این نوشته بخشی از مجموعه آموزشهایی دربارهٔ «علم و هنر راهبری» است.
اگر نگویم پرسشهای راهگشا، اصلیترین بخش حرفهٔ راهبری است، بیشک بخش جدانشدنی آن است. روش پرسیدن و مطرح کردن پرسشهای راهگشا است که راهنما را با دیگر متخصصان رشد شخصی متفاوت میکند. راهنما باور دارد که راهجو:
- جوابهای خود را بهتر از هرکسی میداند؛
- به دنبال راهحل منحصر به خود است؛
- علاقه دارد برای پیدا کردن مسیر، به درون خود بنگرد.
هرکسی بهترین جواب را میداند، فقط توانایی و روش دسترسی به آن را ندارد.
در جلسهای از دورهٔ اول کلاس «علم و هنر راهبری» همگی مشغول بازی پرسش و پاسخ شدیم. دریکی از پرسشها دعوت شدیم تا برای طراحی لباس یک راهنما، خلاقیت به خرج دهیم. Beth ایدهٔ جالبی مطرح کرد که از آن موقع در ذهنم شکل گرفت. تیشرت او جالبتر از دیگران بود. در طراحی او جملهٔ I Have All the Questions (تمام سؤالها پیش من است) در جلو نوشتهشده بود و جملهٔ You Have All the Answers (تمام جوابها نزد تو است) در پشت بود.
این ایده خلاصهٔ یک جلسهٔ راهبری است. راهنما با دقت پرسشهای راهگشا میپرسد، از تمرینهای مختلف استفاده میکند و با ایجاد فضای امن، راهجو را برای بیان صادقانهترین پاسخ خود دعوت میکند.
با مطرح کردن پرسشهای راهگشا موضوعی شفاف میشود، تعهدی ساخته میشود و مسیر رشد هموارتر میشود.
پرسش کلیدی «چرا برای تو مهم است؟»
بارها مزهٔ پرسشهای راهگشا (سازنده) را چشیدهام. هرکدام کیفیتی دارند که توجه به آن دیدم را بازتر میکند. فرقی نمیکند که چند بار آن را شنیدهام یا به آن پاسخ دادهام. مهم این است که به آن دوباره جوری توجه کنم که انگار بار اول است که میشنوم. بارها پیشآمده که پاسخ امروزم با پاسخ قبلیام، کاملاً متفاوت باشد.
بهتازگی در کلاس، اهمیت پرسشی برایم دوچندان شده است. هر بار در آغاز تمرینهای جلسهٔ راهبری و پسازآنکه درخواست راهجو را میشنویم، پرسش کلیدی «چرا برای تو مهم است؟» را میپرسیم. پرسش سادهای است و ممکن است تصور کنی که اگر مهم نبود که مطرح نمیشد!
درست است. حتماً اهمیتی داشته که بیانشده است. ولی این پرسش اهمیت نهفتهای دارد که تا پرسیده نشود و تجربهاش نکنی، به این نکته پی نمیبری.
در پس این پرسش، اولویت آن خواسته یا نیاز است که پرسیده میشود. زمانی که به آن پاسخ میدهی، دلایل خود را بازگو میکنی که چرا رسیدن یا نرسیدن به آن خواسته برایت مهم است. متوجه میشوی که آیا این خواسته هماهنگ با دیگر خواستهها و مسیر زندگیات است یا اینکه فقط فکر میکنی با رسیدن به آن خوشحالتر، آرامتر و راضیتر خواهی شد.
همین دیروز، جلسهٔ تمرین سهنفرهای داشتیم. در این تمرین هرکدام راهنما، راهجو و ناظر میشویم. نوبت من شد که راهجو شوم. از قبل موضوع خاصی در ذهن نداشتم. بعد از کمی توجه، موضوعی به ذهنم رسید. دوست داشتم مروری بر ارزشهای زندگی کنم. برایم واضح نبود که دقیق چه میخواهم، ولی نیاز داشتم تا اولویتهایم را بررسی کنم.
میخواستم چیزهایی که در زندگی با آن سروکار دارم را بررسی کنم. پرسشم کمی گیجکننده بود و از تانیا (راهنمای جلسه) عذرخواهی کردم.
