مسیر آیندهٔ باغ عدن

مدتی است که در فکر پیدا کردن سمت‌وسوی جدیدی برای کار هستم. چند روز پیش ایده‌ای از Shawn Blanc گرفتم. او در حال تولید دوره‌ای است که مقدمهٔ آن را رایگان در دسترس قرار داده است. موضوعش همان چیزی است که لازم دارم. «پیدا کردن چشم‌انداز و ارزش‌های زندگی».

این روزها در حال بازنگری ایده‌ها، ارزش‌ها و اولویت‌های زندگی هستم. در جایگاهی قرار دارم که جهت بعدی را نمی‌توانم انتخاب کنم. بیشتر در حال دریافت اطلاعات هستم و به آنچه می‌خواهم فکر می‌کنم.
آنچه برایش هیجان و انرژی‌دارم، آنچه انجامش برایم بامعنی و لذت‌بخش است.

هنوز مطمئن نیستم که مسیر آینده چه شکلی خواهد بود. حتی اگر بخواهم صادقانه صحبت کنم، جهتش را هم نمی‌دانم.

چندین بار در سال‌های گذشته، دچار گیجی شده‌ام و هر بار از آن به‌نوعی عبور کرده‌ام. درگذشته این دوره برایم مشخصاتی مشابه داشته است. وارد شدن به آن ساده و بی‌مقدمه ولی خارج شدن از آن دشوار بود و نیازمند آمادگی.

هر بار که دوره‌ای آغاز می‌شد، تمام بخش‌های زندگی‌ام تحت تأثیر مستقیم آن بود. کارهایی که تا دیروز برایم مهم بود زیر سؤال می‌رفت. توانایی‌هایم بشدت قضاوت می‌شد و درنهایت مسیری که در آن بودم به چالش کشیده می‌شد.

اما دو سه سالی است که شکل گیجی‌ام متفاوت است. همچنان بی‌خبر می‌آید اما توانایی زیر سؤال بردن بخش‌هایی که از آن مطمئن هستم را ندارد. از همین موقع بود که به گیجی جور دیگری نگاه می‌کنم. اخیراً این روش برایم حالت تنظیم‌کننده دارد. هرازگاهی می‌آید و مسیر زندگی‌ام را تنظیم می‌کند.

تا جایی که به یاد دارم، ذهنم پراکنده بوده تا متمرکز. ایده‌های مختلف، علایق جورواجور و یادگیری مستمر در بخش‌های گوناگون، همواره باهم درحرکت‌اند. البته این ویژگی را به‌هیچ‌عنوان منفی و مخرب نمی‌دانم (حداقل از چند سال پیش این‌گونه برداشت می‌کنم.)

به گمانم توانایی درک دیگران، نتیجهٔ این‌گونه تفکر است. همیشه فکر می‌کنم هر حس، عقیده یا علاقه‌ای که ابراز می‌شود، «واقعی» است و قابل «درک و احترام».

اما پراکندگی ذهن، مشکلاتی هم همراه دارد. کاری را از نقطه‌ای شروع می‌کنم، ولی در طول مسیر ممکن است سر از جای دیگری دربیاورم، ایده تغییر کند و یا اولویتش جابه‌جا شود. البته این نکته هم به‌هیچ‌وجه نکتهٔ منفی و آزاردهنده‌ای نیست اما این روزها بیشتر نیاز به تغییر این ساختار دارم.

حدود سه سال پیش «قدم زدن در باغ عدن» را با ایده‌ای از یک باغ خیالی آغاز کردم. کمابیش در این مدت سعی کردم در این باغ فعال باشم و از ارزش (میوه) های این باغ بنویسم. در این باغ، زندگی بر پایهٔ اصول طبیعت است و همواره ساکنینش زندگی‌شان را بر اساس پایداری طبیعت تنظیم می‌کنند.

از کیفیت زندگی، توجه، انتخاب آگاهانه، یادگیری، تغییر، اولویت زندگی و عنصر وجودی بیشتر نوشتم. در کنارش چند فیلم و کتاب که با این باغ هماهنگ هستند، معرفی کردم. جالب است که تا به امروز محبوب‌ترین نوشتهٔ اینجا معرفی کتاب چهار میثاق است!

