این مطلب توسط نویسندۀ مهمان، موژان آذر ترجمه و نگارش شده است.
روزانه دهها نه بلکه صدها جملۀ قصار (گفتاورد)، داستانهای «زیبا» و گفتههای پندآموز میخوانیم و میشنویم. برای لحظهای لذت میبریم و شاید با چند نفر هم به اشتراک بگذاریم. اما لحظۀ دیگر بدون آنکه اصل و شالودۀ گفته را به یاد داشته باشیم، سراغ جملۀ بعد میرویم.
شخصاً به استفادۀ عمده از این رویه انتقاد دارم. به چند دلیل:
- نگاه به این جملهها خیلی سطحی شده است و فقط برای چند لحظه جالب است.
- اغلب از آنها بهعنوان پیامهای شخصی استفاده میشود. بی سلام و علیک، یکی از آنها را میفرستیم، بدون اینکه مقصود یا حرفمان را گفته باشیم. پیامهای تبریک، تسلیت استفادۀ مفرط از این نمونهاند.
- از آنها نا بهجا استفاده میشود.
ولی بارها شده که از افراد، چه آنهایی که میشناسم و دیدمشان یا آنهایی که شناختم فقط به اسمشان ختم میشود، جملهایی شنیدهام و برای سالها به خاطرم مانده است. ازاینرو شخصاً استفاده از گفتاورد را میپسندم ولی به دلایلی که در بالا به آن اشاره کردم، استفاده از آن را بااحتیاط انجام میدهم.
دلیل دیگرم که در نکتۀ اول به آن اشارهکردهام، سطحینگری به گفتۀ شخص است. جملهایی میخوانیم که چندکلمهای بیش نیست، ولی خلاصۀ سالها تجربه و زندگی آن فرد است. ایشان نه فقط توانسته آن را خلاصه نقل کند بلکه آن را سالها زندگی کرده است. این نکته خیلی مهم است که بتوان به عمق گفته یا نوشتۀ گوینده سخن هم توجه کرد.
افرادی هستند که اینطور زندگی کردهاند. یکی از آنها استیو جابز است. هرچند که در مورد زندگی خانوادگی و تعاملش با انسانها حرفهای متناقضی شنیده میشود، اما سخنها و رفتارش را که میبینی، پر است از حرفهای آموزنده. در اینجا ده مورد از آنها جمعآوری شده است.
۱. هرگز در زندگی دچار سکون نشوید
اگر هنوز پیدایش نکردهاید، به جستجو ادامه دهید. تسلیم نشوید. حتی باوجود مشکلات پیش رو، وقتی پیدایش کنید، آن را خواهید شناخت. همچون تمامی رابطههای مهم، این نیز با گذر سالیان، بهتر و بهتر خواهد شد.
۲. کاری را انجام دهید که عاشق آن هستید
شغل شما بخش مهمی از زندگیتان را در برمیگیرد، و تنها راه رضایتمندی حقیقی، انجام دادن کاری است که به مهم بودن آن باور دارید و تنها راه انجام یک کار عالی این است که به آنچه انجام میدهید، علاقه داشته باشید. اگر هنوز آن را پیدا نکردهاید، به جستجو ادامه دهید و پا پس نکشید. باوجود تمام مسائل احساسی متوجه میشوید که چه موقع آن را پیداکردهاید.
۳. همۀ مسائل زندگی در ارتباط با پول نیست
محبوبترین داشتههای من در زندگی کوچکترین خرجی برایم ندارند. کاملاً آشکار است که زمان، باارزشترین منبعی است که در اختیارداریم.
۴. وقت خود را هدر ندهید
زمان شما محدود است، پس بازندگی کردن به روش دیگران وقت خود را هدر ندهید. به دام تعصبات خشک نیفتید که در حقیقت زندگی کردن بر اساس افکار دیگران است. اجازه ندهید که همهمۀ نظرات دیگران، ندای درونتان را خاموش کند. از همه مهمتر شجاعت دنبال کردن خواستۀ قلبی و دریافت شخصی خود را داشته باشید.
