پنجشنبهٔ گذشته (۲۸ بهمن)، گرد هم آمدیم و دربارهٔ گفتوگوی عمیق و انواع آن صحبت کردیم.
از ۷ نفری که آمدند، ۶ نفر خانم بودند.
در نگاه اول به نظر میرسد این موضوع برای خانمهای جامعه ملموستر از آقایان است. البته شاید احساس نیاز بیشتری میکنند یا آمادگی بیشتری برای تغییر دارند.
مانند کارگاههای دیگر، میتوانستم اشتراکی میان گروهمان پیدا کنم.
از دو نسل (والدین و فرزندان) بودیم و جایی که دقیقاً نیاز شدید به گفتوگوی عمیق احساس میشود.
به نظر میآید شکاف میان دو نسل، بیش از هرزمانی عمیقتر است.
برای خانوادهها ارتباط با نیازهای فرزند بهمراتب دشوارتر از قبل است و رابطهٔ فرزندان با والدین خود به چند موضوع خاص محدودشده است.
پیشازاین، میان فرزندان و والدین آنچنان اختلافی نبود. اگر هم بود، تعامل و تحمل بیشتر بود. عموماً فرزندان هم روش و سبک زندگی والدین خود را دنبال میکردند. آنها:
- گاهی همان شغل پدر یا مادر را برای خود انتخاب میکردند؛
- مانند آنها سبک زندگی خود را پایهریزی میکردند؛
- و الگوی رفتاری و فکریشان مانند آنها بود.
اما امروز، شرایط جور دیگری است. خوشایند یا ناخوشایند، نسل جدید خود را صاحب سبک و دارای نظر میداند. روش زندگی آنها با نسل قبل بسیار متفاوت و به همان اندازه درک آن برای والدین پیچیده شده است.
هر دو نسل با تعجب و گاهی با نگرانی و عصبانیت، رو به دیگری میپرسند؟
«چطور با آن/این شرایط زندگی میکردی/میکنی؟»
برای فرزندان نسل جدید، تصور زندگی قدیم مانند پدر و مادرش، دشوار است. گاهی برای والدین شدت تغییر زندگی فرزندان قابلدرک نیست.
زندگی برای خانوادههایی که تفاوت را میپذیرند، راحتتر است؛ اما برای دستهٔ دیگر که درک و پذیرش زندگی بهاصطلاح «نوع دیگر» را ندارند، شرایط سخت و سختتر میشود.
در این میان فاصلهٔ اختلاف فرهنگی، هرسال کمتر از سال قبل میشود.
پیشتر اختلاف نسل را حدود ۳۰ سال میدانستند؛ اما امروز، اختلاف نسل به حدود یک دهه رسیده است.
ازاینرو:
- درک دهه شصتیها برای پنجاهیها مشکل است.
- همینطور هفتادیها برای شصتیها؛
- و همانطور هشتادیها برای هفتادیها.
بااینکه اختلاف سنی میان افراد دههٔ پنجاهتا هشتاد، حدود ۳۰ سال است، ولی تفاوت فکری آنها غیرقابلباور است.
اشتراک میان ما
ما در جامعهای زندگی میکنیم که نیاز به شنیده شدن دارد. افرادی میان ما زندگی میکنند که سالهاست شنیدن نشدهاند. درواقع ما مقابل فرهنگی ایستادهایم که سالها و بلکه قرنها شنیده نشده است.
حتماً میدانی که منظورم از شنیده شدن چیست. منظورم حس شنیده شدن است و نه شنیده شدن کلمات!
در تمام این سالها بیشتر مراودهٔ ما به صحبتهای روزمره و رفع نیازهای اولیه مربوط میشود.
- با همکار خود دربارهٔ زندگی شخصی صحبت میکنیم و با اعضای خانواده دربارهٔ کار؛
- صحبتهایمان خبر از حال درون نمیدهد. نه خود میدانیم و نه دیگران میدانند که احوالمان چطور است؛
- بیشتر ارتباط والدین با فرزندان در سطح یک (آب، غذا و پوشاک) هرم نیاز است. این در حالی است که نسل جدید میخواهد فراتر از آن قدم بردارد. البته گاهی!
یادگیری
- یاد گرفتیم که نیاز شنیده شدن و درک شدن، برای نسل کنونی بیشازپیش مهم است.
- یاد گرفتیم که شنیدن عمیق ورای شنیدن کلمات است.
- یاد گرفتیم که گفتوگوی عمیق، کیفیتی است که میتوان در طول زمان آموخت.
- یاد گرفتیم که در شنیدن عمیق (سطح ۳)، گاهی نیازهای خود را میشنویم.
به گمان خود و تصدیق شرکتکنندگان، این کارگاه تلنگری بر موضوع بسیار مهم «گفتوگوی عمیق» بود.
البته که این تازه اول راه است و نیاز به کار و توجه بیشتری دارد.