هفتۀ گذشته جلسهای برای گفتوگوی عمیق به همکاری موزان و دوستم اِبرو در استانبول برگزار کردیم. برنامه برگرفته از کارگاههای درون گردی و روش راهبری خودم بود. اسمش را Inner Searching Circle گذاشتیم.
برنامه را در مکانی بنام «شفاخانه» (Şifahane) برگزار کردیم. چند باری زمان آن تغییر کرد و دستآخر بهروز پنجشنبه ۲۶ آذر (۱۸ دسامبر) رسید. بعداً فهمیدم که روز عُرس است. این روز را علاقهمندان به مولانا جشن میگیرند. ما هم مناسب دیدیم که جلسه را به ایشان اختصاص دهیم.
حدود ۱۵ نفری دورهم بهصورت دایره نشستیم. پرسش اصلیمان نیز این شد: «اگر به ندای درونتان گوش کنید، فکر میکنید به یادگیری چه چیزی دعوت میشوید؟»
اما چیزی که بسیار جالب و پدیدار بود این است که صحبتهایی که از افراد شنیده میشد تقریباً با یک مفهوم و محتوا بود. این رویداد چیز عجیبی نیست و آن را بارها تجربه کردهام. همانطور که میگویند در این یک زمان و یک مکان همانهایی گرد هم میآیند که باید بیایند.
اساس حرفهای افراد در مورد راه یافتن به دنیای جدید خود بود. اغلب در شرایط بلاتکلیفی و گیجی بودند. جایی که از ترک زندگی گذشته مطمئن بودند ولی محیط زندگی آینده برایشان نامشخص بود. همگی به دنبال تغییر بودند. در سطوح مختلف. یکی میخواست جای زندگیاش را تغییر دهد، دیگری شغلش را. یکی عادت ناخوشایندی داشت که میخواست تغییر دهد، دیگری به دنبال هماهنگی کار و زندگیاش بود.
کاملاً واضح بود که عدهای با پتانسیلهای مختلف گرد هم آمده بودند ولی نیاز همۀ آنها بهنوعی مشابه بود. میخواستند که عنصر وجودی خودشان را پیدا کنند و در آن زندگی کنند.
شناخت عنصر وجودی
پیشتر درمورد مفهوم عنصر وجودی نوشتهام. حتی یک راهنمای رایگان برای یافتن آن تهیه کردهام. اگر نخواندید، پیشنهاد میکنم سری به آن بزنید. این مفهوم دو سالی است که به موضوع موردعلاقۀ من تبدیلشده است.
بهطورکلی عنصر وجودی به تعامل بین استعداد و علاقهای اشاره میکند که منجر به انتخاب حرفۀ فرد میشود. در این شرایط رشد و یادگیری بینهایت و با کمترین انرژی انجام میشود. درنهایت بازۀ جداکنندۀ کار با زندگی خط بسیار باریک و کمرنگی میشود که بهسختی میتوان این دو را از هم جدا کند.
یعنی در این شرایط کاری میکنی که به آن علاقه داری و علاقهای داری که در ارتباط با آن کار میکنی.
به نظرم آن چیز که باعث رضایت، خوشحالی و آرامش پایدار میشود، شناخت نیازهای واقعی و جستجوی برای رسیدن به آن است. در غیر این صورت رسیدن به هرکدام از نیازهای دیگران (استانداردهای جامعه) این نوع رضایت را تأمین نمیکند. هرچند که آن نیاز کسب دانش، ثروت یا قدرت باشد. اگر نیازهای شخصی دیده نشود، نارضایتی است که پایدار میماند.
به دلیل اهمیت عنصر وجودی و علاقۀ شخصی به این موضوع، بخشی از توجه روزمرهام را برای یافتن آن در خود گذاشتهام و بخشی از کار حرفهایام را برای راهنمایی آنهایی گذاشتهام که نیاز به یافتن عنصر وجودی خودشان دارند.
یافتههای عنصر وجودی دیگران
در این راه یادگیری و یافتههای من کافی نیست و بهتر است که از تجربه و زندگی دیگران نیز بهره ببریم. حتماً شما هم در کنار خود افرادی را دیدهاید که کاملاً در عنصر وجودی خود زندگی میکنند.
