کار اصلی من در این دنیا چیست؟

ما به آینده‌ای قدم می‌گذاریم که طبق شواهد، بیشتر شغل‌های فعلی توسط ربات‌ها انجام خواهد شد. بر این اساس، کارهای محدودی برای انسان‌ها می‌ماند و با روند روبه رشد جمعیت این شرایط هم نگران‌کننده است.

البته آنچه شرایط را تغییر می‌دهد، نگاه و رویکرد ما به آینده خواهد بود. آیا نگاهمان به این شرایط همچون تهدیدی برای حیات است یا برعکس فرصتی است که کارهای یدی را به‌دست روبات‌ها بسپاریم و خود دنبال آنچه مهم است برویم؟

چه چیزی مهم است؟

در حال حاضر، البته به‌غیراز استثناها، روبات‌ها هنوز بخش عمده‌ای از توانایی و ویژگی‌های انسانی را نمی‌توانند شبیه‌سازی کنند. آنها می‌توانند ما را از خودمان بهتر بشناسند و حتی می‌دانند درزمانی که سرحال نیستیم، چه نوع موسیقی می‌تواند حال و هوای دیگری به ما دهد. آنها بدون اینکه حواسشان پرت شود می‌توانند تلفن جواب دهند، نامه بفرستند یا انبارداری کنند. آنها قابلیت پیش‌بینی روند رشد یک شرکت یا اقتصاد را دارند و بدون اینکه استرس بگیرند، توانایی پیشنهاد مسیر دیگری برای تغییر را دارا هستند.

اما آن چیزی که روبات‌ها (فعلاً) قادر نیستند، تعامل‌های انسانی و مهارت‌های مختص به انسان است. آنها نمی‌توانند درد انسان دیگر را درک کنند، نمی‌توانند گفت‌وگوی عمیقی با انسان دیگر داشته باشند یا به دیگری محبت کنند. آنها نمی‌توانند به دیگری، بیشتر از خود اهمیت دهند و حیات خود را فدای شخص یا گروهی کنند. آنها نمی‌توانند احترام را بفهمند و اهمیت وجود شخصی را ارج نهند.

اینها تماماً ویژگی‌هایی است که در غریزهٔ ما نهفته است و قرار بود که ما در آن بهتر باشیم.

آیا این‌طور است؟

علاقه به گذراندن وقت با عزیزان،‌ اشتیاق صحبت با یک دوست یا لذت محبت کردن به یک غریبه. اینها تمام خصیصه‌هایی‌اند که ما (انسان) برایش ساخته‌شده‌ایم.

غیرازاین است؟

قرن‌ها زمان برده که ما متوجه اهمیت اجتماع شده‌ایم و تصمیم گرفته‌ایم که به‌جای زندگی انفرادی (دسته‌های کوچک)، در دسته‌های بزرگ زندگی و منافع مشترکی را دنبال کنیم.

آیا وضعیت کنونی این‌چنین است؟

این ویژگی‌ها، همان چیزهایی است که احتمال کمترین آسیب و تهدید در آیندهٔ نزدیک دارد. آینده‌ای که ممکن است کارهای فیزیکی و ذهنی چندانی برای انسان باقی نماند و شاید هر روبات به نمایندگی انسان، کار او را حتی بهتر از او انجام دهد.

می‌گویم بهتر، چون روبات‌ها خسته نمی‌شوند، گرسنه نمی‌شوند، رشوه نمی‌گیرند، سر کسی کلاه نمی‌گذارند، دزدی نمی‌کنند و از زیر کار در نمی‌روند، برای یک هدف بزرگ می‌توانند با دستهٔ بزرگی از روبات‌ها و بدون چالش کار کنند، توانایی و بازدهی‌شان بر اساس حال‌ و احوالشان تغییر نمی‌کند، با روشن شدن موبایل، حواسشان پرت نمی‌شود، از رئیسشان دلخور نمی‌شوند و کار او را تلافی نمی‌کنند. اینها و دلایل بسیار که روبات‌ها در بسیاری از فعالیت‌ها بهتر از ما عمل می‌کنند.