با عدد و رقم اگر صحبت کنیم، هرماه حدود ۱۵۰۰ نفر از این باغ بازدید می‌کنند. خیلی زیاد نیست ولی برای بازخورد گرفتن هم خیلی کم نیست! اما این‌چنین نیست و نیاز به خواندن، شنیدن دیدگاه‌ها و دیدن بازدیدکنندگان برایم بسیار جالب و راهگشاست. حداقل برای واضح شدن ادامهٔ مسیر.

فکر می‌کنم که باغ عدن، جامعهٔ آرمانی من و خیلی‌های دیگر است. بخشی از این باغ در فیلم اوِتار به تصویر درآمده است. از دیدن این فیلم بسیار لذت می‌برم و بی‌صبرانه منتظر قسمت‌های بعدی‌اش هستم.

بازگردیم به همان باغ عدن. باغی که مدتی رهاشده و رفت‌وآمدهای گذری دارد ولی کماکان خودم و عده‌ای دیگر گوشهٔ چشمی به آن دارند تا دوباره رونق بگیرد؛ اما من هم دقیق نمی‌دانم که از چه طریق این مسیر ممکن می‌شود!

درِِ این باغ باز است برای کسانی که می‌خواهند برای نگهداری‌اش داوطلب شوند. مدتی موژان اینجا بود و مقاله‌های باکیفیت را ترجمه می‌کرد، اما الآن مشغول کارِ دلش هست. از طریق نقاشی، روح را درمان می‌کند.

برای کوتاه زمانی گیل‌آوا آمد و می‌خواست که از گونه‌های شخصیتی بنویسد که مسیر او هم عوض شد و توجهش به قسمت مهمی از زندگی جلب شد.

با دست تنهایی مشکلی ندارم اما صادقانه جهت را گم‌کرده‌ام! آن‌قدر که این باغ تنوع دارد، نمی‌دانم از کجا و چه بگویم! مدتی است که به این موضوع خیلی جدی فکر می‌کنم. برای همین هم اینجا خبری نیست. نمی‌خواستم که در گیجی چیزی بگویم. دوست دارم که از خودِ گیجی بگویم تا اندکی این موضوع برایم واضح شود.

معمولاً چرخهٔ زندگی‌ام بر عدد ۳ استوار است؛ یعنی هر ۳ سال تغییر بزرگی دارم. ۵ دورهٔ قبل را اینجا نوشتم و اکنون نزدیک دورهٔ ششم هستم.

راستش موضوع باغ عدن برایم خیلی مهم است. بی‌اغراق هرروز به فکرش هستم و فعال دربارهٔ آینده‌اش فکر می‌کنم. به گمانم الآن هم به نقطه‌ای رسیده‌ام که باید برایش تصمیم بگیرم. برای ماندن یا رفتن.

می‌خواهم از شما کمک بگیرم.

ممکن است این اولین باری باشد که نوشته‌ای از این سایت را می‌خوانید یا شاید مدتی است که عضو هستید و از پیشنهادهای مطرح‌شده، در نقطه‌ای از زندگی استفاده کرده‌اید. در هر دو صورت، ممکن است در پایان این نوشته حسی داشته باشید. دوست دارم از آن حس بدانم.

آیا بخشی از درون شما با این باغ ارتباط پیداکرده و از قدم زدن در آن، لذت می‌برد؟ یا اینکه برای شما احساسی ایجاد نشده و ارتباطی نمی‌گیرید؟

با باغ عدن

نتیجهٔ آراء

Loading ... Loading ...

تمام سعی من در این مدت، نوشتن صادقانه و مستقیم از تجربه‌های خودم است. هیچ‌وقت سعی نکردم که در نوشته‌ها نصیحت‌کنم و برعکس سعی کردم تا پیشنهاد دهم. دوست نداشتم از نیروی ترس استفاده کنم، بلکه دوست داشتم به علایق دعوت کنم. رشد معنوی و کیفیت زندگی انتخابم بوده و دوست داشتم دیگران هم از تجربه‌ها و دیدگاهم مطلع شوند.

هرازگاهی نظرهایی پراکنده دریافت کرده‌ام. از طریق ایمیل یا دیدگاه‌های زیر نوشته که بیشتر مثبت و سازنده بوده‌اند. عده‌ای هم محبت کردند و به درخواستم برای بیان دیدگاهشان در سایت و کانال تلگرام پاسخ دادند.

اما کماکان مقابل تصمیم مهمی هستم که از شما یاری می‌خواهم.

به نظر شما آیا مسیر این سایت و محتوای آن در زندگی روزمره شما مفید و تأثیرگذار است؟

اگر می‌خواستید به موضوعی توجه بیشتری داده شود، آنچه بود؟

خیلی خوشحال می‌شوم که دیدگاه شمارا بدانم.

ارادتمند،
آیدین حبیبی

تصویر آیدین حبیبی
آیدین حبیبی
گاهی زندگی ما را از خودِ درون‌مان دور می‌کند. من اینجا هستم تا در فضایی امن و بدون قضاوت، همراهت باشم برای بازنگری، وضوح ذهنی، و شروعی تازه.اگر در جستجوی آرامش و مسیر تازه‌ای هستی، خوشحال می‌شوم همراهت باشم. درخواست جلسهٔ کوچینگ

نوشته‌هایی برای تأمل بیشتر

چرا بیش از هرچیز به شهروند مسئول نیاز داریم؟

دیروز دوستی رو ملاقات کردم که کمی آشفته بود. بخشی از آشتفتگه‌اش شخصی و بخش دیگر آن مربوط به روابط اجتماعی‌اش بود. البته نه آن دسته که خود انتخاب کرده، بلکه آن دسته که نیاز به تعامل دارد. نمی‌خواهم وارد جزئیات شوم، ولی توضیح کوتاه اینکه دوستم معتقد است، صاحب‌خانه

سادگورو

۷ درس مهم (فراموش نشدنی) زندگی از عارف هندی

۱. تنها یک دقیقه وقت بگذار و حداقل یک مورد غیرضروری را در زندگی‌ات مشخص کن و همین امروز آن را بکش. وقتی میگویم «بکش»؛ به رئیس، مادر شوهر یا همسایه‌ات فکر نکن. تو باید یک‌چیز مربوط خودت را بکشی که برای زندگی‌ات نیازی به آن نداری. مثلاً گفتن این‌که «من

جاده جنگلی

هدف‌گذاری هوشمند چیست؟

این نوشته بخشی از مجموعه آموزش‌هایی دربارهٔ «علم و هنر راهبری» است. مقاله‌های پیشین را در اینجا مطالعه کنید. هدفی برای خود می‌گذاریم. بعد از مدتی نمی‌دانیم کجای کار هستیم. طی مسیر می‌کنیم یا به بیراهه رفته‌ایم. متوجه می‌شویم یک جای کار می‌لنگد. ولی دقیق نمی‌توانیم اشکال کار را پیدا کنیم. خواسته‌هایی داریم.

17 دیدگاه ثبت شده، نظر تو چیه؟

    1. سلام آیدین عزیز
      هیچکس بهتر از خود ما نمی تواند به ما کمک کند،کاری که شروع کردی بسیار بزرگ و پیچیده است اما انچه لازم است تعین اولویت موضوعات است و در این زمینه می توانی از یک مهندس صنایع کمک بگیری که تمامی موضوعات را در غالب ارقام ببرد و شما بتوانی به راحتی تصمیم گیری کنی.
      چالش های بزرگ در راه مردان بزرگ است
      احساس من نسبت به شما خیلی نزدیکه و به خاطر اینکه دوست دارم در باغ عدن همیشه باز باشه و پر از زیبایی.
      چند کلمه نوشتم شاید موضوعی حل نشه ،فقط خواستم بگم زیر سایه درخت نشستن رو همه بلدن ،فتح قله ها از دست همه بر نمیاد
      اما توانایی شما خیلی زیاده چون روحت قوی تره

  1. آیدین عزیزم من گوشه چشمی تنگ به میوه دارم و هم تماشاکنان بستانم ولی بیش از این دو به بوی باغبان وفادارش است که می آیم. بسیار دلتنگ تو …

  2. سلام
    نوشته های شما خیلی خوبه به کارت ادامه بده لطفا
    باغت هم خیلی خوبه فقط باغبونی (تواین زمونه بجز دانش زیاد و تجربه )زحمت داره ولی میوش فوق العادس
    یه کار باقی و صالحاته (یک نفر هم که هدایت بشه شما برد کردی) فرهنگ با همین مطالب ساخته می شه
    اگه بشه روی هویت کارکنی خیلی خوبه کم بود شناخت هویت در جوانان احساس میشه
    همچنین از یوگا در پرورش جسم و جان کمک بیشتری میشه گرفت غنای خوبی داره
    ببخشید اینطوری مطلب رو نوشتم
    موق

