تنها یک دقیقه وقت بگذار و حداقل یک مورد غیرضروری را در زندگیات مشخص کن و همین امروز آن را بکش.
وقتی میگویم «بکش»؛ به رئیس، مادر شوهر یا همسایهات فکر نکن.
تو باید یکچیز مربوط خودت را بکشی که برای زندگیات نیازی به آن نداری. مثلاً گفتن اینکه «من خشمم را خواهم کشت»، خیلی کلی است. این چیزی نیست که بتوانی با تصمیم گرفتن به آن برسی. دست یافتن به آن به آگاهی نیاز دارد.
چیزی بهخصوص که بدون آن بهتر خواهی بود را شناسایی کن و امروز قدم محکمی بردار. مهم نیست چقدر کوچک باشد. یک کار کوچک را انتخاب کن که دیگر انجام ندهی، هرچه هم که پیش آمد. «من دیگر عصبانی نمیشوم» گفتۀ نادرستی است، چراکه همچنان در کنترلت نیست. میتوانی مثلاً اینطور بگویی «حرفهای تلخ نخواهم زد».
در مورد کاری که در توانت است و انجامش خواهی داد، مصمم شو. اینگونه است که زندگیات دگرگون میشود؛ اما باید واقعاً آن را انجام ندهی، نه اینکه دوباره سروکلۀ رفتار قبل پیدا شود. اگر چیزی را میکشی باید از بین برود. اگر میخواهی به سمت حقیقت زندگی قدم برداری، باید کمتر به آنچه حقیقی نیست بها دهی. ممکن است همۀ آن یکباره فروکش نکند، اما میبایست آن را قدمبهقدم کم کنی.
۲. وضعیت حال را بشکن
به زندگی اینگونه نگاه کن که ببینی چه چیزی قابل تغییر است و برای آن کاری انجام بده. گریه کردن برای آنچه نمیتوانی تغییر دهی، یک روش حتمی برای ماندن در وضعیتی است که اکنون در آن هستی. حداقل ماهی یکبار آگاهانه به این مسئله بنگر و یک مورد کوچک برای تغییر در خودت پیدا کن.
برای نمونه، هر بار قبل از غذا خوردن به خاطر غذایی که میخورم شکرگزاری میکنم، غذایی که تبدیل به بخشی از وجود من میشود. یا «هر بار هنگام استفاده از یکی از عناصر اصلی زندگی همچون آب، خاک یا هوا و هر آنچه در اطراف من است، ۱ درصد صرفهجویی میکنم». یا «توجه میکنم که همانقدر غذا در بشقابم بکشم که میتوانم بخورم».
این موارد کوچک، زندگیات را تغییر خواهند داد و فرد به خصوصی خواهی شد.
۳. به یاد داشته باش که میرا هستی
کار بسیار مهمی که هر انسانی باید انجامدهد، این است که چارچوب روانی و احساسی خود را حول محور اساسیترین واقعیت زندگی بنا کند که همان میرا بودن (مرگ) است. در حال حاضر بهاندازۀ کل یک زندگی برای مردم طول میکشد تا بفهمند فناپذیر هستند. آنها نیاز دارند که یک حملۀ قلبی یا تودۀ بدخیم این امر را به آنها یادآوری کند.
باید زندگی را جشن بگیری و از هرلحظۀ آن لذت ببری. زندگی حتی برای لحظهای منتظرت نمیایستد. اگر نامیرا بودی، میتوانستی ۱۰۰ سال از افسردگی، ۱۰۰ سال از نگرانی، جنون و بدبختی لذت ببری و در پانصدمین سال زندگیات به شادی برسی؛ اما شرایط اینگونه نیست. ما میرا هستیم و زمان در حال گذر است. پس زمانی برای عصبانیت، افسردگی، نگرانی یا هر چیز ناخوشایند دیگری وجود ندارد.
۴. زندگی هوشمندانه را انتخاب کن
آیا خوشحالی درونت با عشق ورزیدن بیشتر میشود، یا با عصبانیت و نفرت و حسادت؟ کدامیک راه خردمندانهتری است؟ دوست داشتن! اینطور نیست؟ میخواهم بگویم لطفاً عاقلانه زندگی کن. این به خاطر هیچکس دیگری نیست، تنها برای خودت، لذتبخش و زیباست.