اما در مقابل، این تعداد توانایی محدود اما مهم ما، مزیت انسان بودن ماست. به نظرم اگر همین ویژگی‌ها را هم نادیده بگیریم و به‌جایش از صبح تا شب، دنبال یک سری کار دوندگی کنیم و فراموش کنیم که چه هستیم و برای چه هستیم، کم‌کم درروند این مسابقه، قافله را خواهیم باخت.

اگر شرایط حال را بررسی کنیم و نیم نگاهی هم به آینده داشته باشیم، کار سختی نیست که موضوع رشد و پیشرفت تکنولوژی را بهتر درک کنیم. در هر حال تک‌تک ما به پیشرفت تکنولوژی اهمیت و علاقه نشان داده‌ایم. همین موضوع ما را در قبال آینده مسئول‌تر نیز می‌کند.

به‌هرحال، یافتن یا دست‌کم توجه کردن به‌کار اصلی خود در زندگی، مهم‌تر از هر زمان دیگری است. در این روزگار اگر بخواهیم مسیری که از قبل برایمان برنامه‌ریزی کرده‌اند را طی کنیم، دیری نخواهد گذشت که مانند بسیاری از همنوعان خود، بدون درک معنا و مفهوم زندگی، عمرمان سپری می‌شود.

من انسان‌های زیادی را دیده‌ام که مُرده‌اند چون زندگی برایشان ارزش زندگی کردن نداشت. از همین‌جا به این نتیجه می‌رسم که پرسش دربارهٔ معنای زندگی ضروری‌ترین پرسش همهٔ زمان‌هاست.

آروین یالوم

شاید بپرسی که کار اصلی من چیست؟ آیا همانی نیست که در حال حاضر انجامش می‌دهم؟

ممکن است باشد. اما در ابتدا می‌خواهم موضوعی را مثال بزنم که ارتباطی با نوع کار ندارد بلکه با نوعی که آن را انجام می‌دهی، در ارتباط است.

کار اصلی با توجه به خصوصیت‌های فردی

پیش‌تر دربارهٔ مهدی و محمد صحبت کرده‌ام. این دو برادر کافه‌ای را می‌گردانند که همراه قهوه، بخشی از هویت شخصی خود را هم سرو می‌کنند. کافه مهتاب مانند هر کافهٔ دیگری نیست که فهرستی از خوراکی‌ها متنوع داشته باشد و فقط عده‌ای در آن سرویس دهند. مهدی و محمد، عاشق درست کردن بهترین قهوه دنیا هستند. آنها دوست دارند که بهترینشان را به مشتری‌های خود ارائه دهند و این کار را هرروز و هر بار انجام می‌دهند.

ممکن است تو نیز نمونه‌هایی از مهدی و محمد در مشاغل دیگر دیده باشی. این همان چیزی است که برای کار اصلی مهم است. یافتن کاری که بخواهی و بتوانی بخشی از شخصیت خودت را به آن اضافه کنی. اگر این‌طور نباشد، کافهٔ تو، دفتر مشاورهٔ املاک تو یا نانوایی تو با دیگری فرق چندانی نخواهد داشت.

می‌توانی برای شروع از خود بپرسی که حاضری برای چه کاری هرچه در توان داری را همراهت ببری؟

احتمالاً پاسخ به این پرسش، تعداد زیادی از مشاغل نخواهد بود. احتمالاً هم کار راحتی نیست چون در غیر این صورت آن را مدت‌ها پیش انجام داده بودی. ولی یادت باشد که احتمالاً این کار، حرفه یا شغل همانی است که هم به تو هویت می‌دهد و از تو هویت می‌گیرد.

پیشنهاد

با این مقدمه، وقتش رسیده که کمی عملی‌تر به این موضوع بیندیشیم.