مادرم یکی از آنهاست. او در تمام دوران کاری، معلم ابتدایی و در اکثر سالها به کلاس اولیها درس داده است. الآن چند سالی است که بازنشسته شده است. البته یکبار بازنشستۀ دولتی و بعدش چند سالی هم در غیرانتفاعی تدریس کرده است.
ژیلا از نادر معلمها یا افرادی است که از همان ابتدا عنصر وجودی خود را یافته و آن را دنبال کرده است. آنقدر باعلاقه کار و زندگی خود را یکی کرده است که حتی دوری مسیر، سختی کار و درآمد کم کوچکترین اختلالی در کارش وارد نکرده است.
بااینکه اول مهر برای خیلیها مثل من زمان دلگیری است اما برای ژیلا زمان شوق و بال درآوردن است. هنوز دلش برای جلد کردن کتابهای مدرسه تنگ میشود، هنوز دلش برای هممدرسهایهایش تنگ میشود. هنوز دلش برای درس دادن تنگ میشود.
بااینکه در کودکی در کلاسش حضور داشتم و نقش شاگرد را بازی میکردم، اما هیچوقت مستقیم معلمم نبود. همیشه نکتهای از او به یاد دارم که امیدوارم خیلیهای دیگر هم آن را بدانند و توجه کنند.
نمرۀ ۲۰ گرفتن مهم نیست. در پایان سال همه از این کلاس با بیست بیرون میروند. اما مهارتهای دیگری در زندگی وجود دارد که از اجتماع و محیط خانه یاد گرفته میشود. بهتر است روی آن مهارتها تمرکز بیشتری داشت.
ـ ژیلا نایبی
شنیدن داستانهای شخصی افراد و جوری که به آن شغل رسیدهاند بسیار جالب و تأثیرگذار است. این افراد آنچنان بهکار خود نگاه میکنند که انگار «بهترین شغل دنیا» را دارند.
اطراف من چند نفر دیگر هستند که به نظرم در عنصر وجودی خود سیر میکنند.
امید را از ۲۰ سال پیش میشناسم. از اول راهنمایی. از گذشته و حالش باخبرم و اغلب کارهایی که میکند برایم دیدنی و جالب است. او طراح گرافیک است و بااینکه فقط چند سالی است که در این حرفه است، اما صاحب سبک خودش است. وقتی طرحی میبینم میتوانم حدس بزنم که کار اوست یا نه. قبلاً چند بار لطف کرده و برایم طراحی لوگوی موزیکانه، هویت بصری شخصی خودم و «بستۀ خویش» را انجام داده است.
حسین یکی دیگر از دوستانم است. او را حدود دو سال است که میشناسم. از کارگاه سه گنجینۀ ایدا سان. نوازنده و مربی تار، سهتار و شورانگیز است. حدود یک سال ونیم است که «کارگاه هم آهنگی خنیا» را راهاندازی کرده و موسیقی را به مدل جالبی تدریس میکند. آنقدر فضا به علاقهمندان میدهد تا موسیقی از درونشان به بیرون میجهد. یکبار از نزدیک کارگاهش را در یالوا، ترکیه دیدهام و لذت بردم. بسیار مشتاقم که دریکی از آنها شرکت کنم. فکر میکنم برنامهای از آنها بهزودی اجرا میشود.
اینگونه افراد مشخصهای دارند که آنها را از دیگران که فقط در شغل خود «موفق» هستند، متمایز میکند. آنها:
- اشتیاق زیادی برای به اشتراک گذاشتن دارند؛
- ترسی از انتقال دانش و جایگاه خود ندارند، چراکه جایگاه خود را یافتهاند؛
- فقط به منفعت شخصی فکر نمیکنند و تعادل آن با منفعت جمعی را در نظر دارند؛
- فقط برای پول کار نمیکنند و هدفشان کار بامعنی است؛
فرصتی برای شما
یکی از علایقم در اینجا به اشتراک گذاشتن دیدگاه و صدای دیگران است. مایلم تا بیشتر بشنوم و بخوانم. میخواهم فرصتی باشم برای داستانهایی که شنیده نشده، تجربههایی که گفته نشده و راههایی که رفته نشده.
