پنجشنبه و جمعهٔ پیش (۷ و ۸ بهمن ۱۳۹۵)، دو کارگاه برگزار شد. یکی برای یادگیری از دوران گیجی و دیگری برای تغییر بود.
یادگیری از گیجی
گیجی موضوع عجیبی نیست و مفهوم پیچیدهای ندارد. هرکدام از ما ممکن است چندین بار در زندگی، اساسی گیج شده باشیم. زمانهایی که مطمئن نیستیم چه میخواهیم.
عدهای از ما میدانیم که گیج هستیم و با این موضوع راحتیم ولی عدهای دیگر نمیدانند که گیج هستند و با ندانستنش راحتترند. هرچه میدانند را توشهٔ راه میکنند و به سمت مقصدی حرکت میکنند که خود میدانند.
این کارگاه برای دستهٔ اول بود. آنهایی که از پس گیجی به تجربههای جالب، یادگیری از خویش و مهارتهای نو دستیافتهاند. آنهایی که هر بار زمانش میرسد، حاضرند تا قسمتی از زندگی خود را زیر سؤال ببرند.
سر-در-گمی یعنی چه؟
یعنی حواس و توجهت در گُم است.
گم کجاست؟ جایی که پیدا نیست.
وقتی چیزی را گم میکنی، لزوماً نیست و نابود نشده است، بلکه در دسترس نیست.
چندین بارشده که چیزی را گمکرده باشی و درنهایت، جایی پیدایش کنی که آنجا را بارها گشتهای؟
احتمالاً زیاد!
این همان اتفاقی است که برای سردرگمی هم رخ میدهد. میدانی شرایط، موقعیت و ارزشهای زندگی کنونیات، آن چیزی نیست که میخواهی یا لایقش هستی؛ اما دقیق نمیدانی که چه میخواهی و کجا باید دنبالش بگردی.
به ادامهٔ راه شک میکنی، مطمئن نیستی که دیگر بخواهی شرایط فعلی را ادامه دهی، یقین داری که بخشی از زندگی تغییر میخواهد.
گاهی قد و قوارهٔ تغییر را نمیدانی و به سمتش میروی؛ اما گاهی ابعاد آن را میبینی، میترسی و پا پس میکشی.
میدانی که این تغییر اساسی است و تمام بخشهای زندگی تحت تأثیر این تغییر خواهد بود. شغل، رشد شخصی، محیط زندگی، روابط اجتماعی و عاطفی، سبک زندگی و…
اگر اوایل راه باشی و اولین بار باشد که «زندگی تکانی» کرده باشی، این کار بسیار دشوار است؛ اما اگر چندین بار امتحان کرده باشی و در تغییر، حرفهای باشی، هر بار از این شرایط استقبال میکنی و قدمی به سمت خودِ جدیدت برمیداری.
این کاری بود که ما در کارگاه انجام دادیم.
ابعاد گیجی را سنجیدیم. عواملی که ممکن است باعث ماندن در گیجی بشود را بررسی کردیم. سپس شرایطی را تخیل کردیم که مسیر تغییر را فراهم کنیم.
اما جالب است که تعریف گیجی برای هرکداممان متفاوت بود، ولی اشتراکی هم داشت: هیچکدام از گیجی نمیترسیدیم و آن را منفی نمیدانستیم.
برای عدهای از ما گیجی حتی خلاقیت هم میآورد.
برای عدهای از ما گیجی، شناخت عمیق نیازها و خواستهها را همراه دارد.
در آخر به نقطهای رسیدیم و با استفاده از روش «تخیل هدایتشده»، شرایطی را تخیل کردیم که در آن گیج نیستیم. این شرایط را بررسی کردیم و از خودِ آیندهمان، پیشنهاد گرفتیم. برای:
- شروع
- تغییر
- حرکت
فرصت دادن به دوران گیجی، سازنده و آموزنده است؛ اما ماندن در آن و عادت کردن به شرایطش، خیر.
تغییر
در ذهنم این کارگاه ادامهٔ کارگاه قبل (گیجی) بود. زمانی که از گیجی بهوضوح حرکت میکنیم، تغییر پدیدار میشود.
روشهای مختلفی برای تغییر وجود دارد اما همگی ساختار مشابهی دارند و از سه مرحلهٔ زیر تشکیل میشوند:
۱. مشخص کردن شرایط ناخوشایند
۲. تخیل آیندهای بدون آن
۳. برداشتن اولین قدم
ما هم همین روش را دنبال کردیم. با استفاده از تمرین «چرخ تعادل»، سعی کردیم قسمتی از زندگی که نیاز به توجه دارد را مشخص کنیم. میخواستیم متوجه شویم که کدام بخش از زندگی آنچنان رضایتبخش نیست و بهبود آن باعث بهبود کیفیت زندگی میشود.
پسازآن با استفاده از روش «تخیل هدایتشده»، به آیندهای رفتیم که بدون آن مشکل هستیم. خودمان را تماشا کردیم.
در چه حالیم. چطور قدم برمیداریم. چقدر خوشحالیم و…
در پایان از خودمان راهنمایی خواستیم. یک جمله، یک لبخند یا حتی یک تصویر، راهنمای مسیرمان شد.
سطح باز کردن خودمان
در تمام کارگاهها ما بهصورت دایره مینشینیم و همینگونه صحبت میکنیم. با ابزار گفتوگو و یک نفر در هرلحظه.
سعی میکنیم که سخن دیگری را قطع نکنیم، به کسی پیشنهاد و نصیحت ندهیم و گفتوگویمان آگاهانه باشد.
این روش را چند سال است که میشناسم. اولین بار در کارگاه Art of Hosting (هنر میزبانی گفتوگوی سازنده) با آن آشنا شدم.
بعد از چند ساعت متوجه شدم که صحبت کردن در این روش چقدر ساده و لذتبخش است.
اولین صحبتم را به یاد دارم. میان جمع ۳۵ نفره در دایرهای بزرگ نشسته بودیم. دور اول برای معرفی بود. هرکسی خود را بهنوعی معرفی میکرد. من هم در حال آماده کردن جملههای خود بودم.
مقدمهٔ هرکسی را که میشنیدم (حداقل بخشی از آن را، چون حواسم جای دیگری بود)، ایده میگرفتم و جملهبندی حرفم را از نو در ذهنم میچیدم.
چند نفر به من مانده بود که متقاعد شدم چه میخواهم بگویم. دقیق یادم نیست که چه میخواستم بگویم و چه گفتم. ولی درنهایت هیچکدامش شبیه به هم نشد! درنهایت جملههایی به زبان آمد که در ذهنم نبود.
بعدازآن تصمیم گرفتم هر بار که میخواهم صحبت کنم، بدون آمادگی این کار را انجام دهم.
روش گفتوگو به شکل دایره در ابتدا ترسناک به نظر میآمد ولی پس از چند سال مطمئن شدم که طبیعیترین شکل گفتوگوی جمعی است.
زمانی این نوع گفتوگو منجر به شناخت، آگاهی و درک نیازها میشود که بتوان خود را باز کرد.
هراندازه به دایره اعتماد کنی، به همان اندازه از آن اعتماد میگیری.
2 Responses
در دایره نشینی این کارگاه، دو حس امنیت و خوب شنیده شدن رو تجربه کردم. ممنونم.
خوشحالم که اینطور بوده.
امنیت و حس شنیده شدن، هردو محصول نزدیکی به دایره است.
معلول است که خودت هم به دایره اعتماد داشتی.