میتوانی در هر کاری که انجام میدهی، دنیای پرمهری برای خودت بسازی. ساخت یک دنیای پرمهر به معنای کم یا زیاد انجام دادن کارها نیست. اگر همواره روی آنچه انجام میدهی، تمرکز داشته باشی، این احساس بیدرنگ در اطرافت پیدا میشود.
۵. کیفیت زندگیات را مشخص کن
در بسیاری از موارد، خشنودی، عشق و آرامشِ بیشتر مردم درگرو شرایط بیرونی است. در پی آن، اگر قیمت سهام بازار بالا برود خوشحال هستی اگر پایین بیاید، ناراحت! اما کیفیت زندگی ارتباطی به آنچه در اطرافت میگذرد ندارد. توانایی ما برای شاد زیستن به بزرگی خانهای که در آن زندگی میکنیم یا ماشینمان بستگی ندارد. این داشتهها تنها زندگی را برایت آسانتر میکند، اما کیفیت اصلی زندگی یعنی اینکه حال درونیات چطور است.
شاد زیستن و در صلح بودن چیزی نیست که با آن آشنا نباشی. در دوران کودکی اینگونه بودهای، اینطور نیست؟
۶. فروتنی رویکردی هوشمندانه است
تفاوت فرد هوشمند با نادان این است که یک انسان فرزانه میداند که چقدر نمیداند. فرد نادان این را نمیداند. دانستن اینکه چقدر نادان هستیم، بسیار خردمندانه است. آیا هر آنچه در این جهان وجود دارد همچون درخت، علف، شن، یک اتم را بهتمامی درک میکنی؟ نه.
پس با این میزان از هوش و قدرت درک چگونه باید روی زمین راه بروی؟ با ملایمت، کمی تواضع، احترام و عشق نسبت به تمام موجودات اطرافت. اگر نمیتوانی عشق بورزی، حداقل کمی خوف داشته باش، چراکه ذرهای از این دنیا سر درنمیآوری.
اگر فقط بیاموزی که اینگونه راه بروی، ناگزیر وارد یک مسیر معنوی میشوی. دیگر به معلمی احتیاج نخواهی داشت. این اتفاق خودبهخود رخ میدهد.
به همین دلیل است که در فرهنگهای شرق، در مقابل همه موجودات تعظیم میکنی. چه یک سنگ باشد، چه حیوان و چه انسان.
احترامگذاشتن به زمینی که روی آن راه میروی، به هوایی که آن را تنفس میکنی، به آبی که میآشامی، غذایی که میخوری، مردمی که با آنها در ارتباط هستی و هر آنچه از آن استفاده میکنی، حتی ذهن و بدنت، راه حتمی رسیدن به موفقیت در هر زمینهایست.
۷. خوب و بد وجود ندارد
وقتی به چیزی به چشم خوب مینگری، به دیگری به چشم بد، به آنچه آن را خوب مینامی وابسته میشوی و تمام تلاشت را میکنی تا ازآنچه آن را بد مینامی دوریکنی و البته آنچه بد مینامی از درونبر تو فرمانروایی میکند. این روش زیستن نیست.
اگر چیزی را خلاف آنچه هست ببینی، این بدان معناست که دنیا را به عقاید و پیشداوریهای خودت آلوده میکنی.
خلقت برای این است که هر چیزی را همانطور که هست ببینی، نه اینکه آن را آنطور که میخواهی تغییر دهی. این قباحتی است که بشریت به آفرینش روا داشته است. آفرینشی چنان باشکوه. دیگر چهکاری برای ما میماند؟ اگر میتوانی مجذوب آن شو، همین و بس. حتی این هم کار سادهای نیست چونکه خلقت پدیدهای با لایههای بسیار است. پدیدههای بسیاری در حال حاضر باهم رخ میدهند، یکی در میان دیگری، همگی در یک فضا، همگی در یکزمان.
سادگورو