تابهحال چند بارشده که:
- مطمئن باشید حرفی را واضح گفتهاید، ولی برای شنونده نامفهوم بوده؟
- رفتار مخاطبتان را نتیجۀ لجبازی یا مخالفت دیدهاید؟
- کاری را برای کسی انجام داده ولی کاملاً برعکس خواستۀ او بوده؟
[مدتی به این پرسشها توجه کنید و سپس ادامه دهید.]
میخواهم داستانی تعریف کنم. علی مدیر قسمتی است که کارهای مربوط به امور مشتریان را انجام میدهند. روزی علی تصمیم میگیرد که برای بهبود تعامل و همکاری بین خود و همکاران، جلسههای روزانه تشکیل دهد و از همکاران خود نظر بخواهد. این روش مغایر روند کاری شرکت و بخش آنها بود و همکاران را متعجب کرده بود. در جلسههای روزانه علی از همه دعوت میکرد تا از جزئیات و مشکلات کار خودشان تعریف کنند و پیشنهادهای آنها را میشنید.
علی سعی میکرد که آگاهانه و فعال به همکاران خود گوش کند و بدون قضاوت منظور آنها را برداشت کند. در ابتدا این روش برای خودش جالب بود و انتظار داشت که همکاران نیز از مشارکت ایده و نظر خود احساس بهتری داشته باشند. اما بعد از مدتی متوجه شد، پیغامی که با این کار میفرستد، کاملاً مغایر با آن چیزی است که در ذهن داشت.
برداشت همکاران اصلاً مطابق ذهنیت علی نبود و بیشتر بیاعتمادی، دخالت یا تحمیل فکر مدیر بالادستشان را احساس میکردند. چیزی که دقیقاً برعکس ذهنیت تعامل، همکاری و خلاقیت علی بود.
اما چرا؟
این داستان تخیلی بود ولی حتماً مشابه این داستان را در محیط کار یا خانه دیده یا تجربه کردهاید. زمانهایی که برداشت ما ازآنچه در واقعیت رخداده کاملاً متفاوت بوده و در پی آن رفتار نامتناسبی از سوی ما انجامشده است.
توهم شفافیت
اصلی بهعنوان «توهم شفافیت» وجود دارد که در آن فکر میکنیم که گفتار، رفتار و کردار ما برای دیگران قابلفهم است. مطابق این اصل گمان میکنیم که دیگران منظورمان را متوجه میشوند چون در بیان آن کاملاً شفاف بودهایم.
نمونهای از آن آزمایش زمزمه کردن موسیقی در ذهن است. گاهی بخشی از ملودی موسیقی بسیار شفاف در ذهن ما ظاهر میشود و ما سعی میکنیم باکمی توصیف و بازخوانی، به شخص دیگری آن را یادآوری کنیم و اصرار داریم که چطور منظور مان واضح نیست؟ بعد که نام قطعۀ موسیقی را میگوییم، متوجه میشویم که آنقدر هم برای فرد، توضیح مان واضح نبوده!
فکر میکردم که فکر میکرد
بارها میشود رفتار ما بر اساس فکر (ذهنیت) شکل میگیرد و زمانیهایی نسبت به آنچه «فکر میکنیم»، عمل میکنیم که میتواند با واقعیت تفاوت عمدهای داشته باشد. حال تصور کنید مواردی که بخواهیم این روش را به افکار دیگران نیز جامعیت بدهیم. یعنی بگوییم که «من فکر میکردم که تو فکر میکردی». در این شرایط علاوه بر اینکه دریافت و درک موضوع را فقط به ذهن مان میسپاریم، همچنین از قول دیگری نیز فکر میکنیم و درنهایت تصمیم میگیریم و رفتار میکنیم.
فقط زمانی متوجه میشویم که بسیاری از ذهنیات ما اشتباه و خلاف واقعیت بوده که تصمیم به بیان آن میگیریم و استفاده از گفتوگو و مطرح کردن آن چیزی را که «فکر میکنیم» را جایگزین توهمات خود میکنیم.
گاهی مردم علاقهای به شنیدن واقعیت ندارند چون نمیخواهند شاهد تخریب توهمات خود باشند.
– فریدریش نیچه
پیشنهاد
تأیید گرفتن پس از صحبت. بعد از پایان جملهای (منظور) لازم نیست که بهسرعت جمله بعد را شروع کرد. بهتر است با جملههایی مانند «منظورم را متوجه شدی؟»، «حرفم واضحِ؟» مطمئن شد که منظور کامل منتقلشده است. نرسیدن منظور جملۀ اول، میتواند اساس ادامۀ گفتوگو را برهم زند.
حذف اختلال. در گفتوگو و رساندن منظور از طریق زبان و گویش، اختلالهای بسیاری مانند شلوغی محیط، نشنیدن کامل کلمات یا لهجۀ گویش وجود دارند. حذف کامل اختلالها در ارتباط تقریباً غیرممکن است چرا که ابعاد ناپیدا مانند قضاوت، پیشداوری و حواسپرتی نیز بخشی از آن هستند. پس بهتر است که در حد مقدور عوامل ممکن (فضای شلوغ، تلویزیون، موسیقی و…) را برای گفتگوهای آگاهانه حذف کرد.
صحبت کردن بهجای فکر کردن. برای شروع میتوان بخشی از آن مسائلی که فقط درم ورد آنها «فکر میکنیم»، صحبت کنیم. در کوتاه زمانی متوجه خواهید شد، آن چیزی که فکر میکردید، با واقعیت فاصلۀ بسیاری دارد.
موسیقی پیشزمینه حین نوشتن: Jeff Pearce – With Evening Above