۵. افکار شما واقعیت زندگیتان را میسازند
در اینجا همگی به این درک رسیدهاند که لحظۀ اکنون، یکی از آن لحظاتی است که بر آیندۀ خود تأثیر میگذاریم.
۶. هر مرگی تولد یک زندگی جدید است
هیچکس نمیخواهد بمیرد. حتی افرادی که میخواهند به بهشت بروند، حاضر نیستند برای رسیدن به بهشت بمیرند؛ بااینحال مرگ مقصد مشترک همگی ماست. هیچکس تاکنون گریزی از مرگ نداشته و باید هم اینطور باشد، چراکه بهاحتمالزیاد مرگ بهترین ابتکار زندگی است. مرگ کهنه را میزداید تا راهی برای آنچه تازه است، باز کند.
۷. به انسانهای دیگر اعتماد داشته باشید
تکنولوژی پدیدۀ مهمی نیست. آنچه مهم است این است که شما به انسانها ایمان داشته باشید. به اینکه آنها بهطور ذاتی خوب و باهوش هستند و اگر ابزار و وسایل در اختیارشان قرار دهید، کارهای بزرگی انجام خواهند داد.
۸. به ندای درون خود اعتماد کنید و دریافتهای شهودی خود را دنبال کنید
اجازه ندهید که قیلوقال نظرات دیگران، ندای درونتان را خاموش کند.
۹. به مسیر زندگی خود اعتماد کنید
نمیتوانید نقطهها را با نگاه کردن به جلو به هم وصل کنید. تنها میتوانید با نگاه کردن بهعقب آنها را به هم ربط دهید. پس باید اعتماد کنید که نقطهها به نحوی در آیندهتان به هم ربط پیدا میکنند. میبایست به چیزی باور داشته باشید. ندای درون، سرنوشت، زندگی، کار ما یا هر چیز دیگر. این رویکرد هرگز مرا ناامید نکرده است و این چیزی است که زندگی من را متمایز کرده است.
۱۰. همیشه احساس خود را دنبال کنید
یادآوری مرگ، بهترین راهحلی است که من میشناسم تا به خود یادآوری کنیم در زندگی چیزی برای از دست دادن وجود ندارد. پس دلیلی ندارد که احساستان را دنبال نکنید.
5 Responses
درود بر خانمِ آذر و آقای حبیبیِ عزیز!
این نوشته رو خوندم و لذت هم بردم. اما میخواهم دیدگاهم را نه دربارهی این آموزههای جابزِ فقید، بلکه دربارهی چنین پستها و نوشتههایی عنوان کنم:
همونطور که خانمِ آذر نوشتهاند، روزانه صدها جملهی قصار و گفتههای پندآموز از بزرگان (عموماً) جهان میخوانیم و میشنویم. بگذریم از اینکه گاهی اوقات روحِ اون شخصِ بزرگ هم از چنان جمله و پندی خبر ندارد (مانند جملهای دربارهی سوریه که به نقل از چامسکیِ بزرگ، چند هفتهای فضای وب پارسی را پر کرده بود و هیچ ربطی هم به ایشان نداشت!) اما چیزی که میخواهم بگویم این است که آنقدر برخی از این افراد بزرگ و بیمانند هستند (مانند گیتس و جابز و فورد و انیشتین و…) که برای منِ خواننده، دستنیافتنی به نظر میرسند و در نتیجه پندشان هم هرقدر زیبا و خواندنی باشد، اما برای من ماندنی و عملیاتی نیست! شاید این همان چیزی باشد که در این نوشته به «سطحینگری به گفتهی شخص» تعبیر شده است.
خودِ بنده چند سالی است که در وبلاگِ «خوشفکری» چنین جملهها و نوشتههایی را ترجمه و منتشر میکنم. اما راستش را بخواهید، تازگیها «خسته» شدهام. با خودم فکر میکنم باید به جای خواندن و گردآوری و ترجمه و انتشارِ جملههای پندآموز از راکفلر و براندو و اسپیلبرگ و حتی پرفسور حسابیِ خودمان و هزار و یک آدمِ مشهورِ دیگر، به سراغِ «مش قاسمِ نانوا» و «حاج کاظمِ بقال» و «اوس ممّدِ مکانیک» برم! 🙂
منظورم این است که به سراغِ آدمهای معمولی و موفق و زنده و صاحبِ کسبوکار و زنوبچه و اعتبار و عزت برم. کسانی که همه میبینیم، ولی نمیشناسیم. کسانی که معمولی ولی موفق هستند. کسانی که حرفشون و تجربهشون و زندگیشون و شرایطشون و… رو درک میکنم. کسانی که کسبوکارشون رو از صفر شروع کردن، زندگیشون رو از هیچ بنا کردن، و امروز موفق و سالم و خوشحال و خوشبخت هستن، و در عینِ حال دستیافتنی.
