اخیراً کتابی به من پیشنهاد شد که از خواندن آن بسیار لذت بردم.
کتاب «پیام گمگشته»، داستان مارلو مورگان از سفری است که همراه قبیلهٔ سرخپوستان ابوری جینی در استرالیا شکلگرفته است. مارلو (گمگشته) از قبل برای این سفر برنامهریزی نکرده و حتی آمادگی هم نداشته اما درنهایت تجربه و یادگیریهایش خلاصهٔ این کتاب و راه و روش زندگیاش شد. مهارتهایی که از مردم حقیقی (ابوری جینی) آموخت و او را با اصل زندگی آشنا ساخت.
خلاصهٔ داستان
ماجرا از این قرار است که نویسندۀ کتاب در اصل پزشک بوده و برای دورهای پنجساله و برای همکاری در پروژهای، از آمریکا به استرالیا مهاجرت میکند. در حین ماموریت، توجهش به شرایط بومیان سرخپوست استرالیا جلب میشود. مارلو سعی میکند برایشان کاری دستوپا کند و در این راه موفق میشود. بعد از مدتی و خوشحالی از موفقیتش برای راهاندازی کسبوکار کوچک برای بومیان، دعوتنامهای از قبیلۀ «ابوری جینی» دریافت میکند.
بومیان ابوری جینی میخواستند از او تشکر کنند ولی مراسم قدردانی طبق پیشبینیهای مارلو (گمگشته) پیش نرفت و از مهمانی باشکوه به سفری سهماهه و بدون امکانات تبدیل گشت.
سفر او با بیمیلی و نگرانی شروع شد ولی با یادگیریهایی عمیق از رابطۀ انسان با طبیعت و کهکشان به پایان رسید.
نوشتهٔ مرتبط: پیشنهاد فیلم: مستند خانه (تصویری از تعامل بشر با طبیعت)
پیام گمگشته برای ما
بعد از کوتاه زمانی مارلو به گمگشته تبدیل شد. در این سفر سهماهه خبری از روزمرگی نبود و او صبح را با هیجان آغاز میکرد و شب را با تعجب به آنچه دیده و شنیده، به پایان میرساند.
آنان معتقدند که در حقیقت فقط احساسات فرد در ارتباط با موضوعات گوناگون ثبت میشود. این عواطف و احساسات، در یکایک سلولهای بدن، در ذرات شخصیت، در ذهن و در وجود ابدی به ثبت میرسند. بنابر عقیدۀ افراد قبیله، هنگامی که ادیان دربارۀ لزوم غذا دادن به گرسنگان و آب دادن به تشنگان صحبت میکنند، در واقع آب و غذای شخصی که به او آب و غذا داده میشود مهم نیست؛ بلکه احساس و عواطفی که شخص، هنگام ابراز محبت بیشائبه تجربه میکند، مهم است و به ثبت میرسد.
– بخشی از کتاب پیام گمگشته
این سفر چندماهه، دیدگاه مارلو را در تمام ابعداد تغییر داد و نگاهش به دنیا بسیار وسیع گشت. او در ابتدا با تمام آموختههایش که در مدت تحصیل و کار گرفته بود، نزد بومیان رفت. ولی پس از مدتی متوجه شد که تفاوت عمیقی میان کسب دانش با کسب خرد وجود دارد.
در جامعۀ ما پزشک به نزدیکان بیماری که انواع درمانهای ممکن دربارۀ او به کار رفته و با این همه در وضعیت بحرانی و خطر مرگ بهسر میبرد، میگوید هرکاری که در توانش بوده، انجام داده است. بارها این عبارت را شنیدهام: «متأسفم. کار دیگری از ما ساخته نیست. اکنون همه چیز به لطف خدا بستگی دارد.» اما این جمله، به طرز خندهآوری وارونه است.
– بخشی از کتاب پیام گمگشته
یادگیریهای من از گمگشته
در این کتاب من هم درسهای بسیاری از ابوری جینیها آموختم و با نوع زندگی از گونهای دیگر بیشتر از پیش آشنا شدهام.
از آنها یادگرفتم که:
- چگونه بهجای منطق، به احساس خود اولویت میدهند؛
- چگونه هرکدامشان به توانایی و استعدادهای خود واقفند و همواره برای تعالی آن کوشش میکنند؛
- چگونه زندگی برپایۀ نیازهای واقعی خود را همواره دنبال میکنند؛
- چگونه بهجای منفعت شخصی، درخواستهای خود را درگرو مصلحت و خیر کل دنیا میبینند؛
- چگونه رابطهشان با یکدیگر ورای رابطههای خونی است؛
- بدن و روح را جدا از یکدیگر و مجموع آن را جدا از کهکشان نمیبینند.
