آماری از میزان خوشحالی و ارتباط آن با پول در ایران نداریم، اما تحقیقی نشان میدهد که پول تا حدی باعث خوشحالی میشود و درآمد بیشتر باعث خوشحالی بیشتر نمیشود.
کیفیت و کمیت زندگی هرروز مقابلمان گذاشته میشود. برای کار، سرگرمی، تفریح، مسافرت، یادگیری، رشد شخصی، سلامتی، روابط اجتماعی.
خواستهٔ تمام مردم کرهٔ خاکی اگر یکسان نباشد، حداقل دارای اشتراکهایی است. همه در انتها میخواهند راحت باشند، از زندگی رضایت و آرامش داشته باشند.
هرکسی مسیری را انتخاب میکند چون معتقد است ادامهٔ آن بهراحتی، رضایت و آرامش ختم میشود.
پول را عدهای بهعنوان مشکل و بسیاری راهحل میبینند. آنهایی که آن را مشکل میبینند، سعی میکنم تا حد ممکن از آن دور شوند. اندکی پول برای گذران زندگی داشته باشند و مابقی را هرچه زودتر از چرخهٔ زندگی دور کنند. در عوض عدهای، آن را راهحل هر مشکلی میدانند. صبح تا شب به دنبال پول هستند. هر کاری انجام میدهند تا پول به دست آورند و در پاسخ هر نیازی از پول کمک میگیرند.
گاهی مجبوریم یا فکر میکنیم که مجبوریم، بیشتر درآمد کسب کنیم. کارهایی میکنیم که موردعلاقهمان نیست، چون پولش بیشتر است. وعدههایی میدهیم که توان برآورده کردنش را نداریم، چون شرایط خوبی دارد. شغلهای پراسترس انتخاب میکنیم، چون موقعیتش بهتر است.
همهٔ این کارها را میکنیم و در آخر میپرسیم که پس چرا نشد! چرا تغییری در کیفیت زندگی ایجاد نشد. چرا راحت نیستم! چرا رضایت ندارم وزندگی آرامی ندارم!
پول برای چه؟
شاید اولین قدم برای متعادل نگهداشتن کمیت و کیفیت زندگی، از پرسش زیر آغاز شود.
«نیاز من به پول چه مقدار است؟»
بخشی از نیاز ما به پول برای تأمین نیازهای اولیه (آب، غذا و سرپناه) است. ازآنجا به بعد میشود سطح رفاه! پسازآن سطح اجتماعی و سبک زندگی تغییر میکند.
به نظرم گاهی بیشازحد گرفتار رفاه میشویم. برعکس باور اولیه، راحتی باکیفیت زندگی تناسب مستقیمی ندارد. رفاه موجب راحتی میشود، اما لزوماً راحتی، زندگی را باکیفیتتر نمیکند. حتی در مواقعی، راحتی زیاد باعث ناراحتی نیز میشود.
مثال سادهای میزنم. فرض کن مقابل تلویزیون نشستی ولی کنترلش در دسترس نیست. چه زمانی بلند میشوی و تلویزیون را روشن میکنی؟
- زمانی که برنامهٔ دلخواهت شروعشده است؟
- زمانی که حوصلهات سر رفته است؟
- یا زمانی که دوست داری کار دیگری انجام دهی؟
ممکن است در بیشتر مواقع تلویزیون دیدن، انتخاب اولمان نباشد اما چون روشن است یا روشن کردنش راحت است، میشود انتخاب اولمان. اگر انتخابمان نباشد و فکر کنیم وقتمان را تلفکردهایم، نارضایتی پدیدار میشود.
اگر تلویزیونها کنترل نداشتند، چقدر تلویزیون نگاه میکردی؟
پس در این مثال، کنترلِ تلویزیون باعث راحتی میشود، ولی تلویزیون دیدن همیشه باعث خوشحالی نمیشود.
راحتی همیشه باعث بهبود کیفیت زندگی نمیشود. بلکه شناخت نیازهای اصلی، برونرفت از دایرهٔ راحتی و انجام کارهای بامعنی زندگی باکیفیتتر میسازد.
برگردیم به پرسش اول: «چه مقدار پول نیاز دارم؟»
چه مقدار برای نیازهای اولیه (آب، غذا و سرپناه) به پول نیاز دارم؟ چه مقدار برای رفاه و چه مقدار برای کیفیت زندگی؟
پیشتر در نوشتهای دلیلم را نوشتهام که رابطهٔ کیفیت با پول هم مستقیم نیست؛ یعنی مطابق تحقیق بالا، لزوماً هرچه درآمد بیشتر شود، کیفیت زندگی بهتر نمیشود. در مواقعی حتی کمتر هم میشود. دلیلش این است که ممکن است اگر پول اولویت اولمان باشد، برای به دست آوردنش کارهایی انجام دهیم و جوری زندگی کنیم که از روی میل و علاقه نباشد. بااینکه پول به دست میآوریم ولی در مقابل رضایت شخصی را از دست میدهیم.