در این چند وقتِ اخیر، هر بار با خودم تصمیم گرفتهام به سراغ اینها برم. ولی باز هم وقتی پای کامپیوتر نشستهام…
آقای فیروزی عزیز، سلام
من از طرف خودم پاسخ میدهم.
از خواندن دیدگاهت لذت بردم. با این نگاه خیلی موافقم. اینکه پای حرف افراد معمولی بنشنیم و از زندگی بشنویم. در واقع نوشته قبلی من که در مورد عنصر وجودی بود، دعوتی بود (و هست) برای هرکسی که فکر میکند عنصر وجودیاش را یافته. احتمالاً همان «مش قاسمِ نانوا» و «حاج کاظمِ بقال» و «اوس ممّدِ مکانیک» که در عنصر وجودی خود زندگی میکنند. بدون آنکه بدانند. اما دعوت من برای آنهایی است که دوستدارند زندگی را با کلام و دیدگاهشان برای دیگران به اشتراک بگذارند.
تا جایی که فهمیدهام هیچکدام از افراد مشهور (اصیل) هیچ وقت سعی نداشتهاند که مشهور شوند و نوع زندگی آنها به این دلیل فرق نداشته، اما روش آنها چرا. در واقع میخواهم بگویم که توانایی همه افراد یکی ولی دسترسیشان به توانایی برای هرکس متفاوت است. شخصی آن را پیدا میکند و دنبالش میرود و دیگری نظیر من این شاخه آن شاخه میکند تا نزدیکش شود.
راستی وبلاگ خوشفکری را پیدانکردم! دوست دارم سری بزنم.
ممنون از توجهات.
نوشتهی خانمِ آذر و دیدگاهِ خودم و دیدگاهِ شما، و غلیاناتِ ذهنی ایجادشده در من در پی این خوانشها و نگارشها (وجداناً قصدِ قلمبهنویسی ندارم 🙂 اینجوری پیش میاد!) بنده رو مجبور کردند که ادامه دهم. امیدوارم بازدیدکنندهای نگوید «قسمتِ دیدگاههای وبلاگ را چتروم کردهاند»!
بهعنوانِ یک علاقهمند به آموزهها و حوزههای «موفقیت» و «سبک زندگی» و «کارآفرینی» و «استارتآپ» و «تغییر» و… خیلی وقتها خواسته و ناخواسته درگیرِ گفتگو (و گاهی بحث و جدلهایی) با افراد مختلف میشوم. نگرش و درکِ افراد مختلف نسبت/از این حوزهها متفاوت است و اینجا هم جای طبقهبندی و بحثِ آنها نیست، اما میخواهم از تفکری صحبت کنم که همیشه در مواجهه با این دسته از آموزهها، میگوید: « تو این مملکت…» یا «اون تو آمریکا…» یا هزار و یک عبارتِ دیگر که همگی یک مفهوم را بیان میکنند و اون هم اینکه: «موفقیت، خوشبختی، تغییر مثبت… مالِ مایی که در ایران زندگی میکنیم نیست. همهی این حرفها برای ما رویاست. رویایی که فقط در آن سوی آبها دستیافتنیست.» اشتباه نکنید! اول اینکه بحثم اصلاً سیاسی نیست و صرفاً دربارهی زمینههاییست که نام بردم، دوم اینکه من هم بهشدت باور دارم که (مثلاً در بحث کارآفرینی و استارتآپ) ایالات متحدهی آمریکا توانسته در طی سالها و با برنامههای درست و منطقی و آیندهنگرانه و با استفاده از تواناییهای بالقوهش، به بهشتی برای استارتآپها و اصلاً کسانی که میخواهند بزرگ شوند تبدیل بشه.
