در زندگی فرصتهایی پیش میآید که میتواند آغازگر تغییری نو باشد ولی فهمیدن زمان آن، انتخاب درست و مهمتر از آن واکنش متناسب بسیار مهم است.
امروز با دوستی صحبت میکردم که از شرایط کارش گله میکرد و میگفت: با این مقدار حقوق «صرف نمیکند». میخواست با رئیسش درمورد حقوق و شرایط جدید وارد مذاکره شود. پیشنهاد کردم اکنون وقت مناسبی برای بازنگری کلی به کارش است.
پیشنهاد دادم چون:
- معمولا در این شرایط آمادهٔ تغییر هستیم و بررسی شرایط راحتتر است.
- ممکن است تا به حال کاری را انجام دادهایم که به آن عادت کردهایم.
- زندگی کوتاهتر از آناست که دنبال کار مورد علاقهمان نرویم.
۵ سال پیش زمانی که داشتم از کار تمام وقت سهسالهام بیرون میآمدم، چیزهایی برای من مشخص شد که قبل از آن بههیچوجه نمایان نبود. با اینکه که کار مورد علاقهام را با همکارانی دوستداشتنی دنبال میکردم، متوجه شدم که در این دوره از خودم دور شدهام. همین شد که در اولین فرصت، درخواست استعفاء دادم. در این مدت متوجه شدم که وارد چرخهٔ «کارخانه» شدهام. یعنی معمولا از خانه به کار و از کار به خانه در رفت و آمد بودم و توجه کمتری به خودم داشتم. شبها پر از ایده بودم ولی صبح و با شروع کار روزانه همهٔ آنها به فراموشی سپرده میشد و انگار فرصتی برای شروع آنها نبود.
بعد از آن متوجه شدم که:
- وارد چرخهای دایرهوار شده بودم، مانند کسی که در شهربازی سوار بر اسبهایی است که دورهم میچرخند و بالا و پایین میروند و فقط اسب جلویی و گاهی کناری را میبیند. وقتی پیاده شدم تازه متوجه اطراف و چرخش کامل آنها شدم، با اینکه در این مدت به من هم خوش گذشته بود.
- ارزشهای زندگی برای من تغییر کرده بود. شغل «خوب» و کار در شرکت «خوبتر» دیگر معیار ادامهٔ کار من نبود.
- توجهم به روابط اجتماعی بسیار کم شده بود و در واقع دوستان من فقط همکارانم بودند.
این شد که در آن زمان برای یکسال آینده تصمیمی گرفتم؛ اینکه «کاری انجام ندهم»؛ و همین هم شد. خوشبختانه امکانش را داشتم که یکسال کاری قبول نکنم و وقت بیشتری برای خود و علاقههایم بگذارم. سفر، گفتگو با آدمهای جدید، گوشدادن به موسیقی بیشتر، شرکت در کارگاهها و دورههای جدید از کارهایی بود که در کنار انجام ندادن کار، به دنبال آنها رفتم.
درآن زمان شناخت بهتری از خودم پیداکردم.از آن پس سعی میکنم هر از گاهی زندگیام را آرام کنم و حواسم به خودم باشد.
پیشنهاد میکنم در مواقعی که ناراحتی، مشکل یا انگیزهای باعث مکث در کارت میشود، از آن فرصت استفادهٔ بهتری کنی و این پرسشها را از خود بپرسی:
- آیا من مسیر موفقیت را به روش خودم را دنبال میکنم؟
فشارهای جامعه را دستِ کم نگیر. آیا موفقیت داشتن پول بیشتر، ماشین بهتر و خانه بزرگتر است؟ شاید برای فردی حمایت از حیوانات، راهاندازی کار خانوادگی یا ساخت وسایل چوبی موفقیت بهحساب آید. - آیا هرروز برای شروع کار با شوق از خواب بیدار میشوم؟
ممکن است شنبهها برای خیلیها بسیار سخت باشد، ولی برای آن دسته که «شغلشان» را پیداکردهاند، نه! - آیا من همان کسی هستم که میخواهم باشم؟
مطمئن شو که در خانه، اجتماع یا کار ماسکی نداری و همواره عقاید و علاقههای خود را همانطور که هست ابراز میکنی، نه آنگونه که بقیه میخواهند.
فکر میکنی چقدر به شغل مورد علاقهات نزدیک هستی؟
دیدگاههت را با من و سایرین به اشتراک بگذار.
One Response
سلام آیدین جان حالت چطوره؟آخرین مطلبت رو دیشب چند بار خوندم ،این بار خیلی دلنشین بود و تکون دهنده،منو برد به ۳ماه پیش خودم و شرایط سختی که داشتم،خوندن لحظات تغییر شما و حس لذتی که به واسط این تغییر الان دارین رو بخوبی با خوندنش میشه لمس کرد ، و پرسیدن سوالاتی که مطرح کردین که به نظر من در ادامه ۳سوال قبلی میاد و تکمیل کنندی اونه میتونه شرایط هر کسی رو به راحتی تغییر بده و برای یه لحظه به خودش بیاد که کجای این زندگیه و داره با خودش چی کار میکنه(با خودش چند چنده)،هر بار اشتیاقم برای خوندن مطلب بعدیتون بیشتر میشه اینکه این بار چه چیزی رو تکون(قلقلک)میدین.
موفق باشین