  3. وبلاگ خوبیه استاد
    ادامه بدین
    مطمئن باشید انرژی مثبتی رو منعکس می کنه و در زندگی خیلی ها تاثیرگذاره.
    در حال حاضر بیشتر دوست دارم ترسیم نقشه راه کاری و کشف استعدادها رو درونش ببینم. همینطور معرفی فیلم و کتاب و موسیقی خوب.

    ممنون که هستید

    1. پیمان جان دیدگاهت باعث دلگرمیه.
      موضوع‌هایی را هم که مطرح‌کردی برایم بسیار بامعنی هستند چون خودم هرروز باهاشون سروکله می‌زنم. معرفی موسیقی را بیشتر از دو مورد دیگر دوست دارم و مدتی هم سعی کردم که در انتهای نوشته انجام بدم، ولی گویا یا جای مناسبی نبود و یا مورد پسند نشد. جور دیگر امتحان می‌کنم.

      خیلی ممنون از بیان شواهدت 🙂

  4. آیدین عزیز من از وقتی با باغ عدن آشنا شدم تمام مطالب رو خوندم هر کدوم به نوعی تو زندگیم تاثیر داشته و کمکم کرده. قطعا دوست دارم ادامه پیدا کنه بودنت.
    مطالبی که همیشه میزاری به طور اتفاقی راهگشای من میشه توی اون روز.
    همیشه ازت ممنونم.

  5. آیدین عزیز سلام!

    نوشته هات این قدر راحت و صمیمی هست که همون حس خوبی که از هم صحبتی باهات بهم دست میده، با خوندن نوشته هات هم پیدا می کنم.
    موضوع هایی که انتخاب کردی، همون طور که خودت گفتی متنوع اند، اما همشون حداقل برای من جالب و جذاب اند. اکثرا موضوع هایی بودند که برای مدتی آدم رو از مسیر تند زندگی خارج می کنن و به فکر کردن وادار می کنند.

    ارادتمند
    جلال

  6. چه روش و دیدی بهتر از همین که هستی . این که خودت هستی. فوق العاده است این و سراسر تجربه از خواندن نوشته هات متوجه شدم زندگی را سفری است برای تجربه ، نه مقصدی برای رسیدن . چه دیدی از این شجاعانه تر که خودت هستی در پویش و تجربه ی بودن .

  7. سلام. من هر چند وقت یک بار میام به سایت سر می‌زنم. هنوز خیلی از نوشته‌ها رو نخوندم اما همین که می‌دونم چنین سایتی وجود داره انگار یه گوشه قلبم روشن میشه.
    پینشهاد من برای ادامه (البته بعد صد سال گذشتن از این پست) اینه که باز هم محصولات دیجیتال کاربردی ایجاد بشن. شاید هم یه سری بازی یا قالب‌هایی که آدما بتونن ازشون استفاده کنن و به همدیگه معرفی کنن.
    نمیدونم اما به نظرم همین که همچنان سایت برقراره و کلی محتوای جذاب توش هست خوشحال کنندس.

    من دوست دارم بازم وبینارهای مختلف برگزار بشه و محصولات مختلف تولید بشه چه فیزیکی چه دیجیتالی. اما نمیدونم الان دیگه چقدر اولویت داره براتون این چیزا. به هر حال همیشه تو ذهن من هستین ۳>

    1. ساره جان سلام،
      خوندن پیغامت خیلی دلگرم‌کننده است. در روزگاری که من هم کمی از این فضا (به اجبار) دور شدم، اینکه بدونم نگاه من به زندگی برای عده‌ای کمک‌کننده است، بسیار خوشحال می‌شم. برای من «قدم زدن در باغ عدن» و هرآنچه در اطرافش از محصولات، کارگاه و جلسه‌های کوچینگ شکل‌گرفته بود و همچنان می‌گیره، مهم‌ترین و بامعنی‌ترین کار زندگی من بوده و هست. امیدوارم که دوباره روزی برگردم.

      ممنون از توجهت.

دیدگاهت را بنویس

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *