حتماً این جملهٔ معروف را شنیدهای که میگوید، «برای دوست داشتن دیگری، باید اول خودت را دوست داشته باشی.»
فکر میکنی چرا اینطور است؟
به نظرم چون دوست داشتن مانند سایر تواناییهای فردی، یک مهارت است و شروع آن از طریق تمرین شخصی است. یعنی تا زمانی که توانایی دوست داشتن خودت را نداشته باشی، نمیتوانی دیگری را دوست داشته باشی.
بگذار مثالی بزنم که شاید این موضوع برایت واضحتر شود. این مثالی است که شاید بارها شنیده باشی ولی در اینجا میخواهم آن را دوباره یادآوری کنم.
هر بار بعد از سوارشدن در هواپیما و قبل از پرواز، خدمهٔ هواپیما نکاتی را یادآوری میکنند ولی چون تکراری است، ممکن است بسیاری از ما به آن توجه نکنیم.
در قسمتی از هشدارهای پرواز یادآوری میشود که در شرایط اضطراری، اول به خودت را نجات بده و بعد دیگری. این تذکر تا جایی پیش میرود که حتی میگوید، اول ماسک اکسیژن خودت را بزن و بعد برای فرزندت را.
چرا باید اینطور باشد؟ چرا نباید که اول به دیگری (یا در این شرایط فرزند خودمان) توجه کنیم؟
به دلیل اینکه اگر توانایی رسیدگی به خود را نداشته باشیم و سلامت نباشیم، امکان رسیدگی به دیگری نیز میسر نخواهد نشد. یعنی اگر خود سرپا، سرحال و سلامت نباشیم، هیچوقت نمیتوان انتظار داشت که به دیگری هم توجه کنیم.
دوست داشتن نیز، اینچنین است. تا زمانی که نتوانیم خود را دوست داشته باشیم، نمیتوانیم دیگری را دوست داشته باشیم. حتی اگر بخواهیم!
چرا اصلاً باید خودم را دوست داشته باشم؟
شاید چون اگر دوست نداشته باشم:
- دائم خود را قضاوت میکنم.
- تواناییهایم رو نادیده میگیرم.
- ویژگیهایم رو بهعنوان محدودیت میبینیم.
- از توجه به خود غافل میشوم و فرصت رشد را از دست میدهم.
- علاقههای خود را پیدا نمیکنم و برعکس علایق دیگران را به خود تحمیل میکنم و باعث آسیبهای مختلفی به خود میشوم.
- دوست داشتنِ خود را محدود به دوست داشتهشدن توسط دیگری میدانم و برای رسیدن به آن از هر تلاشی کوتاهی نمیکنم.
- برای پذیرفته شدن، سعی میکنم تا شبیه دیگری شوم و هرچه این روند ادامهدار شود، بیشتر از خود دور میشوم.
اینها تنها بخشی از دلایلی هستند که میتواند انگیزهمان برای دوست داشتن خود (همراه با خودخواهی مثبت) را تقویت کند.
پیشنهاد
همانطور که پیشتر اشاره کردم، دوست داشتن خود نیز مهارتی است اکتسابی. ازاینرو، لازم است تا هرچه میشود آن را بیشتر تمرین کرد. گاهی این تمرین توجه چنددقیقهای در روز و مرور ویژگیهای شخصی است. گاهی نیز محدود به گذشته و حال نمیشود و در عوض برای کسب رضایت بیشتر، برنامهریزی برای آینده است.
اما همینکه اینجا هستی و تا اینجای مقاله را خواندهای، یعنی میخواهی تلاش بیشتری برای دوست داشتن خودت انجام دهی. ازاینرو امیدوارم چند پیشنهاد زیر برایت مفید و راهگشا باشد.
برای تأثیر بیشتر، به همراه پیشنهادها یک جملهٔ تأکیدی (Affirmation) نیز نوشتهام. جملهٔ تأکیدی در نگرش نو به معنای تمرینی برای تفکر مثبت و توانمندسازی شخصی است. باور بر این است که رفتار ذهنی مثبت به همراه جملهٔ تأکیدی، توانایی رسیدن به موفقیت در هر زمینهای را برایمان ممکن میکند.
بهطور مشخص، جملهٔ تأکیدی بیانیهای است که بهدقت تنظیمشده که باید با خودت تکرار کنی یا آن را مرتب بنویسی. برای آنکه جملههای تأکیدی تأثیرگذارتر شود، پیشنهادشده تا با فعل زمان حال، مثبت، شخصی و با موضوع مشخص نوشته شود.
و اما پیشنهادها:
۱. باور داشتن به تواناییهای فردی و منحصربهفرد
هرکسی در این دنیا منحصربهفرد است و تواناییهای منحصربهفردی دارد. در دنیای ایدهآل، هرکسی ویژگی خاصی دارد که دستکم یک نفر به آن نیاز دارد. برای همین است که گاهی حتی برای انجام کار کوچکی، نمیتوان فردی را با فرد دیگر جایگزین کرد.