بسیار خوشحالم که از شما دعوت کنم تا داستان خودتان را با دیگران در اینجا به اشتراک بگذارید. داستان اینکه چطور به «بهترین شغل دنیا» رسیدید؟ چه حسی از این شغل دارید؟ چطور میتوانید دیگران را راهنمایی کنید؟
اگر فکر میکنید که داستان شغل شما برای خودتان بسیار جالب و بامعنی است و میخواهید با دیگران به اشتراک بگذارید، پیشنهاد میکنم نوشتهتان جوری باشد که به این چند مورد پاسخ دهد:
- چطور این شغل را پیدا کردم؟
- چطور متوجه شدم که شغل موردعلاقهام هست؟
- کار در عنصر وجودی چه ویژگیهایی دارد؟
- چطور میتوانم دیگران را تشویق به یافتن عنصر وجودیشان بکنم؟
مطلب را کوتاه بنویسید (تا ۱۰۰۰ کلمه). ادبیاتش متناسب با نوشتههای این سایت باشد. چون به نوشته دست نمیزنم و فقط آن را توسط ویراستلایو، ویرایش صوری (فنی) میکنم. ویرایش صوری یعنی درست کردن خطاهایی که بیشتر در چهرۀ نوشته رخ میدهند و ظاهرش را نا یکدست میکنند:
املا و دستور خط، فاصلهگذاری، عددنویسی، نشانههای سجاوندی، ارجاع به منبع و تنظیم کتابنامه.
عکسی از خودتان که محل/موقعیت/شرایط کاریتان را توصیف میکند ضمیمه کنید.
نوشته را به فارسی و در فرمت مایکروسافت ورد یا گوگل داکس به آدرس aydin (at) walkineden (dot) com بفرستید.
این نوشتهها در همینجا منتشر میشود. لطفاً با انتشار این مطلب کمک کنید تا این دعوت مخاطبش را پیدا کند.
2 Responses
از ابتدا رفتم علومانسانی؛ چون درس و زندگی را همسو میخواستم. کارشناسی را حقوق خواندم. ارشد رفتم فلسفه. یک سال هم امبیاِی.
همهٔ این پراکندهگردیها برای یافتن عرصهای بود که بتوانم در آن «اثر» بگذارم. یافتمش: ویرایش. بله، ویرایش نوشتههای فارسی. حال چرا این؟
۱. ریشهٔ مشکلات جامعه در «فرهنگ» است؛
۲. زیربناییترین عنصر فرهنگ «زبان» است؛
۳. آنچه زبان را تهدید میکند، «ساختارهای ناسالم» است: جملههای پیچیده، گرتهبرداری، حشو، خطای منطقی، کژتابی و… . اینها موضوع ویرایش و درستنویسی است.
مجموعه راه انداختیم: «ویراسـتاران». در ۹ شهر ایران ۱۲۰ کارگاه ۴۰ساعتی برگزار کردیم. آذر۱۳۸۸ آغازیدیم و ۶ سال است تماموقت و تمامقد ویرایش میکنیم.
عنصر وجودی این کار همان است که شبوروز با آن زندگی میکنیم: زبان. وادی زبان آرام است و پویا و دمبهدم نوشَونده. از کارم لذت میبرم. احساس ناب «مفیدبودن برای فرهنگ» به رگوپیام تزریق میکند.
انرژی های زیادی در هستی جریان دارد و و وجود ما نیز بخشی از این جهان می باشد،برای سیال تر شدن زندگی باید خود را در مسیر جریان هایی قرار دهیم که با ما هماهنگ تر باشند.
برای شناختن وجود(عنصر وجودی ) باید تحقیق کرد و از اساتید فن کمک گرفت
احساساتی که باعث شادکامی می شود را قوی تر و انها را با تفکر غالب تبدیل کرد
تفکرات را به کلام و نوشتار تبدیل کرد،زیرا انرژی های ما و ماهیت ما در کلام ما نهفته است (در زندگی روزمره با افراد و موضوعاتی سرکار داریم و کلام ابزار ارتباطی ما و کانال هایی برای ازاد کردن انرژی هاست)
افزایش ارتباطات با افرادی که از نظر عنصر وجودی با ما هماهنگ تر باشند زیرا طبق بررسی های صورت گرفته از سوی دانشمندان افکار ما میانگینی از افکار افرادی است که با انها بیشترین ارتباط را داریم.
به همت هر مرادی می توان تسخیر کرد