شروع کردیم و در حین جلسه دعوت شدم تا از تمرین «چرخ تعادل» استفاده کنم. در این تمرین، اولویتها و ارزشهای فعلی زندگی را مشخص میکنی و از نگاه خودت ارزشگذاری میکنی. این تمرین را پیشتر چندین بار در کارگاههای «درونگردی» استفاده کردهام و بازخوردهای جالبی گرفتهام. خودم هم چندین بار چرخ تعادلم را ترسیم کردهام و جالب است که هر بار اولویتهای مشترک و متفاوت با دفعهٔ قبل داشتهام.
«کار بامعنی» اولین انتخابم در تمرین دیروز بود. پسازآن یادگیری، سفر، روابط مهم، دوستی، پول، سلامتی و سرگرمی انتخابهای دیگرم بودند. سلامتی بیشترین امتیازم بود. به آن امتیاز ۹ از ۱۰ را دادهام. کمترینش برای سفر بود که نمرهٔ ۳ را دادهام. در ادامهٔ این تمرین مشخص میکنی که بر روی کدام دسته میخواهی تمرکز کنی و آن را بهبود دهی. برایم واضح بود که در حال حاضر نمیخواهم به سفر توجه بیشتری کنم. بااینکه فرصت و امکان سفر دارم، اما دوست دارم ساکن باشم. پس از سفر، سرگرمی کمترین امتیاز را داشت و برایم مهمترین بود.
در طول جلسهٔ ۳۰ دقیقهای ما، نکات جالبی از من درآمد. متوجه شدم که چقدر به سرگرمی نیاز دارم که پیشازاین اهمیتش را به این اندازه نمیدانستم. میدانستم که تفریح نیاز دارم، ولی نمیدانستم که به این اندازه لازم دارم.
همچنین متوجه شدم که پیشازاین سابقهای در جدی کردن سرگرمیها دارم. بیدلیل سرگرمیهایم را جدی میکنم و انتظارم از آن بالا میرود. این کار باعث میشود که کمکم سرگرمی از حالت تفریحش خارج شود و کیفیتش را از دست دهد.
نتیجهٔ جلسه این شد که به خودم تعهد دادم تا یادگیری ساخت موسیقی الکترونیک را جدیتر بگیرم و یکشنبهها را به این کار اختصاص دادهام.
روند جلسهٔ دیروز برایم جالب بود. پیش از تمرین، فکر میکردم اولویت من همان انتخاب اول، یعنی «کار بامعنی» است. ولی اینطور نبود. نیاز من به تفریح و سرگرمی بیشتر است!
پرسشهای راهگشا
تمام تجربهٔ دیروز از پرسشهای راهگشا و پاسخهای صادقانه میسر شد. البته که اگر به فضای سهنفرهمان اعتماد نمیکردم، پرسشها را عمیق جواب نمیدادم و خودم را باز نمیکردم، نتیجهٔ اینچنینی نمیگرفتم.
پاسخهای صادقانه، نتیجهٔ پرسشهای راهگشا است.
همچنین اینگونه پرسشها:
- صادقانه است و از روی تمایل برای شناخت راهجو پرسیده میشود؛
- واضح است و پس از اتمام با مکث همراه است؛
- برای پاسخ، گاهی نیاز به سکوت دارد؛
- پاسخ آنها بله و خیر نیست؛
- با لحن مناسب مطرح میشود تا حالت قضاوت کنندهای نداشته باشد؛
- به شکلی جملهبندی میشود که راهجو را به مطرح کردن بهترین پاسخ دعوت کند؛
- فرصتی را برای پیدا کردن اولویتهای راهجو فراهم میکند.
پیشنهاد
ممکن است جز آن دستهای که بهجای جواب دادن، دنبال پرسش مناسب میگردی. این بار میتوانی پرسش کلیدی بالا را در شرایط مختلف از خودت بپرسی. مثلاً:
- چرا خرید … برایم مهم است؟
- چرا یادگیری … برایم مهم است؟
- چرا شروع … برایم مهم است؟
- چرا تجربهٔ … برایم مهم است؟
همچنین اگر هنوز شرایط کوچینگ و منتورینگ برایت میسر نیست، میتوانی برای شروع، این ۷ پرسش را هماکنون از خودت بپرسی.