پس لازم است باور داشته باشی که منحصربهفرد هستی و تواناییهای منحصربهفردی هم داری.
جملهٔ تأکیدی: از آنکه هستم لذت میبرم و از تواناییهای منحصربهفردم آگاهم.
۲. فراهم کردن فرصتهایی برای شناخت خود
گاهی دوستنداشتن خود، از روی عدم شناخت کافی میآید. مانند زمانی که فیلمی را ندیده یا باکسی آشنا نشدهایم و پیشپیش نسبت به آن ذهنیت منفی داریم؛ اما زمانی که فیلم را تماشا کرده یا فرصتی را برای آشنایی با آن شخص فراهم میکنیم، شرایط جور دیگری میشود و علاقهمان تغییر میکند.
شناخت خود نیز ازاینجهت بسیار مهم است. ازآنجاییکه دائم در حال تغییر هستیم، هر شناخت و آگاهی به خود، دائم در حال بهروز شدن است.
پس بهتر است در فواصل مختلف، شرایطی را فراهم کنیم تا با خودِ جدیدمان بیشتر آشنا شنویم. مطمئناً شناخت خود، چندباره در جهت آشتی با خود کمک میکند.
اگر میتوانی کارها و فعالیتهایی را امتحان کن که ممکن است در جهت شناخت خودت، کمک کند. مثل رفتن به کارگاههای خودآگاهی، تنها سفر کردن، قرار گرفتن در شرایط ناخوشایند (دایرهٔ کشیدگی).
جملهٔ تأکیدی: آمادهٔ شناخت بیشتر خودم هستم و برای آن تلاش میکنم.
۳. همراه شدن با ویژگیها خود
در ادامهٔ پیشنهاد اول، هرکداممان دارای ویژگیهایی هستیم که ممکن است با آنچه میخواهیم و آنچه از نگاه دیگران جالب است، متفاوت باشد. مثلاً در نگاه اجتماع ممکن است کتاب خواندن ویژگی تحسینبرانگیزی باشد. همینطور داشتن اندام متناسب. ازاینرو علاقه نداشتن به کتابخوانی ممکن است همیشه دلیلی برای سرزنش خودمان باشد.
چنین دلایلی باعث میشود که در مقابل خود احساس ناراحتی کنیم و خود را کمتر از دیگران ببینیم.
اما در مقابل میتوان این رفتار را بهعنوان ویژگی شخصی برداشت کرد و سعی کرد تا با آن راحتتر شویم. ممکن است بهجای کتاب، شنیدن کتاب صوتی برایمان راحتتر باشد یا خواندن مقالهها در اینترنت برایمان جذابتر باشد.
اگر با این وضعیت دائم در چالش هستی و مدام خودت را با آنچه «باید» باشی، مقایسه و قضاوت میکنی، لازم است از خود بپرسی که «چرا باید همانگونه باشم که دیگری هست؟»
شاید بهتر باشد بهجای آنکه بهزور خود را در قالبی که اندازهٔمان نیست جا دهیم، در عوض قالبی بسازیم که متناسب با خودمان ساختهشده است.
پس بهتر است که برعکس استانداردهای جامعه، زندگی را بر پایهٔ استانداردهای شخصی بنا کنیم.
جملهٔ تأکیدی: به خودم اعتماد دارم، حتی اگر کسی نداشته باشد.
در انتها لازم است یادآوری کنم که هرچه در مسیر دوست داشتن خود بیشتر تلاش کنی، روزبهروز بیشتر شبیه به خودت زندگی خواهی کرد.
خودت باش، جای دیگری قبلاً گرفتهشده است.
اسکار وایلد
2 Responses
عجب پستی بود… باید وقت بذارم روش.
چیزی که از اوایل متن به ذهنم رسید این بود: “باید مثل عاشقی که به معشوق نگاه می کنه، به خودم نگاه کنم.” همون طور که خوبیای معشوق لذت بخشه، چیزایی که خودش/دیگران ممکنه ضعف بدونن، می تونه نَمَکش باشه. مثل کسی که موقع خندیدن فَکِش یه ذره کج میشه. از چشم خیلیا این می تونه چیز جذابی نباشه اما از نگاه عاشقش، این اتفاق معشوقو منحصر به فرد می کنه. فک کنم اگه یاد بگیرم مثل عاشق به خودم نگاه کنم، اون موقع بابت خسته شدنام، جازدنام، خودمو سرزنش نمی کنم. می فهمم که این دلبر عزیز نیاز به استراحت داره و کمی انرژی و انگیزه. اگه ترسیدم، اشکالی نداره. می تونم بهش زمان بدم که خودشو پیدا کنه و بهش بگم: نگران نباش، باهم از پسش برمیایم. باید خودمو کشف کنم، مثل عاشقی که زوایای مختلف روحی معشوقو می شناسه…گاهی بهتر از خود محبوب.
بسیار زیبا بود. از شما سپاسگزارم.