من زندگی مینیمال را «سادهزیستی» ترجمه کردهام. البته شاید پیشفرض ما از این واژه کمی گمراهکننده باشد و هرکسی (حتی آنهایی که به دنبال مصرفگرایی نیستند) را از این سبک زندگی دور کند. احتمالاً وقتی زندگی ساده در ذهنمان شکل میگیرد، مکانی محقر در تصوراتمان پدیدار میشود که امکانات مناسبی ندارد و تنها برای برآورده کردن نیازهای اولیه ساختهشده است.
چهبسا که زندگی مینیمال، ارتباط مستقیم با قیمت و ارزان بودن ندارد و بلکه بر داشتن وسایل چندکاره، خوش کیفیت و مطابق میلمان است.
در کنار مفهوم سادهزیستی، تعدادی واژه صف بستهاند که آنها نیز تصویر ناخوشایندی را تکمیل میکنند. مضمون این واژهها چیزی شبیه به قناعت، صرفهجویی و شکرگزاری است. البته این واژهها و مهمتر از آن مفهومشان، از دیدگاه من جایگاه بسیار مهمی در درک زندگی باکیفیت دارد اما دوباره این واژهها همانند بسیاری از واژههای دیگر، درگذشت زمان و استفادهٔ نابجا و گاه اغراقآمیز و همراه با تملق و ریاکاری، هویتشان تغییر کرده و مفهومشان زیر سؤال رفته است.
اینجا نمیخواهم دربارهٔ هویت واژهٔ سادهزیستی صحبت کنم یا بگویم که آیا این ترجمهٔ مناسبی برای مینیمالیزم هست یا نه! بلکه میخواهم قبل از هر چیزی، توجهی به این واژه و مفهوم آن بیندازیم و آن را با واقعیت مفهوم این نوع از زندگی، تطابق دهیم.
کم، زیاد است.
در نگاه اول سادهزیستی به معنای کم داشتن است. این رویکرد ابتدا از وسایل آغاز میشود. بعدازآن میتوان این دیدگاه را در قسمتهای دیگر زندگی همچو کم داشتن افکار مخرب، باورهای غلط یا دلایل غیرواقعی و محدودکننده گسترش داد.
پیشتر در توصیف سادهزیستی در «راهنمای کوتاه سادهزیستی» نوشتهام که:
سادهزیستی به معنی زندگی در فقر نیست. به معنای محروم کردن خود از نیازها هم نیست، بلکه به معنی حذف کردن اضافهها و شلوغیهای زندگی است تا اصل آن نمایان شود.
اصل آن همان «خو ِد واقعی» است. خودی که با وسایل، خانه یا ماشین تعریف نمیشود.
سادهزیستی هرس کردن شاخ و برگهای درخت زندگی است تا رشد آن متعادل و در تمام زمینهها ایجاد شود.
شاید با این توضیحات، درک بهتری از ذهنیت من دربارهٔ سادهزیستی پیداکردهای یا دستکم با رویکردم دربارهٔ این مفهوم آشنا شده باشی. حال بهتر است به دلیل انتخاب این روش از زندگی بپردازیم.
جنگی برای مصرف گرایی
ما در دورهای از تاریخ هستیم که بیشتر از هر زمان دیگر، مصرفگرایی تبلیغ میشود و این نوع از زندگی تبدیل به ارزشی مهم شده است. هرروز شرکتهای تبلیغاتی، در یافتن روزنهای برای گرفتن توجه ما تلاش میکنند. آنها از هر ابزار و هر روشی که میدانند، به احساسات و علایقمان نفوذ میکنند و در مقابل میخواهند چیزی به ما بفروشند. آنها میخواهند اشتیاقی را در ما برانگیزند و بگویند که رضایت، خوشحالی و آرامش ما درگرو محصول یا خدماتی است که آنها وعده میدهند.
اما آیا اینچنین است؟
چند بار شده که محصول یا خدمتی را از مسیر تبلیغات تهیه کنیم که باعث بهبود کیفیت زندگیمان شده است؟
ازآنجاکه بخش عمدهای از اقتصاد دنیا بر پایهٔ مصرفگرایی بناشده است، ازاینرو بیدلیل نیست که هرروز محصولی مشابه دیگری ساخته میشود که ادعا میکند کیفیت و کارایی بهتر و بیشتری به مدلهای دیگر دارد.
همراه این محصولات، تصویری از افراد خوشحال یا موفق بهطور مستقیم و غیرمستقیم منتقل میشود که وسوسهٔ داشتن آن محصول را دوچندان میکند. ما نیز گهگاه و بر اساس توجه به خواسته و نیازهای فردی، مشتری این محصولات میشویم و غالباً طولی نمیانجامد که متوجه کارایی (ناکارایی) آنها میشویم. در اندک زمانی متوجه میشویم که نهتنها از قبل راضیتر، خوشحالتر و آرامتر نشدهایم، بلکه ممکن است از کسر شدن منابعمان (پول، وقت و انرژی) برای آن محصول نیز ناخوشایندتر از قبل هم شده باشیم.
اما بههرحال اینها تجربههای زندگی است و گویی هرکس باید آن را بهتنهایی کسب کند و چارهای جز این راه نیست. بسیاری از تجربههای تکراری و آزمونوخطاهای ما در زندگی میتواند با راهنمایی خواستن و مشورت گرفتن کم شود ولی آنچه اتفاق میافتد، خلاف این ماجراست.
اصولاً ما، شرایط و پیچیدگیهای روزمرهٔ مان را متفاوت از تجربههای دیگران میدانیم و به این دلیل، دوست داریم آنها را یکبهیک خود تجربه کنیم و یاد بگیریم. آری، این رویهٔ زندگی بشر کنونی است. چهبسا که اگر اینطور نبود، جهش رشد و آگاهی بسیار سریعتر از حال میبود و شاید مطابق قوانین طبیعت نباشد.
چرا مینمالیزم (سادهزیستی)؟
اگر یافتن رضایت، خوشحالی و آرامش را در زندگی خود الگو قرار دهیم، ارتباط حداقلی هرکدام از این ویژگیها را میتوان کمیت زندگی خود پیدا کنیم. هرکدام از وسایلی که به زندگی خود اضافه میکنیم، بیشتر دلیل شلوغی و پنهان ماندن نیازهای درونی میشود تا نزدیکی به آن.
این را هم بد نیست یادآوری کنم. زمانی میتوانیم انتظار بهبود کیفیت زندگی را داشته باشیم که برای آن تلاشی بکنیم و برای یافتن آن لازم است تا به درون رجوع کنیم و نه بیرون.
کم داشتن وسایل، سرگرمی یا در کل خلوتی محیط زندگی، یکی از روشهایی است که میتواند ما را برای توجه به درون آماده کند. تصور کن که در میان اینهمه شلوغی، بیلبوردها و آگهیهای تبلیغاتی، خودمان هم برای سرگرم کردن خود دائم در حال یافتن روشهای جدیدی هستیم. اما یادمان رفته که خوشحالی و مهمتر از آن، رضایت، از سرگرمی و خوشیهای گذرا شکل نمیگیرد بلکه از توجه به درون و نیازهای عمیقمان پدیدار میشود.
آگاهی به ورودیهای زندگی
اگر تابهحال به زندگی مینیمال (سادهزیستی) فکر و آن را امتحان نکردهای، پیشنهاد میکنم دستکم برای مدتی به این روش توجه کن.
ازآنجاییکه این روش بر کم داشتن (وسیله) اتکای زیادی دارد، برای مدتی به ورودیهای زندگی خود توجه کن. خصوصاً وسایلی که مصرفی نیست و در فضای خانه، کار یا محیط زندگی ماندگار است.
قبل از خرید مدتی را برای کارایی و دلیل داشتن وسیله بگذار و از خود بپرس که این وسیله به کدامیک از نیازهایم پاسخ میدهد.
آیا داشتن این (وسیله) به بهبود زندگی و خوشحال شدنم کمک میکند؟
بعد از مدتی متوجه خواهی شد که چقدر از خریدهای اضافه جلوگیری کرده و چقدر منابع (پول، وقت و انرژی) را صرفهجویی کردهای. همچنین یاد خواهی گرفت که چطور از این منابع برای یافتن و تأمین نیازهای مهمتر زندگی استفاده کنی.
آنچه زندگیمان را لذتبخشتر میکند، یافتن معنی در زندگی است و نه داشتن وسایل بیشتر.