رضایت شخصی، بخش جدانشدنی از کیفیت زندگی است. همچنین رضایت شخصی موجب رضایت از زندگی میشود. اولی پیشنیاز دومی است.
اگر بتوانی خواستههایت را واقعی کنی، میتوانی وابستگیات به پول را کمتر کنی. واقعی کردن خواستهها یعنی توجه به آنهایی که واقعاً نیاز داری. نه آنهایی که داشتن یا نداشتنش تفاوتی در کیفیت زندگیات ندارد.
خرید ژاکت اضافی، پاور بانک برای موبایل یا بیرون غذا خوردن، اگر واقعاً نیازت نباشد، ممکن است تأثیر عمیقی در رضایت از زندگی نداشته باشد ولی در وابستگی مالی چرا!
اگر به پاسخی برای پرسش بالا رسیدهای، شاید وقتش باشد تا دربارهٔ روشهایی برای کیفیت زندگی صحبت کنیم.
شناخت نیازهای واقعی
اینگونه نیازها، همانهایی هستند که برآورده شدنش در خوشحالی و رضایت شخصی تأثیر مهمی دارد. کوچکاند و انجامش بدون دردسر، اما اهمیت بسیاری دارند. اولویت دهی به خلوت شخصی، روابط اجتماعی عمیق، سفر (به بیرون و درون خود)، خرید آگاهانه، ساده زیستی در این دسته هستند.
برون رفت از دایرهی راحتی
دایرهٔ راحتی محیطی است که در آن دچار روزمرگی میشویم. ازآنجاییکه در آن راحتیم، نمیخواهیم شرایطی را تغییر دهیم یا برای تغییرش احساس ناتوانی میکنیم. مثلاً تغییر کاری که چند سال مشغولش هستیم ولی علاقهای به آن نداریم. کاری که پستیوبلندیهایش را یاد گرفتهایم و پولش برای گذران زندگی کافی است. بااینکه از آن لذت نمیبریم، اما راحتیم.
انجام کارهای بامعنی
برای هرکسی «بامعنی» تعریف مختلفی دارد. برای کسی، کمک کردن بامعنی است، برای دیگری کمک گرفتن برای انجام کاری بزرگتر! برای شخصی انجام کاری ماندگار بامعنی است، برای دیگری قدردانی از کارهای ماندگار دیگران! برای کسی ایجاد کاری که عدهٔ زیادی از آن منفعت ببرند، برای دیگری کار کردن در چنین مجموعهای.
One Response
سلام عزیز من ، کسی مثل من که با بیست و هشت سال سابقه در شغل دبیری ، چنان در پیچ و خم زندگی ، گرفتار شده که فعلا مهمترین نکته برایم کمک مالی از جانب ثروتمندانی است که پنج میلیون تومن براشون ، پول خردی است که به بچه هاشون می دهند اما همین مقدار ، می تواند زندگی ام را از فروپاشی حفظ کند و روحیه و روان ادامه ی این زندگی و ادامه ی شغل ِ فقرا ( معلمی) را برایم ممکن میکند. لطفا راهی نشانم دهید تا از یکی از خیرین ، مقداری کمک ِ مالی بگیرم . اگر خواستند که این کمک قرض باشد ، به روی چشم ، چکی در وجه ایشان صادر میکنم تا بعد از بازنشتگی آن مقدار کمک را پس دهم . آنقدر قسط دارم که مقدار دریافتی حقیر ماهانه ۸۶۰ هزار تومان است . با یک دختر دانشجو . واقعا میتوان با این پول ، هزینه ی بالای زندگی را چرخاند . میوه را که از سبد خرید خود حذف کردیم . دوست عزیز راهی نشانم دهید یا این نوشته را به یکی از دوستان خیر خود نشان دهید شاید حقیر را از انتهای چاه حقارت و پستی نجات دهد . علاوه برآنکه جدیدا تصادف هم کرده ام و باید برای درست کردن آن هم هزینه کنم که ندارم . خدایا آدمی را انقدر حقیر نکن که دست جلوی دیگران دراز کند اگرچه می دانم که امتحان سختی جلوی من گذاشتی تا میزان ایمان این بنده ی گنه کار خود را بسنجی.