خب، چه طور بدانم کار اصلی من چیست؟

چطور می‌توانم آن را پیداکنم یا برای رسیدن به آن قدم بردارم؟

۱. یافتن عنصر وجودی

عنصر وجودی یکی از موضوعات محبوب من است. درباره‌اش اینجا و اینجا مقاله نوشته‌ام و راهنمای کوتاهی در قالب یک فایل هم آماده کرده‌ام که می‌توانی به‌رایگان دانلود کنی.

کلمهٔ عنصر وجودی را از واژهٔ Element کِن رابینسون ساخته‌ام. او تعریفی مشخص از عنصر وجودی دارد که در دو کتاب «اِلِمِنت» و «یافتن جوهر درون»، آن را به توضیح و تفصیل شرح داده است.

رسیدن به عنصر وجودی مرحله‌ای از زندگی است که در آن علاقه و استعدادمان باهم هماهنگ می‌شود. ممکن است که به‌کاری علاقه داشته باشی ولی در آن استعداد نداشته باشی یا برعکس در کاری استعداد داشته ولی به آن علاقه نداشته باشیم. همچنین ممکن است در کاری هم علاقه و هم استعداد داریم ولی نخواهیم آن را به‌عنوان حرفهٔ اصلی زندگی تبدیل کنیم. زمانی تمام این مراحل تکمیل می‌شود که تمایل به شکل‌گیری علاقه و استعداد و تبدیل آن به حرفه در یک جهت باشد. تنها در آن زمان است که عنصر وجودی خود را یافته‌ایم.

یافتن عنصر وجودی، اولین قدم درراه رسیدن به‌کار اصلی است.

۲. یافتن موضوع بااهمیت در زندگی

اگر فکر کنی کاری که انجام می‌دهی برای کسی مهم نیست و ارزشی ندارد، چقدر فردا صبح توان بیدار شدن از خواب و رفتن به‌کار را داری؟

ما هرکدام به دانستن دلیل اهمیت کارمان نیاز داریم و هرازگاهی دوست داریم آن را از همکاران، اطرافیان یا رئیسمان بشنویم. اما آیا آن کار برای خودمان هم ارزش متناسبی دارد؟ آیا کاری که انجام می‌دهیم دلیلی غیر از کسب درآمد دارد؟

اگر پاسخ منفی باشد و کارمان (برای خودمان) نه چندان اهمیت دارد و نه دردی از ما دوا می‌کند، زمانش رسیده از خودمان بپرسیم که «چه چیز در این دنیا برایم اهمیت دارد؟»

پاسخ به این سؤال خانواده، فرزند، همسر یا فرد خاصی نیست. بلکه، دلیل یا چرایی زندگی است که شاید در دل ما نهفته است.

پرسیدن این سؤال می‌تواند ما را یک قدم به اهمیت زندگی نزدیک کند.

۳. تجربه و کسب مهارت

گاهی برای فهمیدن یا یافتن علاقه، می‌توان از چیزهایی که علاقه نداریم، شروع کرد. این روش تنها باتجربه کردن و یافتن مهارت درزمینه‌های مختلف ممکن می‌شود.

ممکن است در میانهٔ راه، کاری توجهمان را جلب کند و علاقه و انگیزه را از درونمان نمایان کند. گاهی شاید تلفیق چند کار باهم، نتیجهٔ علاقه و استعداد ما شود که درنهایت آن را به عنصر وجودی‌مان تبدیل می‌کند.

آیا در مسیر کار اصلی زندگی‌ات هستی؟

نقطهٔ عطفی در میانهٔ راه - بنر

از این نوشته لذت بردی؟ به اشتراک بگذار

4 Responses

  1. سلام اقای حبیبی . ممنون از اینکه این مقاله را به اشتراک گذاشتید. در این مدت کتابی را مطالعه میکنم که روی این موضوع تمرکز دارد.
    “چگونه شغل دلخواه مان را پیدا کنیم” نشر هنوز. تمرین های این کتاب خواننده را در یافتن عنصر وجودی خود کمک میکند. به دوستانی که مثل خود من تازه در این راه قدم میذارن پیشنهاد میکنم این کتاب رو مطالعه کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *