرد در آرامش و توجه، حال و منظور خود را بیان میکنید. شخص متوجه است که صرف گفتن «خوبم» نمیتواند حق مطلب را ادا کند و میداند کیفیتی در این کلمه وجودندارد. در این روش شخص از پاسخدادن عجولانه و از روی عادت پرهیز میکند و سعی دارد برای لحظهای هرچند کوتاه به حال خود (احساسهای درونی، واکنشهای فیزیکی بدن، تنشهای ذهنی و…) توجه کند و سپس براساس آن پاسخ دهد.
دقت کنید که «بد نیستم» نیز پاسخ ناآگاهانهای است. در بسیاری از موارد این پاسخ نیز بهطور پیش فرض بیان میشود.
پیشنهاد میکنم که برای بیان احوالتان از واژه استفاده نکنید و بیشتر آنرا توصیف کنید. چند نمونه توصیفی احوال:
- از صبح آروم و سبک هستم. هنگام راه رفتن قدمهایم رو میتوانم بشمرم. پلک راستم نبض دارد و درد خفیفی در بازوی چپم حس میکنم.
- روز آفتابی بسیار لذتبخشی است و بعد از صحبت با دوستم پُرانرژی هستم.
- کمی غم دارم و علاقهمندم که توجه بیشتری به ریشۀ آن داشته باشم.
متوجه خواهید شد که در حین گفتگو، صحبت به جایی خواهد رفت که انتظارش را ندارید و ممکناست از شخص مخاطبتان پیشنهادهایی بشنوید که بسیار جالب باشد. یا حتی با بیانکردن احساستان بخشی از انرژی منفی یا مثبت آن ظاهر خواهدشد که خود نوعی درمان است.
پیشنهاد
در صحبت به چند نکته زیر توجه کنید. البته مکالمههای روزمره نیاز به تمرین جمعی دارد، ولی هرکدام از ما میتوانیم سهمی در گفتگوی معنادار داشته باشیم.
- فکرکنید که گفتگو حاوی پیام فوری است و شخصی در خطر است. چطور صحبت را کوتاه میکنید؟
- چطور اصل مطلب را بیان میکنید و از حرفهای اضافه پرهیز میکنید؟
- آن چیزهایی که برایتان مهم است و مشتاق شنیدنش هستید را بپرسید و نه آنچه که بهذهنتان میرسد.
بهنظر شما چطور میتوان تفاوتی میان گفتگوی سطحی و عمیق ایجاد کرد؟