یکی از دهها عاملی که چنین تفکری را باعث شده، همین است که ما در برنامهها و کلاسها و کارگاهها و وبلاگها و دانشگاهها و مدرسهها و سخنرانیها و… مدام از بزرگانِ مشهور مثال میآوریم. خب من وقتی به کسی میگویم مثلاً گیتس و زاکربرگ از دانشگاه بیرون آمدند و بهدنبال اثبات و استفاده از تواناییهای خودشون رفتند و موفق شدند، سریع با این جمله روبرو میشم که: «تو آمریکا… تو این مملکت…» اون خودش رو و شرایطش رو، با آدمی مثلِ زاکربرگ، در شرایطی (از نظرِ اجتماعی و تحصیلی و سیاسی و… برای ما رویایی) مقایسه میکنه، و مشخصِ که نتیجهی چنین مقایسهای چی میشه. یک گوش میشه در و دیگری دروازه!
اما من این چند وقتِ هر وقت میخواهم برای کسی مثالی بیاورم، از سه جوانی نام میبرم که اپلیکیشنِ «آفتابه» را برای اندروید طراحی و برنامهنویسی کردند، بدونِ استفاده از هیچ رانتی محصولشان را عرضه و تبلیغ کردند و در طی چند ماه به ثروت قابل توجهی هم رسیدند! سه جوانِ دانشجوی بیست و یکیدوساله ساله، در همین تهرانِ خودمان و در همین شرایط. به قول من و تو، «افراد معمولی»
باور کن اونقدر ذهنم پر شده که اصلاً فراموش کردم از کجا شروع شد و چی می خواستم بگم! این دیدگاه رو پاک هم کردی، کردی! 🙂
در پایان یادآوری میکنم که به اونچه تو (آیدینِ حبیبی) دربارهی «یافتنِ عنصر وجودی» گفتی و نوشتی باور دارم و این را «جانِ کلام» میدانم. کسی که عنصرِ وجودیاش را یافته، راهش را مییابد، زندگیاش را میسازد، از نفسکشیدن لذت میبرد، درست فکر میکند. اصلاً کسی که عنصر وجودیاش را یافته، یک «انسانِ کامل» است. تو با مطالعه و آگاهی و تواناییِ نگارشی که داری، جانِ کلام را قبلاً گفتهای و تصور میکنم قلمفرساییهای بنده در طیِ این دو دیدگاه، بهعنوان یک علاقهمند به مباحثی که پیشتر گفتم، تنها تلاشیست برای مصداقآوردن و (احتمالاً) سادهکردنِ نوشتههای تو برای خودم. (این را هم برای کسانی نوشتم که احتمالاً دیدگاه من را خواهند خواند و خواهند گفت که این چی داره میگه!)
http://khoshfekri.com
شرایط و محدودیتها تأثیرگذار است. شنیده بودم که محدودیت، خلاقیت میآورد ولی نمیدانستم چطور. تااینکه یکبار برای شرکت در دورهای به دانمارک رفتم. درگروهمان میبایست ایدهای برای یک شرکت تولید بلندگوهای حرفهای دست و پا میکردیم.
بعد از یکی دو روز متوجه شدم که ذهن من درگیر محدودیتهاست. مثلاً فکر میکردم که اگر اینترنت کند شود چه؟ اگر سرویسی در آن لحظه کارنکند چه؟ همچنین متوجهشدم که این مفاهیم برای آنها هیچ معنایی ندارد.
ولی دست آخر ایدهای که پیشنهادش را داده بودم، به عنوان یکی از چند ایده انتخاب شد.
حرف مربوط و بیربط زیاد دارم، ولی به قول تو شاید جاش اینجا نباشد. 🙂
بسم الله الرحمن الرحیم راه و روش زندگی را میخواهی بفهمید چیه به پیامبر خدا و اهلبیت رجوع کنید به کسانی که در صراط مستقیم هستند رجوع کنید به کتاب خدا قرآن مراجعه کنید نه به کسی مثل استیو جابز که اعتقادات درستی نداشته است آدرس اشتباه به مردم ندهید