افراد قبیلۀ مردم حقیقی، معتقد هستند که ما قربانیان تصادفی بیماریها نیستیم و جسم ما تنها وسیلۀ ارتباطی بین آگاهی ابدی و والامرتبۀ ما با آگاهی شخصیتی ماست. اختلال در فعالیت بدن، این امکان را به ما میدهد تا بیندیشیم و زخمهای واقعاً مهمی را که نیاز به درمان دارند، بررسی کنیم؛ زخمهایی همچون روابط جریحهدار شده، شکافهای پدیدآمده در سیستم اعتقادی، ترسهای عمیق درونی، کاهشیافتن ایمان به آفریدگار و عواطف خشن و خالی از مهر.
– بخشی از کتاب پیام گمگشته
نوشتهٔ مرتبط: چرا برای یادگیری باید مبتدی شوم؟
ابهامزدایی
پس از اتمام کتاب، در اینترنت به دنبال نویسنده و اطلاعات بیشتری در مورد کتاب گشتهام. متوجه شدم که عدهای و حتی بخشی از قبیلههای بومی، نوشتههای مارلون مورگان را کذب و دروغ اعلام کردهاند. آنها معتقدند، شواهدی وجود دارد که خانم مورگان در آن تاریخ اصلاً سفری نرفته و حرفهایش از زمان، مسافت و حتی معرفی قبیلهای به نام «ابوری جنینی» دروغ است.
اما به نظرم حرفها در این کتاب مربوط به هر شخص واقعی یا خیالی باشد، قابلتأمل و باارزش است. برای من داستان ایشان از تجربهٔ سفرشان (حتی در رؤیا) بسیار با مفهوم و هماهنگ با اصل زندگی است.
پس شما هم میتوانید به انتخاب خودتان این کتاب را بهعنوان داستان یا مستند مطالعه کنید.
امیدوارم از خواندنش لذت ببرید.
*به پیشنهادهای دیگر در «باغ عدن» نیز سر بزنید. ممکن است از آنها هم لذت ببرید.
17 Responses
به تازگی کتاب پیام گمگشته رو خوندم کتاب خیلی خوب و تاثیر گزاری بود.
باید بخونمش
باید کتاب خوبی باشه
میخونمش
آره بخونش. من که خیلی لذت بردم.
دارم میخونم
خیلی خوبه
مخصوصا اینکه یه سری تجربه ی مشترک با نویسنده دارم
چه جالب
چون زمانی که به استرالیا مهاجرت کردم، همه چیز غریب بود، و مجبور شدم از خیلی دلبستگی ها و خواسته هام دل بکنم
جالبتر هم شد 😉
امروز تمامش کردم
عجیب بود
پیام شیوا و دل نشینی داشت
😉
عالی بود و متفاوت.
اگر لطف کنید کتاب پیام گم کشته را برایم ایمیل نمایید چون از طریق انترنت نتونستم دانلود کنم.
ممنون
فایل کتاب را ندارم.
میتوانید نسخهٔ دیجتیال آن را آنلاین تهیه کنید.
وقت بخیر..من نسخه پی دی اف این کتاب و در تلگرام از یه کانال دانلود کردم..در صورت تمایل میتونید از کانال
greenyoga@
در تلگرام این کتاب و به رایگان دانلود کنید
سلام
بهتر است که علاقهمندان نسخهٔ اصلی را تهیه کنند.
وقت بخیر..هر طور که شما صلاح میدونید..
درود
این کتاب را میشه تفسیری از دیدار مولانا و شمس تلقی کرد مخصوصا جایی از این ملاقات که شمس به زیبایی تمام بیان میکنه:
بی خبر از نو شدن اندر بقا
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است
مصطفی فرمود دنیا ساعتی است
آزمودم مرگ من در زندگی است
چون رهی زین زندگی پایندگی است
کیستی تو ؟
کیستی تو ؟
قطره ای از باده های آسمان
این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کن زندان را و خود را وارهان
کیستی تو ؟
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان
کیستی تو ؟
تیر پران بین و نا پیدا کمان
جانها پیدا و ناپیدا جان جان
کیستی تو ؟
رهنمایم همرهت باشم ای رفیق
من قلاووزم در این راه دریغ
کیستی تو ؟ همدلی کن ای رفیق
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم
هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زودتر
بر خوانم افسونش ، ارابه بجنبانم
هم ناطق و خاموشم ، هم لوح خموشانم
هم خونم و هم شیرم ، هم طفلم و هم پیرم
کیستم من ؟ کیستم من ؟ چیستم من ؟
تا نگردی پاکدل چون جبرییل
گرچه گنجی در نگنجی در جهان
رخت بربند ، رخت بربند و برس در کاروان
آدمی چون کشتی است و بادبان
تا کی آرد باد را آن باد ران
هیچ نندیشم به جز دلخواه تو
شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو
چشم گریانم ز گریه کند بود
یافت نور از نرگس جادوی تو
پس بگفتم کو وصال کو نجاح
برد این کو کو مرا در کوی تو
جستجویی در دلم انداختی
تا ز جستجو روم در روی تو
خاک را هایی و هویی کی بودی
به دوستان عزیزی که این کتاب خوندن و خوششون اومده ، پیشنهاد میکنم کتاب ملت عشق را بخونن